Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
thereinbefore
در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
Other Matches
same
یکنواخت همان چیز همان کار همان شخص
prefiguring
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
No sooner was he gone than he was kI'lled .
رفتن همان ( همانا ) وکشته شدن همان
line synchronization
همزمانی سطور
line to line spacing
فاصله سطور
interline
بین سطور نوشتن
interlination
الحاقات بین سطور
interlinear
مدرج در میان سطور
interlination
نوشتن بین سطور
negotiated contract
قرارداد بدون استعلام بها قرارداد پیش تنظیم
escalation
مادهای در قرارداد که براساس ان قیمتهای قرارداد تعدیل میگردد
It is the same pottage and the same bowl.
<proverb>
همان آش است و همان کاسه .
synchronous
فناوری حافظه سریع جدید که قط عات حافظه آن با همان سیگنال ساعتی کار می کنند که پردازنده اصلی , بنابراین همان هستند
parol contract
قرارداد کتبی امضا نشده قرارداد شفاهی
rapallo treaty
قرارداد یا معاهده راپالو قرارداد دوستی منعقده بین دولتین المان و شوروی به سال 2291 در محل راپالوواقع در ایتالیا
contra preferentum rule
درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
phantom order
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
families
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
same
همان چیز همان
single space
در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
cost contract
قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
already
قبلا
aforehand
قبلا
supra
قبلا
the reinbefore
قبلا
erst
قبلا
previously
قبلا"
erstwhile
قبلا
formerly
قبلا
pre arrange
قبلا قرارگذاشتن
foretoken
قبلا اگاهانیدن
i went before
من قبلا` رفتم
prerecord
قبلا ضبط
presentient
قبلا متوجه
presentient
قبلا مستعد
heretofore
سابقا قبلا
beforehand
قبلا اماده
prepay
قبلا پرداختن
prescient
قبلا اگاه
preheat
قبلا حرارت دادن
foresees
قبلا تهیه دیدن
preheated
قبلا گرم کردن
preselect
قبلا انتخاب کردن
preheated
قبلا حرارت دادن
pre appoint
قبلا معین کردن
preheat
قبلا گرم کردن
prearrange
قبلا تهیه کردن
prearrange
قبلا ترتیب دادن
preheats
قبلا حرارت دادن
preheats
قبلا گرم کردن
prepaid
قبلا" پرداخت شده
destine
قبلا انتخاب کردن
forespeak
قبلا اماده کردن
forearms
قبلا اماده کردن
forearm
قبلا اماده کردن
previews
قبلا رویت کردن
prime
قبلا تعلیم دادن
preview
قبلا رویت کردن
foresee
قبلا تهیه دیدن
preassigned
قبلا تعیین شده
advance
قبلا تهیه شده
advance
قبلا تجهیز شده
advances
قبلا تهیه شده
advances
قبلا تجهیز شده
advancing
قبلا تجهیز شده
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
prifixal
قبلا تعیین کردن
prifix
قبلا تعیین کردن
pretypify
قبلا اعلام کردن
pretypify
قبلا نشان دادن
primes
قبلا تعلیم دادن
primed
قبلا تعلیم دادن
to prerecord
قبلا ضبط کردن
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
as previously agreed upon
<adv.>
همینطور که قبلا موافقت شد
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
pretreat
قبلا معالجه کردن
presanctified
قبلا تقدیس شده
predetermine
قبلا مقدر کردن
prenominate
قبلا نامبرده شده
prenominate
قبلا ذکر شده
predetermine
قبلا تعیین کردن
preform
قبلا تصمیم گرفتن
preform
قبلا بشکل دراوردن
preform
قبلا تشکیل دادن
preexist
قبلا وجود داشتن
predestine
قبلا تعیین کردن
predesignate
قبلا تعیین شده
predigest
قبلا هضم کردن
prerecord
قبلا ثبت کردن
advancing
قبلا تهیه شده
prepossess
قبلا بتصرف اوردن
preordain
قبلا مقرر داشتن
prenominate
قبلا ذکر کردن
premonish
قبلا برحذر داشتن
preconceive
قبلا تصور کردن
preconceive
قبلا عقیده پیداکردن
predicts
قبلا پیش بینی کردن
predicting
قبلا پیش بینی کردن
preconcert
قبلا فرار ومدار گذاردن
preset
قبلا چیدن و قرار دادن
predict
قبلا پیش بینی کردن
preassigned
قبلا تخصیص داده شده
put in
<idiom>
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
identic
همان
selfsame
همان
this same
همان
very
همان
thingummy
همان
identical
همان
idem
همان
same
همان
pre-
آنچه قبلا توافق شده است
postpaid
مخارج پستی قبلا پرداخت شده
forebode
قبلا بدل کسی اثر کردن
pre
آنچه قبلا توافق شده است
predefined
آنچه قبلا معرفی شده است
preexist
ازلی بودن قبلا موجود شدن
preform
قبلا شکل چیزی رامعین کردن
prevue
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
preordain
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
nothing short of
عینا همان
accordingly
از همان قرار
very
همان همین
just as well
<adv.>
همان مقدار
for that matter
<idiom>
به همان علت
self same
همان خود
self-same
همان خود
of that ilk
دارای همان جا
of that ilk
اهل همان جا
selfsame
درست همان
therabout
در همان نزدیکی
the reinbefore
همان سندیاقرارداد
that once
همان یک بار
same
همان جور
same
همان کار
s.c
همان دعوی
s.c
همان پرونده
equally
<adv.>
به همان طریق
ones
یکی از همان
it is the same thing
همان است
one
یکی از همان
of the same kind
از همان نوع
i went that instant
در همان ان رفتم
i went on the instant
در همان ان رفتم
instatu quo
در همان حال
just as well
<adv.>
به همان طریق
at the very beginning
از همان اولش
equally
<adv.>
همان مقدار
ingrain
نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
ones
عین همان یکی
of even date
دارای همان تاریخ
we are in the same way
ما هم همان حال را داریم
it is much the same
تقریبا همان است
It comes to the same thing .
باز هم همان ؟ یشود
Just as well you didnt come .
همان بهتر که نیامدی
quasi-
مشابه یا تقریباگ همان
idem
همان نویسنده در همانجا
She promised to bring it but never did .
همان آوردنی که بیاورد !
He would never retract .
هر چه بگوید همان است
one
عین همان یکی
even
دارای همان تاریخ
In the ( same ) usual place.
در همان جای همیشگه
have a go at
<idiom>
سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
revocation of probate
بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
Thats no news to me.
این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
rest on one's laurels
<idiom>
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
about as high
تقریبا` همان اندازه بلند
What wI'll be woll be.
هر چقدر قسمت با شد همان می شود
step jump
پرش و برگشت روی همان پا
What so ever a man soweth ,that shall he also reap.
<proverb>
هر چه بکارى ,همان درو مى کنى .
lighter shade
از همان رنگ ولی روشن تر
predestinate
قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
forlorn hope
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
postpaid
پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
cost indexes
ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
synchronous
آنچه همان با دیگری اجرا شود.
isomeric
متشابه الترکیب دارای همان اجزا
i wrote as neatly as he did
من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
equivalent
همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
equivalents
همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
prepossess
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
echoed
برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
echoing
برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
echoes
برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
one two
تظاهر شمشیربازبه دفاع و حمله در همان مسیر
echo
برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
times
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
abs
پیشوندیست لاتینی که همان پیشوند ab میباشد و بمعنی
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final .
همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
This is the very thing I wanted.
این همان چیزی است که دلم می خواست
time
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
per
همان طور که در الگو نشان داده شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com