Dictiornary-Farsi | در لجن گیر افتادن پوست ریخته شده مار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
slough	در لجن گیر افتادن پوست ریخته شده مار


Other Matches

mis run casting	ریخته گری ناقص ریخته گری نادرست
endermic	انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
to fall on ones knees	بیرون افتادن بلابه افتادن
scleroderma	مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
dermatological	مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
ladle crane	جراثقال پاتیل ریخته گری جراثقال چمچه ریخته گری
skins	پوست کندن با پوست پوشاندن
skin	پوست کندن با پوست پوشاندن
skinning	پوست کندن با پوست پوشاندن
skinned	پوست کندن با پوست پوشاندن
slough	پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
peel	پوست انداختن پوست
peels	پوست انداختن پوست
tegumnentum	پوست طبیعی پوست
foundered	ریخته گر
founder	ریخته گر
disorganized	در هم ریخته
casting	ریخته گی
moulder	ریخته گر
hot topping	ریخته گی
foundering	ریخته گر
foundry man	ریخته گر
metal founder	ریخته گر
brass founder	ریخته گر
besprent	ریخته
cast copper	مس ریخته گی
caster	ریخته گر
founders	ریخته گر
skin	پوسته ریخته گی
cast concrete	بتن ریخته گی
founding	ریخته گری
sheet asphalt	اسفالت ریخته
potted	در کوزه ریخته
cast crystal	بلور ریخته
cast glass	شیشه ریخته گی
chuted concrete	بتن ریخته گی
skins	پوسته ریخته گی
castellated nut	مهره ریخته گی
molten	ریخته ریختگی
cast steel	فولاد ریخته گی
skinning	پوسته ریخته گی
precast	پیش ریخته
cast metal	فلز ریخته گی
skinned	پوسته ریخته گی
casting	قطعه ریخته گی
foundries	ریخته گری
group casting	ریخته گری
iron foundry	ریخته گی اهن
investment foundry	ریخته گی بسته
investment castings	ریخته گی بسته
found	ریخته گری
founds	ریخته گری
moulding	ریخته گری
foundry	ریخته گری
wild and woolly	درهم ریخته
casting	ریخته گری
littered	زایمان ریخته وپاشیده
metal casting	ریخته گری فلز
tumultuous	شلوغ بهم ریخته
bottom pure ladle	پاتیل ریخته گری
transfer molding	ریخته گری انتقالی
litters	زایمان ریخته وپاشیده
trumpeting	قیف ریخته گری
art casting	ریخته گری صنعتی
trumpet	قیف ریخته گری
foundry ladle	پاتیل ریخته گری
litter	زایمان ریخته وپاشیده
bottom casting	قطعات ریخته گی بسته
littering	زایمان ریخته وپاشیده
pouring cup	قاشق ریخته گری
shell casting	ریخته گری پوستهای
pig	قالب ریخته گری
sand casting	ریخته گری ماسهای
forges	ریخته گری فلز
forge	ریخته گری فلز
steel foundry	ریخته گری فولاد
pigs	اهن تازه ریخته
pigs	قالب ریخته گری
pig	اهن تازه ریخته
plaster cast	ریخته گری گچی
plaster casts	ریخته گری گچی
press casting	ریخته گری فشاری
ejecta	مواد بیرون ریخته
debris	اشغال روی هم ریخته
precision casting	ریخته گری دقیق
loam castings	ریخته گری شنی
foundry practice	تکنیک ریخته گری
fusion casting	ریخته گری ذوبی
compression molding	ریخته گری فشاری
investment castings process	فرایند ریخته گی بسته
composite casting	ریخته گری مرکب
foundry cupola	کوپول ریخته گری
investment castings	قطعات ریخته گی بسته
non ferrous casting	قطعه ریخته گی غیراهنی
machinery castings	ریخته گری ماشینی
mold	قالب ریخته گری
die mold	فرم ریخته گی تزریقی
direct casting	ریخته گری مستقیم
down hill casting	ریخته گری مستقیم
jakes	اشغال درهم ریخته
foundry pit	چاله ریخته گری
iron casting	ریخته گری اهن
metal foundry	ریخته گری فلزات
mis run casting	ریخته گری غلط
injection molding	ریخته گری تزریقی
foundry pit	جهنم ریخته گری
ingot casting	ریخته گری شمش
group casting	ریخته گری گروهی
grey iron foundry	ریخته گری خاکستری
moulds	قالب ریخته گری
cast steel	فولاد ریخته گری
mould	قالب ریخته گری
moulded	قالب ریخته گری
cast molding	قالبگیری ریخته گری
foundry sand	ماسه ی ریخته گری
olio	مخلوط چیزدرهم ریخته
core sand	ماسه ریخته گری
molded	قالب ریخته گری
chuted concrete	بتن ریخته شده
trumpeted	قیف ریخته گری
molds	قالب ریخته گری
group teaming	ریخته گری گروهی
eruptive rock	سنگ بیرون ریخته
hot mold centrifugal casting process	فرایند ریخته گی گریز از مرکزگرم
diecasting	ریخته گری با قالب فلزی
He has collected what the other person. <proverb>	هر چه این ریخته او جمع کرده.
