English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
exposure در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposures در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
Other Matches
thermal exposure در معرض حرارت قرار گرفتن
unwarned exposed به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
disposure درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
expose to rays در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
expose در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposes در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposing در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
subjecting در معرض قرار دادن
subject در معرض قرار دادن
subjected در معرض قرار دادن
subjects در معرض قرار دادن
criminate در معرض اتهام قرار دادن
ret در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
unwarned exposed یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
overexpose بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
restricted propellant سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
burned کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
dry rot پوسیدگی [خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
lies قرار گرفتن
stand قرار گرفتن
lied قرار گرفتن
stymie قرار گرفتن
stymied قرار گرفتن
stymieing قرار گرفتن
stymies قرار گرفتن
lie قرار گرفتن
surmounting بالا قرار گرفتن
surmounted بالا قرار گرفتن
colocate کنار هم قرار گرفتن
grade در پایهای قرار گرفتن
surmount بالا قرار گرفتن
heel در پاشنه قرار گرفتن
surmounts بالا قرار گرفتن
pews درنیمکت قرار گرفتن
grades در پایهای قرار گرفتن
pew درنیمکت قرار گرفتن
alignment قرار گرفتن مناسب در صفحه
attitude حالت قرار گرفتن رفتار
in one's good books (graces) <idiom> موردعلاقه شخص قرار گرفتن
alignments قرار گرفتن نامناسب در صفحه
feel the pinch <idiom> در تنگنای مالی قرار گرفتن
attitudes حالت قرار گرفتن رفتار
bearing direction جهت قرار گرفتن یاطاقان
alignment قرار گرفتن نامناسب در صفحه
target pattern شکل قرار گرفتن هدف
alignments قرار گرفتن مناسب در صفحه
emotionalize تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
overlie قرار گرفتن خفه کردن
poise of head وضع قرار گرفتن سر روی تن
align دریک ردیف قرار گرفتن
to receive attantion مورد توجه قرار گرفتن
aligning دریک ردیف قرار گرفتن
equitant رویهم قرار گرفتن برگها
snug بطور دنج قرار گرفتن
aligns دریک ردیف قرار گرفتن
bear درسمت قرار گرفتن در سمت
bears درسمت قرار گرفتن در سمت
aligned دریک ردیف قرار گرفتن
trifles بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
luggage compartment محل قرار گرفتن جامه دان
trifle بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
in situ [قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
overlaps بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
take cover پشت جان پناه قرار گرفتن
averaging میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averages میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaged میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average میانه قرار دادن میانگین گرفتن
formats قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
overlapped بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
overlap بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
venation ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
haul defilade تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
format قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
trailing پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
chopped زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
superimpose روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposing روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
trailed پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trail پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
grain orientation طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
succeeded بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeeds بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
superimposes روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
battery groung pattern وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
trails پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
chop زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
appose موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
succeed بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
pillows بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
pillow بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
finish crossover طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
quivering بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
texture طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
interfere توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
quivers بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivered بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
textures طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
finish style طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
quiver بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
interferes توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
cardinal points effect اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
preorbital واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
hangs قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hang قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
extensions کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
align اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligned اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extension کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
aligns اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligning اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
format روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
formats روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
caban طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
sprocket holes مجموعه سوراخ کوچک در هر لبه مجموعهای کاغذ که امکان چرخیدن و قرار گرفتن کاغذ در چاپگر میدهد
cover off پشت سر هم قرار گرفتن پشت به گردن
lool لول [تارهای نامتقارن] [این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
defective خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
developments فهور
emergence فهور
apparitions فهور
apparition فهور
manifestation فهور
manifestations فهور
emersion فهور
development فهور
outburst فهور
penetrance فهور
peeping فهور
peeps فهور
peep فهور
appearances فهور
turn-ups فهور
turn up فهور
peeped فهور
appearance فهور
Epiphany فهور
outbursts فهور
recrvdescence فهور مجد د
reapparition فهور مجدد
developers دوای فهور
track production فهور هدف
reoccur فهور مجدد
disposure فهور عکس
income ریزش فهور
developer liquid مایع فهور
developer agent ماده فهور
developer agent عامل فهور
developer دوای فهور
outbreaks فهور شیوع
outbreak فهور شیوع
developer دستگاه فهور عکس
recrudescence فهور مجدد برگشتگی
glint فهور انی زودگذر
metol دوای فهور فیلم
developers دستگاه فهور عکس
glinted فهور انی زودگذر
reapparition فهور دوم باره
glinting فهور انی زودگذر
glints فهور انی زودگذر
theophany فهور خدابه انسان
Epiphany فهور و تجلی عیسی
susceptible در معرض
exposed to در معرض
high contrast developer دستگاه فهور با تغایر بالا
outcrops فهور چینه درسطح زمین
diapositive فهور عکس روی اسلایدشفاف
outcrop فهور چینه درسطح زمین
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
on risk در معرض خطر
liable to danger در معرض خطر
subjected to danger در معرض خطر
on sight در معرض دید
on view در معرض نمایش
touch and go در معرض خطر
exposures در معرض نهادن
open to attack در معرض حمله
exposure در معرض نهادن
weathers در معرض هواگذاشتن
display در معرض نمایش
displays در معرض نمایش
displayed در معرض نمایش
stigmatist در معرض تهمت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com