English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (40 milliseconds)
English Persian
lock up در محلی محصور کردن
locked up در محلی محصور کردن
Other Matches
blit در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
bitblt در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
ensphere محصور کردن
impark محصور کردن
embay محصور کردن
walls محصور کردن
wall محصور کردن
enwind محصور کردن
mure محصور کردن
to confine something to something چیزی را محصور کردن
to restrict something چیزی را محصور کردن
to limit something چیزی را محصور کردن
ensheathe درغلاف محصور کردن
embank با خاک یا سنگ محصور کردن
binds محصور کردن بهم پیوستن
bind محصور کردن بهم پیوستن
impark در پارک یا جنگل محصور کردن
caged storage انبار کردن به طریقه محصور
garrisons محصور کردن حصار کشیدن
garrison محصور کردن حصار کشیدن
circumvallate باسنگریابارو محصور شده سنگربندی کردن
immure در چهار دیوار نگاهداشتن محصور کردن
entangle باسیم خاردارمحصور کردن محصور کردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
compass جهت کردن محصور کردن
localism ایین محلی علاقه محلی
local procurement تدارک محلی فراورده محلی
traject از محلی عبور کردن
localizes محلی کردن موضعی ساختن
localises محلی کردن موضعی ساختن
localising محلی کردن موضعی ساختن
localize محلی کردن موضعی ساختن
localizing محلی کردن موضعی ساختن
local posts پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
To slight ( ignore) someone. To give someone the cold shoulder. To take no notice of someone . به کسی محل نگذاشتن ( بی محلی کردن )
localization تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
to treat somebody as if they weren't there <idiom> به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
to cut somebody dead <idiom> به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
walled محصور
pent up محصور
fenced محصور
restricted محصور
pent محصور
closed محصور
cooped up محصور و محبوس
populated مسکون محصور
landlocked محصور درخشکی
closest جای محصور
closes جای محصور
snowbound محصور در برف
closer جای محصور
close جای محصور
courtyard محوطه محصور
landlocked محصور در خشکی
palest ناحیه محصور قلمروحدود
paler ناحیه محصور قلمروحدود
parks شکارگاه محصور مرتع
park شکارگاه محصور مرتع
pale ناحیه محصور قلمروحدود
parked شکارگاه محصور مرتع
hoosegow محبس محل محصور
inbound محصور در حدود معینی
seagirt محصور بوسیله دریا
to prospect for gold جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
entanglement محصور با شبکه سیم خاردار
entanglements محصور با شبکه سیم خاردار
Cambridge ring استاندارد شبکه محلی برای وصل کردن چندین وسیله و کامپیوتر در یک اتصال حلقهای می سازد
scaling ladder نردبان برای بالارفتن از جاهای محصور
degagement [حریم محصور بین راهرو و دهلیز]
closures رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
closure رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
redoubt موضع محصور دفاعی کوچک حفاظ استحکامات
drylot محوطه محصور ومحدودی برای زراعت وغیره
wire entanglement با سیم خاردار محصور کردن حصار سیم خاردار
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
ring محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
fields شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fielded شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
poundage وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
pounded محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounds محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pound محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
field buying خرید کردن در صحرا خرید محلی
caged storage قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
autochthonous محلی
native محلی
parochial محلی
regional محلی
regionally محلی
regional <adj.> محلی
local line خط محلی
topical محلی
local <adj.> محلی
autochthon محلی
occupation crossing پل محلی
residential محلی
sympatry هم محلی
natives محلی
domestic محلی
local محلی
locals محلی
vernaculars محلی
vernacular محلی
local vertical قائم محلی
localism اصطلاح محلی
local investigation تحقیق محلی
local terminal ترمینال محلی
localized محلی - محصوربهیکمحل
placing در محلی گذاردن
place در محلی گذاردن
local norm هنجار محلی
local network شبکه محلی
territorial محلی منطقهای
places در محلی گذاردن
local national سکنه محلی
local mode باب محلی
local storage انباره محلی
patters لهجه محلی
local terminal پایانه محلی
local time وقت محلی
costume لباس محلی
dialects زبان محلی
costumes لباس محلی
local store ذخیره محلی
provincial ولایتی محلی
local security تامین محلی
ordinance مقررات محلی
dialect زبان محلی
local road راه محلی
local paper روزنامه محلی
local variable متغیر محلی
local procurement خرید محلی
local time زمان محلی
patter لهجه محلی
local purchase خرید محلی
pattered لهجه محلی
pattering لهجه محلی
ordinances مقررات محلی
civil time ساعت محلی
provincial road جاده محلی
homebred بازیگر محلی
homebrew بازیگر محلی
provincialism محلی اندیشی
indigenous industries صنایع محلی
kangoroo court دادگاه محلی
legman خبرنگار محلی
local area network شبکه محلی
domestic economy اقتصاد محلی
regional purchase خرید محلی
local loop حلقه محلی
sepoy پاسبان محلی
brogues لهجه محلی
brogue لهجه محلی
local authority انجمن محلی
local intelligence هوش محلی
parish council شورای محلی
local group گروه محلی
local government حکومت محلی
off از محلی بخارج
local government حاکم محلی
local file فایل محلی
local enquiry بازجویی محلی
local echo پژواک محلی
local currency پول محلی
local circuit مدار محلی
local center مرکز محلی
to go on the parish اعانه محلی گرفتن
provincialism عقایدوافکار محدود محلی
local hour angle زاویه ساعتی محلی
local traffic رفت و امد محلی
provincialism گویش یا لهجه محلی
local group of galaxies کهکشانهای گروه محلی
To keep away from a place. از محلی دور شدن
local warning اعلام خطر محلی
overrun سرتاسر محلی رافراگرفتن
local area network شبکه ناحیه محلی
overruns سرتاسر محلی رافراگرفتن
local exchange ردوبدل کننده محلی
somewhere یک جایی دریک محلی
take it out on <idiom> بی محلی به خاطر عصبانیت
grass roots اجتماع محلی منشاء
getup <idiom> لباس محلی پوشیدن
district call box جعبه خبر محلی
vernacularism استعمال زبان محلی
overrunning سرتاسر محلی رافراگرفتن
emplace در محلی قرار دادن
local subscriber مشترک تلفنی محلی
local authority مرجع صلاحیتدار محلی
references دستیابی به محلی در حافظه
local داخلی اخبار محلی
decentralising حکومت محلی دادن
decentralize حکومت محلی دادن
decentralizes حکومت محلی دادن
recorder رئیس دادگاه محلی
decentralizing حکومت محلی دادن
rural district council انجمن محلی زراعی
overwrite نوشته داده در محلی
square dance رقص محلی امریکا
somewheres یک جایی دریک محلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com