top pour ladle	کفچه یا پاتیل ریخته گری
die casting machine	دستگاه ریخته گری حدیدهای
die casting alloy	الیاژ ریخته گری حدیدهای
pig casting machine	دستگاه ریخته گری شمش
direct chill casting	ریخته گری مستقیم تبریدی
dissarranged sentences test	ازمون جملههای درهم ریخته
dissected sentences test	ازمون جملههای درهم ریخته
group teaming plate	صفحه ریخته گری گروهی
green concrete	بتن تازه ریخته شده
gravity die casting	ریخته گری حدیدهای ثقلی
ingot casting car	واگن ریخته گری شمش
foundry pig iron	اهن خام ریخته گری
slip casting	روش ریخته گری لغزشی
rate of die casting	سرعت ریخته گری حدیدهای
brass and bronze foundry	ریخته گری برنج و برنز
core molding machine	دستگاه ریخته گری هسته
continous casting plant	تاسیسات ریخته گری دائمی
continous casting method	روش ریخته گری دائمی
pouring bay	کارگاه کوچک ریخته گری
pressure die casting	ریخته گری حدیدهای فشاری
pressure casting	قطعه ریخته گری فشاری
press cast process	فرایند ریخته گری فشاری
centrifugally cast pipe	لوله ریخته گی گریز از مرکز
jetsam	کالاهای به دریا ریخته شده
pig bed	شن ویژه ریخته گری اهن
dry sand casting	ریخته گری ماسهای خشک
littery	ریخته و پاشیده درهم برهم
foundry furnace	بوته یا کوره ریخته گری
lost wax process	ریخته گری با مدلهای مومی
I am inundated with work.	هزار جور کارسرم ریخته
steel casting foundry	ریخته گری پروفیل فولاد
die casting process	فرایند ریخته گری حدیدهای
potted	کوزه کرده ذدزفرف ریخته
steel casting	پروفیل فولادی ریخته گری
mallable casting	ریخته گری چکش خوار
xanthochroid	شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
centrifugally cast concrete	بتن ریخته گی به روش گریزاز مرکز
bullybeef	گوشت گاویکه درحلبی ریخته نگهدارند
overshot wheel	چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
centrifugal casting process	فرایند ریخته گری گریز ازمرکز
centrifugal casting machine	دستگاه ریخته گری گریز ازمرکز
centrifugal casting	ریخته گری گریز از مرکز سانتریفوژ
centrifugal casting process	طریقه ریخته گری گریز از مرکز
It was a mess . Everything was scattered all over the place.	همه چیز ریخته وپاشیده بود
pressure die casting machine	دستگاه ریخته گری حدیدهای فشاری
pressure die casting process	فرایند ریخته گری حدیدهای فشاری
mallable iron foundry	ریخته گری اهن چکش خوار
die0casting die	حدیده ریخته گری تحت فشار
She had let her hair down .	موهایش را ریخته بود روی شانه اش
shell molding type foundry	ریخته گری نوع قالب گیری پوستهای
sand casting	ریخته گری قطعات فلزی باقابهای ماسهای
flotsam and jetsam	کالاهایی که توسط ناخدای کشتی به دریا ریخته شده
die casting	ریختن فلزات تحت فشار ریخته گری حدیدهای
knuckle sprue	استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
kentledge	چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
geomancer	کسیکه بادیدن خاک ریخته شده در روی زمین فال میگیرد
berm	خاکریزی پله مانندی که در دو طرف کانال به صورت مورب ریخته میشود
core binder	ماده چسبی که برای تقویت به ماسه ریخته گری اضافه میشود
platen	صفحه پهن فلز قالب ریزی و ریخته گری نورد ماشین تحریر و غیره
to shank off	افتادن
to be deferred	پس افتادن
to be off ones feed	افتادن
to be thrown	افتادن
to bite the dust	افتادن
to fall off	افتادن
drop back	افتادن
fall	افتادن
lapse vi	افتادن
plonk	افتادن
plonked	افتادن
clear itself	لا افتادن
plonking	افتادن
plonks	افتادن
to come a cropper	افتادن