Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
spacing
در فواصل مساوی تقسیم بندی
Other Matches
isochronal
همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
dole
سرنوشت تقسیم پول یا غذا در فواصل معین
grid interval
فواصل شبکه بندی نقشهای
vernier
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
go halves
<idiom>
تقسیم مساوی
aliquot
بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
trisect
بسه بخش مساوی تقسیم کردن
quarter
به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
imparity
غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
bifid
بوسیله شکاف بدو قسمت مساوی تقسیم شده
subdivide
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
dividing
تقسیم بندی
line graduation
تقسیم بندی خط
graduating
تقسیم بندی کردن
splitting a window
تقسیم بندی پنجره
graduate
تقسیم بندی کردن
dial graduation
تقسیم بندی درجهای
degree gradution
تقسیم بندی درجهای
amorphous
بدون تقسیم بندی
compartmentation
تقسیم بندی کردن
graduates
تقسیم بندی کردن
time slicing
تقسیم بندی زمانی
lot
تقسیم بندی کردن
break down
تقسیم بندی کردن
split-screen
صفحه تقسیم بندی شده
split window
پنجره تقسیم بندی شده
split screen
صفحه تقسیم بندی شده
nosology
مبحث شناسایی و تقسیم بندی امراض
eutherian
مربوط به تقسیم بندی بزرگ پستانداران
unified soil classification system (uscs
نوعی طبقه بندی خاک که به 51 قسمت تقسیم شده است
unitized load
بار بسته بندی شده یا باردست چین شده بار تقسیم بندی شده
compartment marking
سیستم شماره گذاری اطاق بار هواپیما تقسیم بندی اطاق بار
divisor
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
periodically
در فواصل معین
spacing
مراعات فواصل
plant out
در فواصل معین کاشتن
moniliform
دارای فواصل دانه وار
trabecula
دارای فواصل دربین یاخته ها
chronograph
الت سنجش فواصل زمانی
measuring magnifier
مسافت یاب مخصوص فواصل کم
isochronous
واقع شونده در فواصل منظم ومساوی
base band
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
feelers
وسیله اندازه گیری فواصل بسیار کوچک
feeler
وسیله اندازه گیری فواصل بسیار کوچک
trellis coding
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
planimetric
نقشهای که فقط فواصل افقی نقاط رانشان میدهد
endomixis
تجدید وضع هستهای اغازیان تاژکدار در فواصل معینه
dental floss
نخی که برای پاک کردن فواصل بین دندانهابکار میرود
minute gun
توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
nebula
تودههای عظیم گازو گرد مابین فواصل ستارگان جاده شیری
sector
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
gini coefficient
شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
ether
جسم قابل ارتجاعی که فضاوحتی فواصل میان ذرات اجسام را پر کرده ووسیله انتقال روشنایی و گرمامیشود
evaluation rating
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
increment
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
increments
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
asynchronous transmission
اطلاعات در فواصل زمانی بدون قاعده و نامنظم به وسیله قراردادن یک بیت شروع قبل از هر کاراکتر ویک بیت خاتمه پس از ان انتقال می یابند
word warp
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
ratings
طبقه بندی کردن درجه بندی
rating
طبقه بندی کردن درجه بندی
peel
مساوی
peels
مساوی
euqal
مساوی
save off
مساوی
draws
مساوی
draw
مساوی
identical
مساوی
bracketed
مساوی
squares
مساوی
equivalent
مساوی
hikiwate
مساوی
all
مساوی
plus/equals key
مساوی
equivalents
مساوی
no set
مساوی
squared
مساوی
equalise
مساوی
all square
مساوی
even
<adj.>
مساوی
split
مساوی
squaring
مساوی
all-
مساوی
square
مساوی
identic
مساوی
ties
مساوی
tie
مساوی
adequate
مساوی
equaled
برابر مساوی
just as well
<adv.>
به طور مساوی
part
جزء مساوی
On an equal footing.
