Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
whistle stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
whistle-stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
Other Matches
remaining velocity
سرعت گلوله در نقاط مختلف مسیر حرکت
castes
طبقات مختلف مردم هند
caste
طبقات مختلف مردم هند
case
دستور برنامه نویسی که به نقاط مختلف جهش میکند بر حسب مقدار داده
cases
دستور برنامه نویسی که به نقاط مختلف جهش میکند بر حسب مقدار داده
interactive
ارتباط بین یک گروه از مردم با وسایل ارتباطی مختلف
halftones
توسط کامپیوتر نمایش داده و چاپ میشود و از گروهی از نقاط برای حالات مختلف استفاده میکند
halftone
توسط کامپیوتر نمایش داده و چاپ میشود و از گروهی از نقاط برای حالات مختلف استفاده میکند
groupage
ادغام نمودن بارهای مختلف جهت حمل ترکیب در حمل
non-directional design
طرح فراگیر
[این نوع طرح در نقاط مختلف بافت دارای جذابیت خاص خود بوده و حالت تکراری فرش های معمول را ندارد.]
vertical control
کنترل ارتفاع نقاط اندازه گیری تراز وارتفاع نقاط
gridding
محدودیت ساختمان یک تصویرگرافیکی که مستلزم افتادن نقاط پایانی خطوط روی نقاط شبکه است
democracies
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
plebiscite
مردم خواست رای قاطبه مردم
popular
مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscites
مردم خواست رای قاطبه مردم
polar plot
روش بردن نقاط روی نقشه یا مختصات قطبی تعیین محل نقاط به طریقه مختصات قطبی
charted
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
chart
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charting
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charts
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
target discrimination
قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
fractional
اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف
systems analysis
ترکیب محصولات مختلف از تولید کننده مختلف برای یک سیستم
blocage
[بنایی با مواد مختلف و در اندازه های مختلف که در ساخت دیوارهای رومی بکار می رفت.]
selectable
مدار یا وسیلهای که انتخابهای مختلف آن با قرار دادن اتصالات سیم مختلف انتخاب می شوند
symbiosis
همزیستی وتجانس دوموجود مختلف یا دوگروه مختلف باهم
fdm
انتساب عددی با سیگنال مختلف به فرکانسهای مختلف تا سیگنالهای زیادی روی کانال فرستاده شوند
heterogeneous network
سیستم ارتباطی تقسیم شده که با کانالهای با نرخ ارسال مختلف و پروتکلهای مختلف کار میکند
vortex separation
جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
paint program
نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
allocating
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocates
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocate
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
function
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
functioned
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
functions
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
estate in common
درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
buses
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
busing
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bussed
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bused
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
busses
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bussing
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bus
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
frequency
انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند
frequencies
انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند
allogamous
مختلف الجنس و مختلف النوع
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
profile
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiling
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiles
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiled
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
tree of life
درخت زندگی
[این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
populations
تعداد مردم مردم
population
تعداد مردم مردم
trig list
لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
highways
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
highway
