English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
hang about در نزدیکی منتظر بودن
Other Matches
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
imminence نزدیکی مشرف بودن
imminency نزدیکی مشرف بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
abhide منتظر بودن
await منتظر بودن
awaited منتظر بودن
awaiting منتظر بودن
awaits منتظر بودن
to look out منتظر بودن
sweat out <idiom> با دلواپسی منتظر بودن
hold breath منتظر یک اتفاق بودن
to wait for a favorable opportunity منتظر یک فرصت مطلوب بودن
bide one's time <idiom> صبورانه منتظر فرصت بودن
expects انتظار داشتن منتظر بودن
lie over متمایل بودن منتظر ماندن
expecting انتظار داشتن منتظر بودن
expected انتظار داشتن منتظر بودن
expect انتظار داشتن منتظر بودن
mark time <idiom> منتظر وقوع چیزی بودن
waited چشم براه بودن منتظر شدن
to look forward to something excitedly با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to feverishly look forward to something با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
waits چشم براه بودن منتظر شدن
wait چشم براه بودن منتظر شدن
standbys منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standby منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
caretaker status وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
intimity نزدیکی
around در نزدیکی
proximity نزدیکی
togetherness نزدیکی
accession نزدیکی
sexual intercourse نزدیکی
appulse نزدیکی
approximation نزدیکی
affinity نزدیکی
adjacence or cency نزدیکی
propinquity نزدیکی
adduction نزدیکی
vicinage نزدیکی
vichywater نزدیکی
copulating نزدیکی
copulates نزدیکی
inwarness نزدیکی
nearby در نزدیکی
closeness نزدیکی
vicinity نزدیکی
affinities نزدیکی
nearness نزدیکی
copulate نزدیکی
neiggourhood نزدیکی
imminence نزدیکی
nighness نزدیکی
contiguity نزدیکی
copulated نزدیکی
approximations نزدیکی
offing دران نزدیکی ها
sexual intercourse of doubful nature نزدیکی به شبهه
going on نزدیکی تماس
proximity of blood خویشی نزدیکی
nodality نزدیکی به گره
kinder نزدیکی تشابه
In the vicinity ( neighbourhood ). همین نزدیکی ها
verge نزدیکی حدود
therabout در همان نزدیکی
hereabout درهمین نزدیکی ها
adjacence نزدیکی مجاورت
adjacency نزدیکی مجاورت
verges نزدیکی حدود
abutment بست دیوار نزدیکی
To have sexual intercourse with a woman . با زنی نزدیکی کردن
rapprochement نزدیکی تمایل بدوستی
incestuously با گناه نزدیکی بمحارم
thereabout درهمان نزدیکی تقریبا
sexual intercourse مواقعه نزدیکی جنسی
in with <idiom> دررفاقت ،التفات یا نزدیکی با
Heris شهر هریس در نزدیکی تبریز
accessibility امکان نزدیکی وسیله وصول
umbilical واقع در نزدیکی ناف مرکزی
Is there a ... nearby? آیا ... در این نزدیکی ها هست؟
land sick کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
The gas station is nearby . پمپ بنزین درهمین نزدیکی هاست
expectant of منتظر
inexpectant نا منتظر
anticipator منتظر
trray منتظر
waiting منتظر
waiters منتظر
wistful منتظر
anticipatory منتظر
waiter منتظر
anticipant منتظر
Is there an inexpensive restaurant around here? آیا رستوران ارزان این نزدیکی ها پیدا میشود؟
trray منتظر شدن
to score with a girl <idiom> موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
machines نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machine نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machined نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
corona discharge تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
less than release unit یکان منتظر حمل
to wait for any one منتظر کسی شدن
on deck دونده منتظر نوبت
to look for anything منتظر چیزی شدن
i pause for a reply منتظر پاسخ هستم
i await you منتظر شما هستم
to look forward to something منتظر چیزی شدن
hold one's horses <idiom> باصبوری منتظر ماندن
run-up [start-up] نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
aclinic line خط استوایی مغناطیسی منحنی موهوم و نامنظمی که در نزدیکی خط استواگرداگردزمین مفروض است
awaits منتظر شدن انتظار داشتن
we watched for his arrival منتظر ورود او شدیم یا بودیم
to look forward to something با خوشحالی منتظر چیزی شدن
abided منتظر شدن وفا کردن
stick around <idiom> همین دوروبر منتظر ماندن
abides منتظر شدن وفا کردن
awaiting منتظر شدن انتظار داشتن
awaited منتظر شدن انتظار داشتن
await منتظر شدن انتظار داشتن
abide منتظر شدن وفا کردن
ready که منتظر است تا قابل استفاده شود
readying که منتظر است تا قابل استفاده شود
readied که منتظر است تا قابل استفاده شود
jobs شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
readies که منتظر است تا قابل استفاده شود
cool one's heels <idiom> به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
job شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
sleeping وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
he made me wait مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
sleeps وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
sleep وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
esturm مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
estrus مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
queue صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
To stand someone up . کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
ready خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
readying خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
readied خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
readies خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
task ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
tasks ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
Do you think it advisable to wait here آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
queues صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queueing صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queued صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
I'm looking forward to your next email. من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
check-points علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoint علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoints علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
queued لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
Time and tide wait for no man . <proverb> زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
queues لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
I very much look forward to meeting you soon. من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
queueing لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queue لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
it will pay to wait به منتظر شدنش نمیارزد صبر کردنش ارزش دارد
demanded پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
answering مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
demands پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
answers مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answered مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answer مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
demand پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
sequential access صف بلاکهای منتظر برای پردازش , که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی میشود
queueing مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
buffer فضایی موقت ذخیره سازی برای دادهای که منتظر پردازش است
queued صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queued مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queues صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queue مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queue صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queueing صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queues مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
check mark علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
qsam صف بلاکهای منتظر برای پردازش که با استفاده روش دستیابی تربیتی بازیابی میشود
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
input دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
inputted دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contention سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
contentions سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com