Dictiornary-Farsi | در نگین گذاشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
enchase	در نگین گذاشتن


Other Matches

key fruit	نگین
gemstone	نگین
foiled	جای نگین
dactyliography	نگین سازی
dactyliography	نگین نویسی
foils	جای نگین
mounting	نگین دار
solitaires	نگین تکی
foil	جای نگین
foiling	جای نگین
bezel	نگین دان
solitaire	نگین تکی
settings	جای نگین قرارگاه
collet	حلقه نگین دار
setting	جای نگین قرارگاه
feathering	[تزئینات با نگین تراشیده شده کوچک]
marquize	نگین بیضی شکل که از جواهر باشد
lay off <idiom>	به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into <idiom>	اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
To leave behinde.	جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch	کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
run home	جا گذاشتن
infiltrate	گذاشتن
infiltrates	گذاشتن
infiltrating	گذاشتن
infiltrated	گذاشتن
mislays	جا گذاشتن
placing	گذاشتن
mislay	جا گذاشتن
mislaid	جا گذاشتن
take in	تو گذاشتن
ti turn in	تو گذاشتن
go on <idiom>	گذاشتن
lays	گذاشتن
to pickle a rod for	گذاشتن
inculcated	پا گذاشتن
inculcate	پا گذاشتن
places	گذاشتن
place	گذاشتن
to lay it on with a trowel	گذاشتن
leave	گذاشتن
lay	گذاشتن
inculcates	پا گذاشتن
question answer	در صف گذاشتن
inculcating	پا گذاشتن
getting on in years	پا به سن گذاشتن
misplace	جا گذاشتن
mislaying	جا گذاشتن
to take in	تو گذاشتن
teasing	سر به سر گذاشتن
to trample on	گذاشتن
loads	گذاشتن
load	گذاشتن
letting	گذاشتن
put	گذاشتن
puts	گذاشتن
putting	گذاشتن
leaving	گذاشتن
let	گذاشتن
apostrophize	گذاشتن
placement	گذاشتن
placements	گذاشتن
lets	گذاشتن
to run in	تو گذاشتن
To be gettingh on in years.	پا به سن گذاشتن
to lay aside	کنار گذاشتن
salve	ضماد گذاشتن
to call for tenders	بمناقصه گذاشتن
earmark	کنار گذاشتن
embeds	کار گذاشتن
embed	کار گذاشتن
trig	علامت گذاشتن
trace	اثر گذاشتن
to beat back	عقب گذاشتن
badgers	:سربسر گذاشتن
to take in a reef	بادبان را تو گذاشتن
badgering	:سربسر گذاشتن
to lay anegg	تخم گذاشتن
to keep in d.	امانت گذاشتن
to have the heels of any one	کسیرادردوعقب گذاشتن
expose	بی پناه گذاشتن
respects	احترام گذاشتن به
respect	احترام گذاشتن به
earmarks	کنار گذاشتن
exposing	بی پناه گذاشتن
Welsh	کلاه گذاشتن
to put to contract	بمناقصه گذاشتن
to grow in years	پابسن گذاشتن
to hand down	بارث گذاشتن
to hang up	معوق گذاشتن
to take ship	درکشتی گذاشتن
exposes	بی پناه گذاشتن
badgered	:سربسر گذاشتن
juxtaposes	پهلوی هم گذاشتن
to put by	کنار گذاشتن
to put in pledge	گرو گذاشتن
juxtaposing	پیش هم گذاشتن
juxtaposing	پهلوی هم گذاشتن
plight	گرو گذاشتن
to sow mines	مین گذاشتن
to set one's seal to	صحه گذاشتن
to set down	بزمین گذاشتن
to set a trap	تله گذاشتن
cloister	درصومعه گذاشتن
cloisters	درصومعه گذاشتن
embarks	درکشتی گذاشتن
embarking	درکشتی گذاشتن
embarked	درکشتی گذاشتن
embark	درکشتی گذاشتن
to put up forsale	بمزایده گذاشتن
to put a way	کنار گذاشتن
juxtaposes	پیش هم گذاشتن
to make a for	دردسترس گذاشتن
badger	:سربسر گذاشتن
enclose	درمیان گذاشتن
to lay it on with a trowel	کار گذاشتن
to stand sentinel	نگهبان گذاشتن در
juxtapose	پیش هم گذاشتن
to leave a margin	حاشیه گذاشتن
to leave off	کنار گذاشتن
juxtapose	پهلوی هم گذاشتن
invests	سرمایه گذاشتن
investing	سرمایه گذاشتن
trepass	پافرا گذاشتن
invested	سرمایه گذاشتن
invest	سرمایه گذاشتن
to sell by a	بمزایده گذاشتن
juxtaposed	پیش هم گذاشتن
leather	چرم گذاشتن به
juxtaposed	پهلوی هم گذاشتن
to put up to a	بمزایده گذاشتن
hang up	معوق گذاشتن
impignorate	رهن گذاشتن
impawn	گرو گذاشتن
imbark	در کشتی گذاشتن
hypothecate	به رهن گذاشتن
hypothecate	گرو گذاشتن
hold in respect	احترام گذاشتن به
high tender	به مزایده گذاشتن
hand down	به ارث گذاشتن
fix	کار گذاشتن
impignorate	گرو گذاشتن
incase etc	در جعبه گذاشتن
hang-up	معوق گذاشتن
hang-ups	معوق گذاشتن
line out	با خط علامت گذاشتن
lay away	کنار گذاشتن
lacevi	یراق گذاشتن
intube	در لوله گذاشتن
instal	کار گذاشتن
inshrine	درمزار گذاشتن
incase etc	در لفاف گذاشتن
fixes	کار گذاشتن
grow a beard	ریش گذاشتن
saluting	احترام گذاشتن
enframe	درقاب گذاشتن
encradle	درگهواره گذاشتن
emplace	کار گذاشتن
dew ret	زیرشبنم گذاشتن
cuple	در بوته گذاشتن
cupel	در بوته گذاشتن
begueath	به ارث گذاشتن
bilk	گذاشتن از پرداخت
salutes	احترام گذاشتن
cleck	تخم گذاشتن
bench	نیمکت گذاشتن
benches	نیمکت گذاشتن
put in pledge	گرو گذاشتن
give as a pledge	گرو گذاشتن
four horsemen	جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
flyblow	تخم گذاشتن
enshrine	درزیارتگاه گذاشتن
salute	احترام گذاشتن
saluted	احترام گذاشتن
coop	درقید گذاشتن
strands	تنها گذاشتن
traced	اثر گذاشتن
bank	در بانک گذاشتن
put out to interest	به بهره گذاشتن
banks	در بانک گذاشتن
suspend	مسکوت گذاشتن
suspending	مسکوت گذاشتن
suspends	مسکوت گذاشتن
install	کار گذاشتن
installing	کار گذاشتن
installs	کار گذاشتن
put up to auction	به مزایده گذاشتن
putting a condition	شرط گذاشتن
traces	اثر گذاشتن
set down	بزمین گذاشتن
mortgage	گرو گذاشتن
mortgages	گرو گذاشتن
mortgaging	گرو گذاشتن
point	نوک گذاشتن
regulater	قاعده گذاشتن
parcel	دربسته گذاشتن
parcels	دربسته گذاشتن
oviposit	تخم گذاشتن