Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 93 (10 milliseconds)
English
Persian
tangle
در هم و برهم
tangles
در هم و برهم
haywire
در هم و برهم
Search result with all words
coup
برهم زدن
coups
برهم زدن
untidier
درهم و برهم
untidiest
درهم و برهم
untidily
درهم و برهم
untidy
درهم و برهم
disband
برهم زدن
disbanding
برهم زدن
disbands
برهم زدن
wing
گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
winging
گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
bash
برهم زدن
bashed
برهم زدن
bashes
برهم زدن
bashing
برهم زدن
shut
برهم نهادن
shuts
برهم نهادن
shutting
برهم نهادن
grid
رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
grids
رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
interaction
برهم کنش
desultory
بی ترتیب درهم و برهم
imbroglio
درهم و برهم
imbroglios
درهم و برهم
helter-skelter
درهم برهم
helter-skelters
درهم برهم
woebegone
درهم و برهم
disturb
برهم زدن بهم زدن
disturbs
برهم زدن بهم زدن
unsettle
برهم زدن
unsettles
برهم زدن
faze
برهم زدن
fazed
برهم زدن
fazes
برهم زدن
fazing
برهم زدن
embroil
میانه برهم زدن
embroiled
میانه برهم زدن
embroiling
میانه برهم زدن
embroils
میانه برهم زدن
matted
درهم برهم حصیری
pell-mell
بطور درهم برهم
pell-mell
درهم برهم
disbandment
برهم خوردگی
disorder
برهم زدن مختل کردن
disorders
برهم زدن مختل کردن
higgledy-piggledy
درهم برهم
higgledy-piggledy
بطوردرهم برهم
twinkling
بیک چشم برهم زدن
at sixes and sevens
درهم و برهم
charivari
صداهای ناجوردرهم برهم هیاهو
compatriotic
مبنی برهم میهنی
coulomb interaction
برهم کنش کولنی
cramp hand writing
خط درهم و برهم
cross flow
دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
derange
برهم زدن
discombobulate
درهم و برهم کردن
discompose
برهم زدن
disturber
برهم زننده
dithyramb
سرود درهم برهم ووحشیانه یونانیان باستانی
electrostatic interaction
برهم کنش الکترواستاتیکی
elf knot
موی درهم برهم
elf lock
موی درهم برهم
elusory
درهم برهم
goulash
چیز درهم و برهم
in a bad order
درهم برهم
in a flash
بیک چشم برهم زدن
in a tumble
در هم برهم
in a winkling
بیک چشم برهم زدن
in the turning of a hand
بیک چشم برهم زدن
in the twinkling of a bedpost
بیک چشم برهم زدن
in the twinkling of an eye
بیک چشم برهم زدن
littery
ریخته و پاشیده درهم برهم
nictitate
برهم زدن پلک چشم
olio
درهم و برهم
olla
اش درهم برهم
orthogonal mesh reinforcement
شبکه ارماتور عمود برهم
out of order
درهم برهم
overset
برهم زدن سرنگون کردن
pasticcqo
چیزدرهم برهم
pertubative
برهم زننده
perturbable
برهم زدنی
promiscuously
بطور درهم برهم
puzzle head
که دارای افکارمغشوش و خیالات درهم برهم است
to make hay of
درهم برهم کردن
topsyturvy
درهم برهم
tousle
برهم زدن پریشان کردن
unorganized
درهم و برهم
upset _
برهم زنی بهم خوردگی
cramped
درهم و برهم
topsy-turvy
<idiom>
درهم برهم
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com