Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
intermediate
در میان واقع شونده
interjacent
در میان واقع شونده
Search result with all words
intervicalic
میان دو صدا واقع شونده
intervocal
میان دو صدا واقع شونده
Other Matches
intercostal
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
medoterranean
واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient
در میان اینده واقع در میان
simultaneous with each other
با هم واقع شونده
osculant
واقع شونده
post-natal
واقع شونده پس از تولد
post natal
واقع شونده پس از تولد
nocturnal
واقع شونده درشب
etesian
واقع شونده بطورسالیانه
posttraumatic
واقع شونده پس از تصادف یا ضربه
coincident
واقع شونده دریک وقت
collinear
دریک خط مستقیم واقع شونده
interscholastic
واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
simultaneous
باهم واقع شونده همزمان
etesian
سالی یک مرتبه واقع شونده
preterminal
واقع شونده قبل از مرگ
intervascular
واقع در میان رگ ها
concurrent
دریک وقت واقع شونده موافق
synchronous
همگاه واقع شونده بطور هم زمان
isochronous
واقع شونده در فواصل منظم ومساوی
intercellular
واقع در میان یاخته ها
intercolumnar
واقع در میان دو ستون
intercililary
واقع در میان ابروها
intermural
واقع در میان دیوارها
interaxial
واقع در میان دو کوه
intermundane
واقع در میان دو جهان
interstellar
واقع در میان ستارگان
intermontane
واقع در میان دو کوه
intermaxillary
واقع در میان ارواره ها
interfacial
واقع در میان دورو
intercensal
واقع در میان دو سرشماری
interamnian
واقع در میان دو رودخانه
interdigitate
واقع در میان انگشتان
interdigital
واقع در میان انگشتان
interseptal
واقع در میان پره ها
interaxal
واقع در میان دو کوه
interurban
واقع در میان شهرها
intertribal
واقع در میان قبیله ها
interseptal
واقع در میان جدارها
interdental
واقع در میان دو دندان
intervertebral
واقع در میان مهره ها
interscapular
واقع در میان دو کتف
preovulatory
واقع شونده درمرحله قبل ازتخم گذاری
isochronal
همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
interprovincial
واقع در میان ولایات یاشهرستانها
intertentacular
واقع در میان شاخکهای حشره
interaxillary
واقع در میان بغلهای برگها
interveinal
واقع در میان سیاه رگ ها بین الوریدی
interpolar
واقع در میان دو قطب پیل الکتریکی
intervocalic
واقع میان دو حرف صدادار بین الهجائین
mezzanine
نیم اشکوب که میان دو طبقه ساختمان واقع باشد
mezzanines
نیم اشکوب که میان دو طبقه ساختمان واقع باشد
precipitating
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitates
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
self reacting
بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
precipitate
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
futtock
میان چوب میان تیر
to lie east and west
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
psychophysics
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
vimineous
خم شونده
squashy
له شونده
step down
کم شونده
folding
تا شونده
diminishing
کم شونده
deliquescent
اب شونده
outgoing
صادر شونده
friable
خرد شونده
acidific
ترش شونده
drying
خشک شونده
explosive
منفجر شونده
repressive
مانع شونده
deterrent
مانع شونده
accretive
زیاد شونده
reactive
منعکس شونده
payees
پرداخت شونده
deterrents
مانع شونده
accumulatively
بطورجمع شونده
soluble oil
روغن حل شونده
fulminating
محترق شونده
payee
پرداخت شونده
rarefactive
رقیق شونده
metabolic
دگرگون شونده
metastatic
جابجا شونده
meliorative
بهتر شونده
cumulative
جمع شونده
locator
جایگزین شونده
rigescent
سفت شونده
technical
دگرگون شونده
rigescent
سخت شونده
rubescent
قرمز شونده
migratory
جابجا شونده
revulsive
جابجا شونده
napidescent
سنگ شونده
pulverulent
خرد شونده
recreant
تسلیم شونده
proliferous
تکثیر شونده
redintegrate
تجدید شونده
remittent
سبک شونده
restrainer
مانع شونده
retractive
جمع شونده
perfusive
پاشیده شونده
nigrescent
سیاه شونده
seceder
منتزع شونده
seconder
دوم شونده
accumulative
جمع شونده
perfusive
پخش شونده
congregative
جمع شونده
interviewee
مصاحبه شونده
accumulating
جمع شونده
accumulates
جمع شونده
accumulate
جمع شونده
interviewees
مصاحبه شونده
acquiescent
راضی شونده
conducive
منجر شونده
conducive
موجب شونده
intrant
داخل شونده
liquescent
مایع شونده
latescent
پنهان شونده
juvenescent
جوان شونده
menstruating
بی نماز شونده
menstruating
قاعده شونده
clinchers
متمسک شونده
introgresseive
داخل شونده
riser
بلند شونده
clincher
متمسک شونده
foldaway
کوچک شونده
deviator
منحرف شونده
deteriorative
بدتر شونده
depreciable
مستهلک شونده
stretchy
گشاد شونده
stretchiest
گشاد شونده
stretchier
گشاد شونده
illative
منتج شونده
inbound
وارد شونده
increscent
زیاد شونده
insured
بیمه شونده
ingoing
وارد شونده
ingoing
داخل شونده
ingravescent
سخت تر شونده
ingressive
داخل شونده
inhibiter
مانع شونده
inhibitor
مانع شونده
dilatant
گشاد شونده
displaceable
جابجا شونده
frondescent
برگ شونده
fill in
جانشین شونده
entrant
وارد شونده
entrants
وارد شونده
fusible
ذوب شونده
excurrent
جاری شونده
examinee
امتحان شونده
evanescent
محو شونده
eruptional
منفجر شونده
erubescent
سرخ شونده
gelable
ژلاتینی شونده
emissive
خارج شونده
emanative
صادر شونده
gelable
دلمه شونده
hardenable
سخت شونده
concretive
سفت شونده
frequented
تکرار شونده
tabescent
لاغر شونده
clastic
جدا شونده
base ejection
پرتاب شونده از ته
decreasingly
بطورکم شونده
fly table
میز تا شونده
changful
دگرگون شونده
changful
جوربجور شونده
causative
سبب شونده
adrenergic
فعال شونده
tilting board
صفحه کج شونده
incoming
وارد شونده
frequents
تکرار شونده
tensive
وخیم شونده
tensive
سفت شونده
frequenting
تکرار شونده
gray
سفید شونده
clastic
تقسیم شونده
clotty
دلمه شونده
analysand
تحلیل شونده
ameliorative
بهتر شونده
frequent
تکرار شونده
concentrator
متمرکز شونده
comparand
قیاس شونده
virescent
سبز شونده
combinatory
ترکیب شونده
coagulable
دلمه شونده
assimilatory
هم جنس شونده
aggravative
بدتر شونده
fusing conductor
سیم ذوب شونده
fusible wire
سیم ذوب شونده
fulminant
اتشگیر محترق شونده
erratic block
بلوک جابجا شونده
accumulative error
خطای جمع شونده
panel formwork
قالببندی پیاده شونده
progressive wave
موج پخش شونده
anemophilous
لقاح شونده در اثرباد
beaching party
گروه پیاده شونده
fusible link
عضو ذوب شونده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com