Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
queue
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queued
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queueing
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queues
در صف گذاشتن در صف ایستادن
Other Matches
lay off
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into
<idiom>
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
cease
ایستادن
ceased
ایستادن
ceases
ایستادن
stand
ایستادن
aby
ایستادن
to come to a stand
ایستادن
to fetch up
ایستادن
seogi
ایستادن
to stand by
ایستادن
ceasing
ایستادن
be under way
ایستادن
abided
ایستادن
abides
ایستادن
abye
ایستادن
stops
ایستادن
stopping
ایستادن
stopped
ایستادن
stop
ایستادن
lie off
دور ایستادن
lineup
به صف ایستادن تیم
moa seogi
خبردار ایستادن
stagnated
از جنبش ایستادن
to stand in the gap
دررخنه ایستادن
to stand fast
محکم ایستادن
To come to a halt(standstI'll).
ازحرکت ایستادن.
basophobia
هراس از ایستادن
To stand in a queue (line).
توی صف ایستادن
kiba dachi
ایستادن سوارکارانه
heisoku daeh
ایستادن خبردار
to come to a stop
ایستادن
[مهندسی]
fudo dachi
محکم ایستادن
draw up
سیخ ایستادن
stagnates
از جنبش ایستادن
hunker
سرپا ایستادن
haehiji daeh
ایستادن ازاد
haktari seogi
ایستادن لک لک وار
stagnating
از جنبش ایستادن
to stand behind
پشت سر ایستادن
line-up
به ترتیب ایستادن
bail up
ایستادن دراختیارغارتگر
standing room
جای ایستادن
pyeonhi seogi
موازی ایستادن
shiko dachi
ایستادن دایرهای
line up
به ترتیب ایستادن
ap seogi
ایستادن معمولی
outstand
بیشتر ایستادن
line-ups
به ترتیب ایستادن
stagnate
از جنبش ایستادن
team line up
به صف ایستادن تیم
hustings
جای ایستادن و
to stand at gaze
خیره ایستادن
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
stand up
روی پا ایستادن ایستاده
beom seogi
گربه سان ایستادن
stand-up
روی پا ایستادن ایستاده
To stand like rock .
مانند کوه ایستادن
anchor
ایستادن در دریا مهاری
To keep ones word. To stand by ones promise .
سر قول خود ایستادن
To stand firm. To stick to ones gun.
سفت وسخت ایستادن
stopovers
در وسط راه ایستادن
anchors
ایستادن در دریا مهاری
to stand across the road
درمیان جاده ایستادن
neko ashi dachi
ایستادن گربه سان
line-ups
ردیف ایستادن تیم
line-up
ردیف ایستادن تیم
line up
ردیف ایستادن تیم
to kick ones heels
چشم براه ایستادن
sanchin dachi
ایستادن ساعت شنی
anchoring
ایستادن در دریا مهاری
to stand by
ایستادن وتماشا کردن
To stand to attention.
