Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
vulnerability
در معرض تلفات بودن
Other Matches
susceptibility
در معرض خطر بودن
subjected
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjecting
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjects
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subject
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness
خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
expose to rays
در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
to be exposed to a constant stream of something
در معرض چیزی به طور مداوم بودن
[بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
mortality
تلفات
fatality
تلفات
fatalities
تلفات
victims
تلفات
losses
تلفات
total loss
تلفات کل
casualties
تلفات
loss
تلفات
victim
تلفات
casualty
تلفات
treble our casualties
سه برابر تلفات ما
lethal area
منطقه تلفات
suffer
تلفات دیدن
suffers
تلفات دیدن
insulation power factor
زاویه ی تلفات
kill factor
ضریب تلفات
suffered
تلفات دیدن
total losses
کل تلفات ابی
mortality factor
ضریب تلفات
mass casualties
تلفات زیاد
the losses of the army
تلفات ارتش
loss
تلفات ضایعات
battle casualty
تلفات جنگی
casualties
تلفات و ضایعات
low loss cable
کابل با تلفات کم
corona losses
تلفات کورونا
tip loss
تلفات نوک
casualty radius
شعاع تلفات
casualty
تلفات و ضایعات
magnetic hystersis loss
تلفات هیسترزیس
low loss construction
ساختمان کم تلفات
low loss coil
بوبین با تلفات کم
exposed to
در معرض
susceptible
در معرض
interphase transformer loss
تلفات پیچک صنعتی
mass casualties
تلفات و ضایعات شدید
eddy current losses
تلفات جریان گردابی
absorption losses
تلفات ناشی از جذب
no load loss
تلف یا تلفات بی باری
casualty radius
شعاع تولید تلفات
kill probability
احتمال واردکردن تلفات
loss appraisal
قبول تلفات در جنگ
loss replacement
جایگزینی تلفات و ضایعات
low loss capacitor
خازن با تلفات دی الکتریک کم
low loss ceramics
سرامیک با تلفات دی الکتریکی کم
on risk
در معرض خطر
display
در معرض نمایش
exposure
در معرض نهادن
displayed
در معرض نمایش
exposures
در معرض نهادن
displaying
در معرض نمایش
displays
در معرض نمایش
weather
در معرض هواگذاشتن
subjected to danger
در معرض خطر
touch and go
در معرض خطر
liable to danger
در معرض خطر
weathers
در معرض هواگذاشتن
weathered
در معرض هواگذاشتن
stigmatic
در معرض تهمت
open to attack
در معرض حمله
exposed
در معرض نهادن
on view
در معرض نمایش
stigmatist
در معرض تهمت
on sight
در معرض دید
loss
تلفات جنگی ضایعات رزمی
casualty agent
عامل ایجاد تلفات و ضایعات
toll
تعداد تلفات جنگی ضایعه
gear friction losses
تلفات اصطکاکی جعبه دنده
to take toll of any one
تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
tolls
تعداد تلفات جنگی ضایعه
inflict casualty
تلفات وارد کردن بدشمن
escaped water
تلفات اب هنگام بهره برداری
tolling
تعداد تلفات جنگی ضایعه
the army lost heavily
ارتش تلفات سنگین داد
subjected
در معرض قرار دادن
subject
در معرض قرار دادن
subjects
در معرض قرار دادن
put up for sale
به معرض فروش گذاشتن
subjecting
در معرض قرار دادن
to put to the issue
در معرض داوری گذاشتن
critically endangered species
گونه در معرض خطر
disposal
در معرض دید قرارگرفتن
endangering
در معرض خطر گذاشتن
endangers
در معرض خطر گذاشتن
insectile
در معرض هجوم حشرات
insolate
در معرض افتاب گذاشتن
vulnerable
درمعرض اسیب در معرض
endanger
در معرض خطر گذاشتن
endangered
در معرض خطر گذاشتن
lee shore
ساحل در معرض باد
underexpose
کمتر از حد لزوم در معرض
kill
تلفات منفجر کردن از بین بردن
kills
تلفات منفجر کردن از بین بردن
dielectric loss factor meter
دستگاه اندازه گیری ضریب تلفات
inflict
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicts
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicting
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicted
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
hazards
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
exposed
در معرض دید جناح باز
hazard
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
he is liable to become sick
در معرض ناخوش شدن است
hazarded
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
actuble
قابل به معرض نمایش گذاردن
hazarding
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
criminate
در معرض اتهام قرار دادن
thermal exposure
در معرض حرارت قرار گرفتن
to be vulnerable
[exposed]
to criticism
خود را در معرض انتقاد گذاشتن
on sale
در معرض فروش گذاشته شده
to weather something
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوا گذاشتن
radio detection
در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
to weather something in winter
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
allowance for anticipated
سهمیه مجاز تلفات پیش بینی شده اماد
ret
در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
unwarned exposed
یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
unwarned exposed
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
decimate
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
Vistory was dearly bought .
پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
decimates
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
exposing
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposures
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposes
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposure
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
expose
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
spray attack
پخش مواد شیمیایی وبیولوژیکی از راه هوا برای تولید تلفات
overexpose
بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
restricted propellant
سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
flag
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flags
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
casualty board
تابلوی نمودار ضایعات یکان تابلوی تلفات
casualty attack
تک غافلگیری که به منظورتولید تلفات انجام میشود تک غافلگیری ش م ر
burned
کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
tally ho
در رهگیری هوایی یعنی هدف را دیدم یا هدف در معرض دید من است
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
kill area
منطقه خطر منطقه تلفات
loss angle
زاویه تلف زاویه تلفات
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
consist
شامل بودن عبارت بودن از
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com