English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (6 milliseconds)
English Persian
nth در مرتبه بیشمار
Other Matches
numerous بیشمار
countless <adj.> بیشمار
myriad بیشمار
without number بیشمار
numberless بیشمار
countless بیشمار
innumerable <adj.> بیشمار
sumless <adj.> بیشمار
multitudinous بیشمار
uncountable <adj.> بیشمار
myriad <adj.> بیشمار
numberless <adj.> بیشمار
myriads بیشمار
an infinitude of stars ستارگان بیشمار
populous کثیرالجمعیت بیشمار
umpteen وافر بیشمار
innumerably بطور بیشمار
umpteenth وافر بیشمار
astronomical بیشمار وابسته به علم هیئت
astronomic بیشمار وابسته به علم هیئت
all of a sudden یک مرتبه
enmasse یک مرتبه
thrice سه مرتبه
once in a whiled یک مرتبه
ranks مرتبه
ranked مرتبه
order مرتبه
echelon مرتبه
echelons مرتبه
rank مرتبه
third order reaction واکنش مرتبه سه
manyfold چندین مرتبه
low order مرتبه پایین
places وهله مرتبه
first order transition گداز مرتبه یک
first order reflection انعکاس مرتبه یک
first order reaction واکنش مرتبه یک
place وهله مرتبه
hierarchy مرتبه بندی
order of magnitude مرتبه بزرگی
three fold سه دفعه سه مرتبه
order of matrix مرتبه ماتریس
pooh bah عالی مرتبه
second class دومین مرتبه
second order مرتبه دوم
semidiurnal دو مرتبه در روز
first order مرتبه اول
stair مرتبه درجه
positioned مرتبه مقام
position مرتبه مقام
ninths نهمین مرتبه
exalted بلند مرتبه
ninth نهمین مرتبه
elevated بلند مرتبه
placing وهله مرتبه
hierarchies مرتبه بندی
bond order مرتبه پیوند
top flight اعلی ترین مرتبه
second order conditions شرایط مرتبه دوم
second order factor عامل مرتبه دوم
second order reaction واکنش مرتبه دوم
second derivative مشتق مرتبه دوم
pseudo first order reaction واکنش شبه مرتبه یک
low order bit بیت مرتبه پایین
m مرتبه دوازدهم یاسیزدهم
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
sphere مرتبه حدود فعالیت
spheres مرتبه حدود فعالیت
higher order factor عامل مرتبه بالا
baronetcy مقام و مرتبه بارونی
flare up <idiom> یک مرتبه عصبانی شدن
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
vellicate دوبار دودفعه دو مرتبه دوبرابر
derivatives of higher order مشتقهای مرتبه بالا [ریاضی]
third long period تناوب بزرگ مرتبه سوم
nineteens نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
nineteen نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
ring a bell <idiom> یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
etesian سالی یک مرتبه واقع شونده
knight bachelor پایین ترین مرتبه سلحشوری قدیم انگلیس
debutant دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود
outclassing دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclass دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
spline در گرافیک کامپیوتری کثیرالجملهای چند قطعهای با تدوام مرتبه اول بین قطعههای ان
berber knot گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
blue book کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
horde گروه بیشمار گروه
hordes گروه بیشمار گروه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com