English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
open to attack در معرض حمله
Other Matches
expose to rays در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
velimirovic attack حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
counter riposte حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
rio treaty اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
ond shot بیک حمله دریک حمله
hysteroid حمله تشنجی شبیه حمله
hysterogenic حمله تشنجی شبیه حمله
exposed to در معرض
susceptible در معرض
weathers در معرض هواگذاشتن
stigmatist در معرض تهمت
weathered در معرض هواگذاشتن
weather در معرض هواگذاشتن
exposure در معرض نهادن
exposures در معرض نهادن
displays در معرض نمایش
displayed در معرض نمایش
display در معرض نمایش
stigmatic در معرض تهمت
displaying در معرض نمایش
subjected to danger در معرض خطر
liable to danger در معرض خطر
exposed در معرض نهادن
on risk در معرض خطر
on sight در معرض دید
on view در معرض نمایش
touch and go در معرض خطر
put up for sale به معرض فروش گذاشتن
critically endangered species گونه در معرض خطر
endanger در معرض خطر گذاشتن
lee shore ساحل در معرض باد
susceptibility در معرض خطر بودن
disposal در معرض دید قرارگرفتن
to put to the issue در معرض داوری گذاشتن
insolate در معرض افتاب گذاشتن
endangered در معرض خطر گذاشتن
insectile در معرض هجوم حشرات
endangering در معرض خطر گذاشتن
vulnerable درمعرض اسیب در معرض
endangers در معرض خطر گذاشتن
underexpose کمتر از حد لزوم در معرض
subjected در معرض قرار دادن
subjecting در معرض قرار دادن
subject در معرض قرار دادن
vulnerability در معرض تلفات بودن
subjects در معرض قرار دادن
on sale در معرض فروش گذاشته شده
to weather something چیزی را در معرض [ آب و] هوا گذاشتن
thermal exposure در معرض حرارت قرار گرفتن
hazard اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
actuble قابل به معرض نمایش گذاردن
he is liable to become sick در معرض ناخوش شدن است
criminate در معرض اتهام قرار دادن
radio detection در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
hazards اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
to be vulnerable [exposed] to criticism خود را در معرض انتقاد گذاشتن
exposed در معرض دید جناح باز
hazarded اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarding اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
front line خط حمله خط حمله یادفاع
to weather something in winter چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
subjects تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjecting تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjected تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subject تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
unwarned exposed یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
ret در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
unwarned exposed به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
target date زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
exposes در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
expose در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposing در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposures در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposure در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
overexpose بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
restricted propellant سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
flag ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flags ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
to be exposed to a constant stream of something در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
burned کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
tally ho در رهگیری هوایی یعنی هدف را دیدم یا هدف در معرض دید من است
post attack بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
dry rot پوسیدگی [خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
impugnation حمله
impugnment حمله
ictys حمله
assaulted حمله
inroad حمله
epileptic fit حمله
falling sickness حمله
hysteria حمله
assault حمله
assaults حمله
offensive <adj.> حمله
assaulting حمله
offensives حمله
counter حمله
spell حمله
spelled حمله
aggression حمله
foray حمله
forays حمله
spells حمله
seizures حمله
seizure حمله
sally حمله
countered حمله
countering حمله
venue حمله
assailment حمله
onslaught حمله
offence حمله
offenses حمله
thrusts حمله
attacking line خط حمله
onslaughts حمله
thrusting حمله
onset حمله
besetting حمله پی در پی
thrust حمله
venues حمله
sallies حمله
wide open حمله
canvasses حمله
attacked حمله
attacking [style of play, player] <adj.> حمله
attack حمله
time cut ضد حمله
stound حمله
canvass حمله
attacks حمله
canvassed حمله
offense حمله
offense,etc حمله
canvassing حمله
onrush حمله
campaigns حمله
campaigning حمله
fit حمله
fits حمله
fittest حمله
campaign حمله
campaigned حمله
assaults حمله بمقدسات
rush حمله یورش
banzai attack حمله بی پروا
sortie حمله ناگهانی
aggressors حمله کننده
aggressor حمله کننده
attack [on] حمله کردن [بر]
sorties حمله ناگهانی
aggressive حمله ور مهاجم
suicide bombing حمله با خودکشی
to roll up the enemy line حمله جناحی
to set at حمله کردن به
to take by storm با حمله گرفتن
to sweep down on حمله کردن بر
spell حمله ناخوشی
wolf pack حمله گرگ
up in arms <idiom> آماده حمله
assaulted حمله بمقدسات
pang حمله سخت
sally حمله ورشدن
suicide attack حمله با خودکشی
leading edge لبه حمله
make at حمله کردن
spelled حمله ناخوشی
rushing حمله یورش
spells حمله ناخوشی
sallies حمله ورشدن
unassailable غیرقابل حمله
rushed حمله یورش
spearheads نوک حمله
spearheading نوک حمله
spearheaded نوک حمله
spearhead نوک حمله
to makea raid.on حمله کردن بر
multiple offence حمله مرکب
outside lines خطوط حمله
hysterogenic حمله اور
hypnolepsy حمله خواب
play marker طراح حمله
geong geuk حمله تکواندو
geong gegak حمله تکواندو
frontal attack حمله جبههای
polerio's gambit حمله فگالتو
narcolepsy حمله خواب
quintain هدف حمله
excision of clause دراوردن یک حمله
epileptic seizure حمله صرع
epileptic fit غش حمله ایی
envelopment حمله احاطهای
echelon of attack موج حمله
echelon of attack رده حمله
hysteroid حمله اور
offensive foul خطای حمله
jump off شروع حمله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com