Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
interjectory
در میان اورده
Search result with all words
split infinitive
مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitives
مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
Other Matches
medoterranean
واقع در میان چند زمین میان زمینی
waterborne
اب اورده
supplementary
هم اورده
drift ice
یخ اب اورده
capital stock
اورده
begot
اورده
intervenient
در میان اینده واقع در میان
futtock
میان چوب میان تیر
pit run material
خاک هم اورده
pit run earth
خاک هم اورده
quarry run rockfill
هم اورده سنگریز
flotsam
کالای اب اورده
new fledged
تازه پر در اورده
brought
اورده شده
pit run gravel
هم اورده شنی
supplementary
تکمیلی پس اورده
wind borne
باد اورده
the veins and arteries
اورده وشرایین
driftwood
چوب اب اورده
the story goes
اورده اند
crusher run material
هم اورده سنگ شکن
drifted
توده باد اورده
drifting
توده باد اورده
drifts
توده باد اورده
windfall profits
سود باد اورده
driftage
چیزباداورده یا اب اورده راندگی
granulet
گوشت نوبالا اورده
windfall income
درامد باد اورده
windfall gains
منافع باد اورده
windfall loss
زیان باد اورده
loess
خاک باد اورده
spindrift
برف یا غبارباد اورده
unearned income
درامد باد اورده
drift
توده باد اورده
the people pressed in
مردم زور اورده داخل شدند
waveson
اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
tempered steel
فولادی که درگرما عمل اورده شده باشد
he rode me off on a side issue
نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
galantine
خوراک سرد گوشت گوساله وجوجه و دیگر جانوران که استخوان ان را در اورده باشند
capital stock
سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
acquest
مال بدست اورده ازدسترنج یا بخشش مال غیرموروثی
cadenza
اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
cadenzas
اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
psychophysics
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
delivered duty paid
یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
kinked demand curve
و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
overthwart
از میان
center
میان
crosscut
میان بر
mean line
خط میان
cross country
میان بر
midrib
رگ میان
waist
میان
diameter
میان بر
mongst
میان
stagger
یک در میان
staggers
یک در میان
intershoot
در میان
thru
از میان
staggering
یک در میان
among
میان
waists
میان
amid
در میان
middling
میان
half back
میان
centers
میان
amongst
در میان
in the midden of
در میان
in our midst
در میان ما
middles
میان
per
از میان
omphalos
میان
middle
میان
waistlines
میان
shortcut
میان بر
middle part
میان
between
میان
waistline
میان
through
از میان
mean water
میان اب
diameters
میان بر
centred
میان
centre
میان
centered
میان
mesocarp
میان بر
into
در میان
light come light g
باد اورده را باد
blow in
حمله از میان خط
cross cultural
میان فرهنگی
cross-cultural
میان فرهنگی
staggered riveting
پرچکاری یک در میان
interdisciplinary
میان رشتهای
short circuiting
میان بر زدن
insuperable
از میان برنداشتنی
an a days
یک روز در میان
ambivert
میان گرا
ambiversion
میان گرایی
ambiequal
میان حال
shortcut
راه میان بر
shortcut
میان برکردن
slim jim
لاغر میان
the means and the extremes
دو میان و دو کرانه
centration
میان گرایی
intervascular
واقع در میان رگ ها
intercurrent
در میان اینده
intercurreace
در میان امدن
medius
انگشت میان
intercellular
میان یاختهای
merlon
میان دو تیرکش
mesencephalon
میان مغز
inter vivos
در میان زنده ها
inter se
میان خودشان
inter nos
در میان خودمان
mesoderm
میان پوست
mesosphere
میان کره
mesosphere
میان- سپهر
interfluves
میان دو رود
intergroup
میان گروهی
intertrial
میان کوششی
intersegmental
میان قطعهای
interposition
پا میان گذاری
mediastinum
میان پرده
internode
میان گره
intermural
میان دیواری
intermontane
میان کوه
interlucent
میان تاب
interlocate
در میان گذاردن
interlay
در میان گذاردن
interjectory
در میان انداخته
interjacency
میان بودن
mesothorax
میان سیه
midships
در میان کشتی
heartwood
میان چوب
midrange
میان دامنه
entracte
میان پرده
midrib
رگ میان برگ
midsection
میان بخش
duramen
میان درخت
interjacency
وقوع در میان
double space
یک سطر در میان
diaphrgam
میان پرده
decussate
یکی در میان
cut of a corner
میان بر کردن
cut across
میان بر کردن
cutoff
راه میان بر
middleweight
میان وزن
middleware
میان افزار
heart wood
میان چوب
halt back
میان بازی کن
halfback
میان بازیکن
half back
میان بازی کن
midbrain
میان مغز
midcourse
میان راه
middle finger
انگشت میان
middle sized
میان اندازه
middle weight
میان وزن
middlemost
میان ترین
floret of the disk
گلچه میان
midmost
میان ترین
osculant
در میان چندچیز
extra-mural
میان دانشگاهی
spotty
چنددر میان
bummer
چرخ میان
waists
میان تنه
waist
میان تنه
diaphragms
میان پرده
diaphragm
میان پرده
navels
میان وسط
navel
میان وسط
abrogate
از میان برده
intervened
در میان امدن
high-pitched
میان فراز
parenthetical
میان دو کمانک
interjects
در میان اوردن
interjecting
در میان اوردن
With a slender waist.
میان با ریک
interjected
در میان اوردن
interject
در میان اوردن
abrogates
از میان برده
middle aged
میان سال
middle age
میان سال
via
میان راه
mezzo-sopranos
میان صدا
mezzo-soprano
میان صدا
of middle a
میان سال
middle-aged
میان سال
meant
میان مشترک
hollow
میان تهی
hollows
میان تهی
hollow
<adj.>
میان تهی
short cuts
راه میان بر
mezzo soprano
میان صدا
interpolation
میان یابی
among each other
<adv.>
میان خودشان
meddle
میان وسط
interindividual
میان فردی
midweek
میان هفته
meddled
میان وسط
interpose
پا به میان گذاردن
to make mincemeat of
از میان بردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com