English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
tank در مخزن جای دادن
Other Matches
quartering مخزن
cistern مخزن اب
cistern مخزن
cisterns مخزن اب
cisterns مخزن
receptacle مخزن
tank مخزن
repertoire مخزن
water tank مخزن اب
repositories مخزن
repository مخزن
reservoir مخزن
depository مخزن
sumps مخزن
sump مخزن
vessel مخزن
ponds مخزن
storage مخزن
pond مخزن
pools مخزن
pooled مخزن
pool مخزن
storing مخزن
reservedness مخزن
receptacles مخزن
feed tank مخزن اب
thesaurus مخزن
reservoirs مخزن
store مخزن
thesauruses مخزن
warehouse مخزن
bombed مخزن
cache مخزن
stank مخزن
caches مخزن
vessels مخزن
bomb مخزن
warehouses مخزن
ice cream container مخزن
bombs مخزن
bombed out مخزن
fount مخزن
moderator tank مخزن
storage tank مخزن
system floder مخزن سیستم
water towers برج مخزن اب
storehouse مخزن انبار
water tower برج مخزن اب
peak tank مخزن نوک
annual storage مخزن سالانه
tankage مخزن سازی
duplicates مخزن دوتایی
storehouses مخزن انبار
reservoir ذخیره مخزن اب
duplicating مخزن دوتایی
magazines مخزن ماسه
duplicated مخزن دوتایی
repertory انبار مخزن
powder magazine مخزن باروت
pump cistern مخزن تلمبه
total reservoir storage گنجایش کل مخزن
magazine feed تغذیه مخزن
acid receiver مخزن اسید
reservoirs ذخیره مخزن اب
drum magazine مخزن استوانهای
acid tank مخزن اسید
duplicate مخزن دوتایی
magazine مخزن ماسه
surge chamber مخزن تعادل
fountain مخزن چشمه
fountains مخزن چشمه
septic tank مخزن فاضل اب
reservoir pressure فشار مخزن
venting دریچه مخزن
vents دریچه مخزن
collecting tank شاه مخزن
tankers مخزن سوخت
hot water storage tank مخزن اب جوش
canisters مخزن خرج
collecting tank مخزن مادر
canister مخزن خرج
blessed folder مخزن فرعی
warehouses انبار مخزن
septic tank مخزن پلشتی
carryover storage مخزن سالیان
vent دریچه مخزن
feed tank مخزن سوخت
oxygen cylinder مخزن اکسیژن
vented دریچه مخزن
seasonal storage مخزن فصلی
card stacker مخزن کارت
warehouse انبار مخزن
seminal vesicle مخزن منی
fuel tank مخزن سوخت
petrol tank مخزن بنزین
pond مخزن گودال
winter storage مخزن زمستانه
wet bulb thermometer دماسنج تر مخزن
mercury tank مخزن جیوه
wet bulb temperature دمای تر مخزن
maximum water level ترازطبیعی مخزن
tanker مخزن سوخت
air chamber مخزن هوا
daily storage مخزن روزانه
ponds مخزن گودال
gas storage مخزن بنزین
weekly storage مخزن هفتگی
watering place اب انبار مخزن
tank حوض مخزن
cooling water tank مخزن اب سرد
cotainer مخزن فرف
bulk loading بارگیری مخزن به طور یک جا
magazine مخزن فشنگ خشاب
storehouses مخزن انبار کالا
road tanker اتومبیل مخزن دار
rail tanker واگن مخزن دار
dry bulb temperature دمای خشک مخزن
bulk liquid storage space حجم کلی مخزن
gates دریچه تنظیم اب در مخزن سد
gate دریچه تنظیم اب در مخزن سد
magazines مخزن خشاب اسلحه
magazines مخزن فشنگ خشاب
available storage capacity گنجایش مفید مخزن
accumulator tank مخزن جمع کننده
reservoir of knowledge مخزن یا گنج دانش
tankage گنجایش تانک یا مخزن
storeroom مخزن انبار کالا
cooling tank مخزن سرد کننده
gun room مخزن مهمات درکشتی
dozzle مخزن کمکی تغذیه
magazine مخزن خشاب اسلحه
useable reservoir storage گنجایش مفید مخزن
bins مخزن مواد اولیه
warehouses انبار کردن مخزن
dry bulb thermometer دماسنج خشک مخزن
bin مخزن مواد اولیه
bunker مخزن مواد اولیه
bunkers مخزن مواد اولیه
ware room انبار کردن مخزن
gasoline dump مخزن موقتی بنزین
fuel reserve tank مخزن ذخیره سوخت
warehouse انبار کردن مخزن
magazine feeding attachment تجهیزات تغذیه مخزن
normal pool level تراز بهنجار مخزن
dump مخزن انبار کردن
dry tank space مخزن بار خشک
storehouse مخزن انبار کالا
liquid air container مخزن هوای مایع
silo مخزن زیرزمینی غلات و غیره
thief sample نمونه مایع مخزن ناو
cenote مخزن طبیعی وتحت الارضی اب
ingot feeder head مخزن کمکی تغذیه شمش
peak tank مخزن زیر سینه ناو
bulk production تخلیه سوخت از تانکر به مخزن
forepeak مخزن جلو وپایین کشتی
wash out valve شیر تخلیه رسوبات در مخزن
baying مخزن پشت ابگیر دهانه بند
depot ایستگاه راه اهن مخزن مهمات
echo sounding اندازه گیری عمق اب دررودخانه یا مخزن
wine cooler هرنوع وسیله یا مخزن سردکننده شراب
bays مخزن پشت ابگیر دهانه بند
bay مخزن پشت ابگیر دهانه بند
maximum water level تراز بیشینه طرح شده مخزن
bayed مخزن پشت ابگیر دهانه بند
depots ایستگاه راه اهن مخزن مهمات
semirigid دارای مخزن گاز استوانهای شکل وقابل انحناء
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
all-in-one <adj.> همه چیز در یکی [مانند شامپو و حالت دهنده مو در یک مخزن]
thieving paste مایع مخصوص اغشتن شاغول اندازه گیری عمق مخزن ناو
non tilting mixer بتن ساز دواری که مخزن ان دارای دو سوراخ میباشد وحول محور افقی می چرخد
magazine مخزن مهمات ناو جعبه خزانه تفنگ جعبه خوراک دهنده
magazines مخزن مهمات ناو جعبه خزانه تفنگ جعبه خوراک دهنده
tilting mixer نوعی بتن ساز دوار که با کج کردن مخزن ان تمام بتن خارج میشود
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
storage level تراز ذخیره تراز مخزن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com