Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
interlineation
در میان سطر نویسی
Search result with all words
ego loss programming
تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
interlinear
دارای میان نویسی
Other Matches
medoterranean
واقع در میان چند زمین میان زمینی
pascal
زبان برنامه نویسی ساخت یافته سطح بالا که برای میکروها و آموزش برنامه نویسی به کار می رود
futtock
میان چوب میان تیر
intervenient
در میان اینده واقع در میان
procedure
زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان برنامه نویسی تابعی را فراهم میکند
stenography
مختصر نویسی کوتاه نویسی
modula
زمان برنامه نویسی سطح بالا مشتق شده از پاسکال که از روشهای برنامه نویسی تابعی و انتزاع داده استفاده میکند
structured programming
برنامه نویسی ساختار یافته برنامه نویسی ساختاری برنامه نویسی ساخت یافته
forth
نوعی برنامه نویسی جهت استفاده در برنامه نویسی وفیفهای
c
رقمی در سیستم عدد نویسی مبنای شانزده که متنافر باعدد 21 در سیستم دهدهی است نام یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که مناسب برای حل مسائل است
modular programming
برنامه نویسی پیمانهای برنامه نویسی واحدی
apl
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
psychophysics
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
automatic programming
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
automatic coding
برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه نویسی خودکار
staggering
یک در میان
middles
میان
middle part
میان
diameters
میان بر
between
میان
through
از میان
centred
میان
among
میان
diameter
میان بر
centre
میان
centers
میان
in the midden of
در میان
in our midst
در میان ما
middle
میان
middling
میان
centered
میان
stagger
یک در میان
staggers
یک در میان
amid
در میان
waistlines
میان
per
از میان
intershoot
در میان
waists
میان
waist
میان
into
در میان
waistline
میان
thru
از میان
shortcut
میان بر
midrib
رگ میان
mesocarp
میان بر
mean water
میان اب
half back
میان
overthwart
از میان
crosscut
میان بر
cross country
میان بر
mongst
میان
mean line
خط میان
amongst
در میان
omphalos
میان
center
میان
chirography
خط نویسی
interjacency
میان بودن
bummer
چرخ میان
intergroup
میان گروهی
to cut off a corner
میان برکردن
cutoff
راه میان بر
waists
میان تنه
cut across
میان بر کردن
interfluves
میان دو رود
floret of the disk
گلچه میان
mesosphere
میان- سپهر
abrogate
از میان برده
interjacency
وقوع در میان
to gird up one's loins
میان بستن
interjectory
در میان اورده
interjectory
در میان انداخته
interlay
در میان گذاردن
abrogates
از میان برده
centration
میان گرایی
spotty
چنددر میان
interlocate
در میان گذاردن
waist
میان تنه
navels
میان وسط
navel
میان وسط
diaphragm
میان پرده
middle aged
میان سال
middle age
میان سال
of middle a
میان سال
middle-aged
میان سال
high-pitched
میان فراز
diaphrgam
میان پرده
parenthetical
میان دو کمانک
meant
میان مشترک
double space
یک سطر در میان
extra-mural
میان دانشگاهی
intermontane
میان کوه
cut of a corner
میان بر کردن
osculant
در میان چندچیز
decussate
یکی در میان
to make mincemeat of
از میان بردن
interlucent
میان تاب
triple space
دو سطر در میان
diaphragms
میان پرده
inter nos
در میان خودمان
midbrain
میان مغز
entracte
میان پرده
duramen
میان درخت
midrange
میان دامنه
interdisciplinary
میان رشتهای
enclosures
میان بار
enclosure
میان بار
halt back
میان بازی کن
shortcut
میان برکردن
slim jim
لاغر میان
staggered riveting
پرچکاری یک در میان
ambiequal
میان حال
ambiversion
میان گرایی
ambivert
میان گرا
interpersonal
میان فردی
interindividual
میان فردی
shortcut
راه میان بر
heart wood
میان چوب
middleweight
میان وزن
middleware
میان افزار
midmost
میان ترین
middlemost
میان ترین
middle weight
میان وزن
midrib
رگ میان برگ
midsection
میان بخش
cross-cultural
میان فرهنگی
cross cultural
میان فرهنگی
heartwood
میان چوب
middle sized
میان اندازه
short circuiting
میان بر زدن
interpolations
میان یابی
an a days
یک روز در میان
interpolation
میان یابی
intercellular
میان یاختهای
the means and the extremes
دو میان و دو کرانه
middle finger
انگشت میان
intervenes
در میان امدن
intercurreace
در میان امدن
intervened
در میان امدن
intercurrent
در میان اینده
intervene
در میان امدن
interjects
در میان اوردن
midcourse
میان راه
interjecting
در میان اوردن
interjected
در میان اوردن
insuperable
از میان برنداشتنی
meddle
میان وسط
midweek
میان هفته
halfback
میان بازیکن
half back
میان بازی کن
inter se
میان خودشان
blow in
حمله از میان خط
inter vivos
در میان زنده ها
interposing
پا به میان گذاردن
interposes
پا به میان گذاردن
interposed
پا به میان گذاردن
interpose
پا به میان گذاردن
meddles
میان وسط
meddled
میان وسط
interject
در میان اوردن
mezzo-sopranos
میان صدا
medium term
میان مدت
mesothorax
میان سیه
mediastinum
میان پرده
hollows
میان تهی
With a slender waist.
میان با ریک
mezzo soprano
میان صدا
intervascular
واقع در میان رگ ها
intertrial
میان کوششی
via
میان راه
intersegmental
میان قطعهای
hollow
<adj.>
میان تهی
mesoderm
میان پوست
medius
انگشت میان
short cut
راه میان بر
mesencephalon
میان مغز
internode
میان گره
mesosphere
میان کره
hollow
میان تهی
among each other
<adv.>
میان خودشان
midships
در میان کشتی
mezzo-soprano
میان صدا
interposition
پا میان گذاری
intermural
میان دیواری
short cuts
راه میان بر
merlon
میان دو تیرکش
shorthand
تند نویسی
brachygraphy
مختصر نویسی
shorthand
مختصر نویسی
rewrite
دوباره نویسی
countersign
فهر نویسی
countersigned
فهر نویسی
subscription
پذیره نویسی
enlistment
نام نویسی
coding
برنامه نویسی
enlistments
نام نویسی
typing
ماشین نویسی
rewrites
دوباره نویسی
lexicography
لغت نویسی
countersigning
فهر نویسی
lexicography
فرهنگ نویسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com