English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (29 milliseconds)
English Persian
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
Other Matches
handy استاد در کارخود
handiest استاد در کارخود
handier استاد در کارخود
to take the consequence به نتیجه کارخود تن دردادن
to lie low در باب کارخود خاموش بودن
electrifies الکتریکی کردن به هیجان اوردن
electrified الکتریکی کردن به هیجان اوردن
overworked خسته کردن به هیجان اوردن
electrifying الکتریکی کردن به هیجان اوردن
overwork خسته کردن به هیجان اوردن
electrify الکتریکی کردن به هیجان اوردن
overworks خسته کردن به هیجان اوردن
overworking خسته کردن به هیجان اوردن
to tie into something [ American E] با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
find پیدا کردن
finds پیدا کردن
to search out پیدا کردن
smell out با بو پیدا کردن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
acquire پیدا کردن
track پیدا کردن
tracked پیدا کردن
tracks پیدا کردن
to pick up پیدا کردن
averaging پیدا کردن
pin point پیدا کردن
detected پیدا کردن
detects پیدا کردن
gain پیدا کردن
averages پیدا کردن
averaged پیدا کردن
detect پیدا کردن
gains پیدا کردن
gained پیدا کردن
to look up پیدا کردن
average پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
detecting پیدا کردن
give tongue عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
to win fame شهرت پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
declining شیب پیدا کردن
declines شیب پیدا کردن
declined شیب پیدا کردن
decline شیب پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
luff لنگر پیدا کردن
converging تقارت پیدا کردن
to think out با فکر پیدا کردن
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
demonetize تنزل پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
hade تمایل پیدا کردن
liaises ارتباط پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
come to an agreement موافقت پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
converge تقارت پیدا کردن
equation of payments قاعده پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
qualifies شایستگی پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
to take a ply تمایل پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن به
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
stammers لکنت پیدا کردن
prove opplicable مصداق پیدا کردن
to become a necessity لزوم پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
touted خریدار پیدا کردن
shield حفاظ پیدا کردن
preempt حق تقدم پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
stammer لکنت پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
respire امید تازه پیدا کردن
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
respires امید تازه پیدا کردن
respired امید تازه پیدا کردن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
shocks هول وهراس پیدا کردن
shocked هول وهراس پیدا کردن
shock هول وهراس پیدا کردن
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
genealogize شجره کسی را پیدا کردن
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
respiring امید تازه پیدا کردن
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
swell ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumbled لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumble لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiating مختنق کردن خناق پیدا کردن
swelled ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiate مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiated مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumbles لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiates مختنق کردن خناق پیدا کردن
bilge رخنه پیدا کردن تراوش کردن
swells ورم کردن برجستگی پیدا کردن
ruts شور پیدا کردن فحل شدن
rub اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
shorter اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
unbalancing بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
to orient oneself چهار سوی خود را پیدا کردن
rubbed اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rubs اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
rut شور پیدا کردن فحل شدن
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
to seek somebody out جستجو برای پیدا کردن کسی
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
make out معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
shortest اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
to get a meat for a bird برای مرغی جفت پیدا کردن
unbalances بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalance بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
scare up <idiom> ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
surging تکان خوردن لغزش پیدا کردن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunge غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunged غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunges غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to get to somebody [something] به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
leadingquestion پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
proceed ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
diachrony تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
divides پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
divide پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
cunclude تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
proceeded ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
grapnel لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
grapnels لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
finds کشف کردن پیدا کردن
find کشف کردن پیدا کردن
fitcall finding پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
homing روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
curve fitting روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself. زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
mine watching عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
bessel method پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
excitedness هیجان
kippage هیجان
burning هیجان
excitation هیجان
dithers هیجان
dither هیجان
ebullient پر هیجان
excitment هیجان
snit هیجان
incensement هیجان
heatedly با هیجان
hysterics هیجان
dithered هیجان
burning در هیجان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com