Dictiornary-Farsi | در میان زنده ها | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
inter vivos	در میان زنده ها


Other Matches

vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
medoterranean	واقع در میان چند زمین میان زمینی
futtock	میان چوب میان تیر
intervenient	در میان اینده واقع در میان
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
psychophysics	علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
viviparous	زنده زا
biogen	زنده زا
alacritous	زنده
full of life	سر زنده
above ground	زنده
genial <adj.>	دل زنده
plaster of Paris	گچ زنده
live bearing	زنده زا
dapper	زنده دل
alive	زنده
skylarker	زنده دل
lived	زنده
lived	:زنده
biotic	زنده
live	زنده
live	:زنده
dashing	زنده دل
coiner	زنده
life full	سر زنده
vivific	زنده
vivid	زنده
lighthearted	زنده دل
animates	زنده
animate	زنده
cheerful <adj.>	زنده دل
fresh-	زنده
freshest	زنده
livelier	زنده
quicker	زنده
quickest	زنده
lively <adj.>	دل زنده
quick	زنده
fresh	زنده
cheerful <adj.>	دل زنده
lively	زنده
living	زنده
liveliest	زنده
irresuscitable	زنده نشدنی
living soil	خاک زنده
live ball	توپ زنده
ground ball	توپ زنده
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
gamesome	زنده روح
in vivo	بافت زنده
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
long little	زنده باد
live steam	بخار زنده
living organisms	موجودات زنده
live load	بار زنده
living polymer	بسپار زنده
resuscitated	زنده کردن
vigil	شب زنده داری
living environment	محیط زنده
resuscitating	زنده کردن
resurrect	زنده کردن
resurrected	زنده کردن
resuscitate	زنده کردن
resuscitates	زنده کردن
resurrecting	زنده کردن
resurrects	زنده کردن
vigilance	شب زنده داری
vive int	زنده باد!
liveliness	زنده دلی
verve	زنده دلی
quicklime	اهک زنده
good	توپ زنده
anabiosis	زنده سازی
bioderm	لایه زنده
biogenic	زنده زایی
biomass	توده زنده
night waking	شب زنده داری
wakefulness	شب زنده داری
wakes	شب زنده داری
waked	شب زنده داری
wake	شب زنده داری
vigils	شب زنده داری
viable	زنده ماندنی
activities	زنده دلی
activity	زنده دلی
survivor	شخص زنده
quickens	زنده شدن
quickens	زنده کردن
quickened	زنده شدن
call back to life	زنده کردن
liven	زنده شدن
to bring to life	زنده کردن
to call back to life	زنده کردن
to recover to life	زنده کردن
surviving	زنده ماندن
survives	زنده ماندن
survived	زنده ماندن
calcined lime	اهک زنده
biopsy	زنده بینی
quickened	زنده کردن
quicken	زنده شدن
quicken	زنده کردن
revives	زنده شدن
revived	زنده شدن
revive	زنده شدن
biophage	زنده خوار
macroconsumer	زنده خوار
survive	زنده ماندن
long live	زنده باد
lived	زنده بودن
viva	زنده باد
to restorative to life	زنده کردن
to restor to life	زنده کردن
lived	زنده کردن
spirituelle	بشاش سر زنده
spiritous	فعال زنده
reviviscence	زنده سازی
resusctate	زنده کردن
resuscitator	زنده کننده
resurge	زنده شدن
live	زنده کردن
live	زنده بودن
survived <past-p.>	زنده ماندن
vivas	زنده باد
live wires	سیم زنده
live wire	سیم زنده
wight	موجود زنده
wanener	شب زنده دار
viviparity	زنده زایی
vivify	زنده کردن
to see the sun	زنده بودن
quick lime	اهک زنده
wakeful	شب زنده دار
playable	توپ زنده
pernoctation	شب زنده داری
restoration to life	زنده سازی
protoplast	واحدجرم زنده
quick clay	بتن زنده
protoplasm	جرم زنده
restore to life	زنده کردن
lucubration	شب زنده داری
quick ening	زنده کننده
survivors	زنده ماندگان
revitalises	باز زنده ساختن
live load reduction	کاستن از بار زنده
within living memory	تا انجا که مردمان زنده
up with peacel	زنده باد صلح
biogenic	موجد موجود زنده
revitalising	باز زنده ساختن
we are still above ground	هنوز زنده ایم
revitalised	باز زنده ساختن
outliving	بیشتر زنده بودن از
biomass pyramid	هرم توده زنده
outlives	بیشتر زنده بودن از
outlive	بیشتر زنده بودن از
viviparous	جانور زنده زا ولود
live on	بازهم زنده بودن
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
To bury blive.	زنده بگور کردن
wakes	شب زنده داری کردن
waked	شب زنده داری کردن
lump lime	کلوخ اهک زنده
to have a wanton imagination	تخیلی زنده داشتن
outlived	بیشتر زنده بودن از
necrosis	مردن نسوج زنده
being	موجود زنده شخصیت
overlive	بیشتر زنده بودن از
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ?	مگر زنده است ؟
organism	ترکیب موجود زنده
She wI'll survive . She wI'll pull through.	زنده خواهد ماند
organisms	ترکیب موجود زنده
vitality	انرژی و زنده دلی
photobiotic	زنده بواسطه نور
night owls	ادم شب زنده دار
night owl	ادم شب زنده دار
haleness	سلامت زنده دلی
quick en	زنده کردن نیروبخشیدن به
revitalizes	باز زنده ساختن
revenant	ادم زنده شده
combat survival	زنده ماندن در رزم
live down	باخاطرات زنده ماندن
revitalized	باز زنده ساختن
wake	شب زنده داری کردن
revitalizing	باز زنده ساختن
revitalize	باز زنده ساختن
galliard	ادم دل زنده و شاداب
to bury alive	زنده بگورکردن یاگذاشتن
survived	زنده ماندن در رزم باززیستی
survive	زنده ماندن در رزم باززیستی
caustic lime	اهک زنده باکلسیم زیاد
symbiont	موجود زنده اجتمای یا همزی
roister	عیاشی و شب زنده داری کردن
zombi	انسان زنده شد ادم احمق
survives	زنده ماندن در رزم باززیستی
taxis	واکنش موجود زنده در برابرگرایش
turgor	ورم سلولهای زنده گیاهی
biopsy	ازمایش میکروسکپی بافت زنده
zombie	انسان زنده شد ادم احمق
zombies	انسان زنده شد ادم احمق