خبر دار ایستادن
to stand by one's promise
سر قول خود ایستادن
zenkatsu dachi
ایستادن متمایل به جلو
joo choo seogi
ایستادن اسب سواری
koa seogi
ایستادن قلاب وار
kukutsu dachi
ایستادن در مقابل حریف
to stand one's ground
بر سر دلیل خود ایستادن
to stick to one's word
سر قول خود ایستادن
to come to a
بحالت خبردار ایستادن
stopping
ایستادن توقف کردن
stopped
ایستادن توقف کردن
abide by one's word
سر قول خود ایستادن
stops
ایستادن توقف کردن
to stand at
[by]
the window
کنار پنجره ایستادن
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
ground
محل ایستادن توپزن
stop
ایستادن توقف کردن
stance
طرز ایستادن درتوپزنی
stopover
در وسط راه ایستادن
stances
طرز ایستادن درتوپزنی
to queue
[line]
up for tickets
برای بلیط در صف ایستادن
away
خارج از نقطه ایستادن توپ زن
to kick one's heels
چشم براه ایستادن منتظرایستادن
to stand by oneself
روی پای خود ایستادن
float
شناور ساختن روی اب ایستادن
floated
شناور ساختن روی اب ایستادن
floats
شناور ساختن روی اب ایستادن
stances
طرز ایستادن در گوی زنی
to stop short
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
out of one's ground
تجاوز توپزن از محل ایستادن
peasde
روی دوپا ایستادن اسب
toe stand
ایستادن ژیمناست روی نوک پا
picket
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
to stick to one's guns
پای کاری محکم ایستادن
picketed
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
stance
طرز ایستادن در گوی زنی
stationed
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
baro jireugi
ضربه دست مخالف ایستادن
bandae jireugi
ضربه دست موافق ایستادن
ap joo choom
ایستادن اسب سواری بجلو
statgnate
از جنبش ایستادن گندیده شده
stand
طرز یا محل ایستادن کمانگیر
stations
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
station
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
pickets
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
ido not feel my legs
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
narani seogi
ایستادن موازی پاها همعرض شانه
stance
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
stances
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
stall
جای ایستادن اسب در طویله اخور
stalling
جای ایستادن اسب در طویله اخور
kilian position
وضع ایستادن دواسکیت بازرقصنده درکنار هم
backdrop
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
technical foul
بازی با توپ واترپولو در حال ایستادن کف استخر
veronica
ایستادن و ردکردن گاو از کناربا حرکت شنل
safety island
سکوی وسط خیابان برای ایستادن پیاده رو
To stand at attention(ease).
بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
coach's box
محل ایستادن مربی در پایگاه 1 و 3 بیس بال
eaves droper
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
backdrops
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
non striker
توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
toe raise
تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
hitchhike
سرجاده ایستادن وباشست جهت خود را نشان دادن
to hitch
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
to go backpacking
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
Eavesdrop
فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
groundage
حقی که بابت ایستادن کشتی درلنگرگاه گرفته میشود حق لنگراندازی
Berlin
کالسکهی چهارچرخهای که در عقب آن رکابی برای ایستادن یک مستخدم وجود دارد
poomse
نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
musub duchi
موسوب داچی ایستادن بگونه ایکه پاشنه پاها به هم چسبیده و پنجه ها به اندازه 54 درجه زاویه داشته باشند
bail out
کنار رفتن توپ زن از محل ایستادن برای حفافت ازضربه توپ
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
to listen to reason
بحرف حساب گوش دادن بحرف ایستادن
To stand at the salute.
بحالت سلام ایستادن (سلام نظامی )
apostrophize
گذاشتن
infiltrated
گذاشتن
infiltrates
گذاشتن
letting
گذاشتن
take in
تو گذاشتن
infiltrate
گذاشتن
run home
جا گذاشتن
misplace
جا گذاشتن
load
گذاشتن
inculcated
پا گذاشتن
inculcate
پا گذاشتن
let
گذاشتن
inculcating
پا گذاشتن
lets
گذاشتن
placements
گذاشتن
placement
گذاشتن
infiltrating
گذاشتن
question answer
در صف گذاشتن
inculcates
پا گذاشتن
to pickle a rod for
گذاشتن
to take in
تو گذاشتن
teasing
سر به سر گذاشتن
putting
گذاشتن
puts
گذاشتن
mislays
جا گذاشتن
mislaying
جا گذاشتن
mislay
جا گذاشتن
mislaid
جا گذاشتن
put
گذاشتن
To be gettingh on in years.
پا به سن گذاشتن
lay
گذاشتن
to run in
تو گذاشتن
to lay it on with a trowel
گذاشتن
getting on in years
پا به سن گذاشتن
leaving
گذاشتن
go on
<idiom>
گذاشتن
placing
گذاشتن
loads
گذاشتن
places
گذاشتن
place
گذاشتن
lays
گذاشتن
leave
گذاشتن
ti turn in
تو گذاشتن
to trample on
گذاشتن
benches
نیمکت گذاشتن
fixes
کار گذاشتن
salute
احترام گذاشتن
bench
نیمکت گذاشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com