Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (44 milliseconds)
English
Persian
ranch
در مرتع پرورش احشام کردن
ranches
در مرتع پرورش احشام کردن
Other Matches
ranches
مزرعه یا مرتع احشام دامداری کردن
ranch
مزرعه یا مرتع احشام دامداری کردن
livestock
مواشی وگاووگوسفندی که برای کشتاریافروش پرورش شود احشام
live stock
مواشی وگاووگوسفندی که برای کشتاریافروش پرورش شود احشام
sericulture
پرورش کرم ابریشم پرورش نوغان
automatic data processing system
سیستم پرورش خودکاراطلاعات سیستم پرورش اطلاعات کامپیوتری
education
پرورش اموزش و پرورش
chattels
احشام
averia
احشام
cattles
احشام
rabbitry
محل پرورش خرگوش اهلی پرورش خرگوش
cattle
احشام واغنام
dairy cattle
احشام لبنیاتی
dairy breed
احشام لبنیاتی
pampas
مرتع
pastures
مرتع
commonage
حق مرتع
pasture
مرتع
wrangler
گرد اورنده احشام
tore
مرتع چنبر
lea
علفزار مرتع
Twenty head of cattle .
بیست رأس گاو ( احشام )
wrangle
گرد اوری وراندن احشام
wrangled
گرد اوری وراندن احشام
wrangles
گرد اوری وراندن احشام
wrangling
گرد اوری وراندن احشام
park
شکارگاه محصور مرتع
parked
شکارگاه محصور مرتع
parks
شکارگاه محصور مرتع
sylvopastoral
طرح ریزی جنگل و مرتع
pasture
مرتع گیاه وعلق قصیل
pasturage
مرتع گیاه وعلق قصیل
pastures
مرتع گیاه وعلق قصیل
intelligence process
جریان پرورش اطلاعات پرورش اطلاعات
nurturing
پرورش
culturing
پرورش
culture
پرورش
breeding
پرورش
upbringing
پرورش
cultivation
پرورش
cultures
پرورش
nurtured
پرورش
nurture
پرورش
pedagogy
پرورش
nourishment
پرورش
floriculture
پرورش گل
fosterage
پرورش
nurtures
پرورش
training
پرورش
silviculture
پرورش جنگل
p.exercise
پرورش بدنی
mariculture
پرورش دریازیان
ser
پرورش نوغان
unbred
پرورش نیافته
mental discipline
پرورش ذهنی
pisciculture
پرورش ماهی
self cultivation
پرورش نفس
ostreiculture
پرورش صدف
self culture
پرورش نفس
fostered
پرورش دادن
fostering
پرورش دادن
fosters
پرورش دادن
education
اموزش و پرورش
aviculture
پرورش مرغ
character training
پرورش منش
process
پرورش دادن
processes
پرورش دادن
bring up
پرورش دادن
data processing
پرورش اطلاعات
body-building
پرورش اندام
body building
پرورش اندام
foster
پرورش دادن
germiculture
پرورش میکروب
swannery
محل پرورش قو
breeding
پرورش حیوانات
educational
مربوط به اموزش و پرورش
animal husband
پرورش جانوران اهلی
nature nurture controversy
مجادله سرشت- پرورش
apiculture
پرورش زنبور عسل
calf machine
دستگاه پرورش عضله
viniculture
پرورش انگور شراب
educationists
متخصص اموزش و پرورش
rosarian
پرورش دهنده گل سرخ
child rearing practices
شیوههای پرورش کودک
guardian by nurture
قیم بعلت پرورش
comparative education
اموزش و پرورش تطبیقی
poulterer
پرورش دهنده طور
special education
اموزش و پرورش استثنایی
f.education
پرورش واموزش دختران
manpower development
پرورش نیروی انسانی
educationalist
کارشناس اموزش و پرورش
educationalists
کارشناس اموزش و پرورش
educationist
متخصص اموزش و پرورش
education department
اداره آموزش و پرورش
educationists
کارشناس اموزش و پرورش
educationist
کارشناس اموزش و پرورش
culture of bees
پرورش یا تربیت زنبور
piscicultural
مربوط به پرورش ماهی
ser
پرورش کرم ابریشم
silviculturist
ویژه گر پرورش جنگل
falconers
پرورش دهنده شاهین
falconer
پرورش دهنده شاهین
incubators
محل پرورش اطفال زودرس
haute ecole
پرورش اسب در سطح عالی
incubator
محل پرورش اطفال زودرس
sericultural
وابسته به پرورش کرم ابریشم
apiarist
پرورش دهندهء زنبور عسل
apiarian
مربوط به پرورش زنبور عسل
upbringing
روش اموزش و پرورش بچه
sericulturist
پرورش دهنده کرم ابریشم
beekeeper
پرورش دهندهء زنبور عسل
hennery
مزرعه یا محل پرورش مرغ
sheepwalk
مرتع گوسفند چراگاه گوسفند
apicultural
مربوط به پرورش و نگهداری زنبور عسل
thremmatology
علم پرورش گیاهان وجانوران اهلی
orthogenesis
اصلاح و پرورش نژاد درطی زمان
wooler
جانوری که بخاطر پشمش پرورش مییابد
inbreed
پرورش دادن از جانوران هم تیره تخم کشیدن
green thumbed
کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد
foliage plant
گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
alma mater
مدرسه یا دانشگاهی که شخص در آن پرورش یافته است
beef cattle
گله گاو که برای تامین گوشت پرورش مییابد
linebreeding
پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
standard bred
اسب امریکایی پرورش یافته برای مسابقه سرعت واستقامت
agrosylvopastoral system
سیستم کشت و جنگل و مرتع سازگان کشت و چرا و جنگل
general grant
کمک دولت مرکزی به مقامات محلی به عنوان مثال کمک به اموزش و پرورش استان
automatic data processing
پرورش اطلاعات خودکارسیستم اطلاعات کامپیوتری
develops
بسط دادن پرورش دادن
develop
بسط دادن پرورش دادن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com