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
hunting design
طرح شکارگاهی
[این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]
decollate
جدا کردن موضوعات مختلف به ورقههای مجزا. جدا کردن دو یا سه موضوع مختلف به حالت مجزا و برداشتن کاغذ کاربنی
field control
نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
star design
طرح ستاره ای شکل
[این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
triad
نقاط سه قلو
keop soo
نقاط حساس
lagrangian points
نقاط لاگرانژی
triads
نقاط سه قلو
trios
نقاط سه قلو
interactional points
نقاط تلاقی
interactional points
نقاط تماس
at all points
در همه نقاط
keop soo
نقاط مرگ
trio
نقاط سه قلو
key points
نقاط حساس
key points
نقاط مهم
isodose rate
خط نقاط متحدالدوز
coordinate code
رمز مختصات نقاط
coordinates
طول و عرض نقاط
isothermal
نقاط هم حرارت اب دریا
pin point
تعیین دقیق نقاط
kyusho
نقاط حساس بدن
shoals
نقاط کم عمق دریا
plots
ثبت مسیریا نقاط
plotted
ثبت مسیریا نقاط
geodetic control
نقاط کنترل ژئودزی
apparent horizon
افق حقیقی نقاط
trig point
نقاط مثلث بندی
dapple
چیزی با نقاط رنگارنگ
shoal
نقاط کم عمق دریا
vital points
نقاط حساس بدن
primary masses
نقاط مادی اولیه
form line
خط بین نقاط هم ارتفاع
isoheyt
خط شاخص نقاط هم باران
plot
ثبت مسیریا نقاط
floating mark
نقاط مواج عکس هوایی
networks
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
differential leveling
تعیین اختلاف تراز نقاط
network
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
infield
نقاط توپگیری در زمین کریکت
graphic
به صورت تصاویر و نقاط و نه متن
plot
بردن نقاط روی طرح
plotted
بردن نقاط روی طرح
plots
بردن نقاط روی طرح
floating mark
نقاط ایستگاه برجسته بینی
isogrive
خط میزان منحنی نقاط هم ثقل
interactive
نقاط توقف را تنظیم کند
isoclinal
خط نقاط متحدالفشارمغناطیسی روی نقشه
isopleth
نقاط هم ارتفاع موج دریا
isodose rate
خط نقاط هم دوز تشعشع اتمی
shows
نمودن
dont
نمودن
showed
نمودن
animadvert
نمودن
animalize
نمودن
seems
نمودن
show
نمودن
seemed
نمودن
dost
نمودن
abstract
نمودن
abstracting
نمودن
abstracts
نمودن
showŠetc
نمودن
to gain any ones ear
نمودن
seem
نمودن
geodetic control
نقاط کنترل نقشه برداری عمومی
matrixes
الگوی نقاط که یک حرف را نشان می دهند
zenith
اوج محور قائم بر افق نقاط
geong gyuk
نقاط حمله و دفاع کننده تکواندو
matrix
الگوی نقاط که یک حرف را نشان می دهند
nexus
نقاط اتصال بین واحدها در شبکه
exact location
تعیین کردن محل دقیق نقاط
isobare
خط جغرافیایی نشان دهنده نقاط هم فشار
isogonic line
خط میزان منحنی نقاط متحدالانحراف مغناطیسی
isobars
خط جغرافیایی نشان دهنده نقاط هم فشار
isobar
خط جغرافیایی نشان دهنده نقاط هم فشار
antipole
ساکنین نقاط متقاطر در روی زمین
jabiru
لک لک ابزی نقاط گرم و معتدل امریکا
Antipodes
ساکنین نقاط متقاطردر روی زمین
infill
نقاط کشیده شده روی نقشه
multipass overlap
بنابراین نقاط کمتر به نظر می آیند
catering
فراهم نمودن
catered
فراهم نمودن
cater
فراهم نمودن
plotted
رسم نمودن
waives
اغماض نمودن
fill up
خاکریزی نمودن
waive
اغماض نمودن
caters
فراهم نمودن
plot
رسم نمودن
plots
رسم نمودن
friends
یاری نمودن
abated
رفع نمودن
sums
خلاصه نمودن
friend
یاری نمودن
adjust
تصفیه نمودن
adjust
تسویه نمودن
dissociating
تفکیک نمودن
numeralization
عددی نمودن
dissociates
تفکیک نمودن
standardizes
استاندارد نمودن
standardize
استاندارد نمودن
standardising
استاندارد نمودن
standardises
استاندارد نمودن
standardised
استاندارد نمودن
digitizing
دیجیتالی نمودن
sorting
مرتب نمودن
depilate
ازاله مو نمودن از
instal
منصوب نمودن
standardizing
استاندارد نمودن
dissociate
تفکیک نمودن
account
محاسبه نمودن
microjustification
ریزتراز نمودن
imprisons
حبس نمودن
imprisoning
حبس نمودن
imprison
حبس نمودن
sum
خلاصه نمودن
mirroring
معکوس نمودن
indorsation
تصویب نمودن
acquit
نمودن برائت
abates
رفع نمودن
stock piling
ذخیره نمودن
impeaching
احضار نمودن
abating
رفع نمودن
impeaches
احضار نمودن
affix
اضافه نمودن
affixed
اضافه نمودن
affixes
اضافه نمودن
affixing
اضافه نمودن
impeached
احضار نمودن
abate
رفع نمودن
accommodated
تطبیق نمودن
accommodate
تطبیق نمودن
acquits
نمودن برائت
acquitting
نمودن برائت
curtails
مختصر نمودن
curtailing
مختصر نمودن
to humble oneself
افتادگی نمودن
curtailed
مختصر نمودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com