بر پایه مساوی
equal
برابر مساوی
moiety
قسمت مساوی
equalized
مساوی کردن
equalises
مساوی کردن
nonpareil
غیر مساوی
equaling
برابر مساوی
equalised
مساوی کردن
equals
برابر مساوی
equalling
برابر مساوی
equalled
برابر مساوی
equalising
مساوی کردن
adequate
مساوی ساختن
tie vote
اراء مساوی
equally
<adv.>
به طور مساوی
equalizing
مساوی کردن
dead even
کاملا مساوی
equidistance
مسافت مساوی
equalizes
مساوی کردن
paripassu
مساوی همدرجه
equalize
مساوی کردن
even
تراز مساوی
measure up
<idiom>
مساوی بودن
equate
برابرگرفتن مساوی پنداشتن
equiangular
دارای زوایای مساوی
equates
برابرگرفتن مساوی پنداشتن
homographic
مساوی از حیث املاء
equaliser
امتیاز مساوی کننده
isodiametric
دارای قطر مساوی
isodiametric
دارای ابعاد مساوی
equidistant
دارای مسافت مساوی
isoelectric
دارای فشارالکتریکی مساوی
chronologer
مساوی است بازاقخگخمخلهسف
isotonic
دارای کشش مساوی
stand-off
مساوی یاهیچ به هیچ
stand-offs
مساوی یاهیچ به هیچ
three square
دارای سه ضلع مساوی
stand off
مساوی یاهیچ به هیچ
equated
برابرگرفتن مساوی پنداشتن
telescopic
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
like as we lie
طرفین دارای ضربات مساوی
to add equals
اعداد مساوی را با هم جمع کردن
equicaloric
دارای کالری و نیروی مساوی
deuce
مساوی در امتیاز 41 که به 61 ختم میشود
equalize
مساوی یاهم شکل کردن
equally
بیک درجه بطور مساوی
coursed rubble masonry
سنگ بادبر با ارتفاع مساوی در یک رگ
tie-break
بهم خوردن وضع مساوی
equalized
مساوی یاهم شکل کردن
tie-breaks
بهم خوردن وضع مساوی
tie break
بهم خوردن وضع مساوی
equalizing
مساوی یاهم شکل کردن
equalised
مساوی یاهم شکل کردن
equalling
: برابر شدن با مساوی بودن
equimolal
دارای غلظت ملکولی مساوی
amortization
پرداخت بدهی به اقساط مساوی
isodynamic
دارای نیروی مغناطیسی مساوی
equalled
: برابر شدن با مساوی بودن
equaling
: برابر شدن با مساوی بودن
equal
: برابر شدن با مساوی بودن
isotonic
دارای اهنگ مساوی هم توان
ana
ازهر کدام بمقدار مساوی
equals
: برابر شدن با مساوی بودن
equalizes
مساوی یاهم شکل کردن
fair play
<idiom>
عدالت ،مساوی ،عمل درست
equaled
: برابر شدن با مساوی بودن
skittering
ماهیگیری با نخ و چوب به میزان مساوی
equalising
مساوی یاهم شکل کردن
equalises
مساوی یاهم شکل کردن
packaging
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
defense classification
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
wording
جمله بندی کلمه بندی
lineaments
طرح بندی صورت بندی
classifications
طبقه بندی رده بندی
lineament
طرح بندی صورت بندی
classification
طبقه بندی رده بندی
laggin
اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
regrade
تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
sou
مسکوک فرانسه یا سویس مساوی 50/0 فرانک
furlong
واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
furlongs
واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
velocity stacks
لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
sit on a lead
بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
sit on the ball
بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
neck and neck
<idiom>
درمسابقه مساوی ویا نزدیک به تساوی بودن
To swindle (fleece) someone .
سر بسر شدن ( مساوی درآمدن ؟ نه سود ونه زیان )
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
halve
مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
halved
مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
photogrammetry
علم تهیه نقشه از روی عکس هوایی یا اندازه گیری فواصل زمینی از روی عکس هوایی
neutral soil
خاکی که نه خاصیت اسیدی دارد نه قلیائی یعنی پ هاش ان مساوی 7است
isotherm
خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
security classification
طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
line astern
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
isallobaric
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
langley
واحد تشعشع خورشید مساوی یک گرم کالری در هرسانتیمتر مربع از سطح غیرمتشعشع
isallobar
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com