Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
outgeneral
در کارهای جنگی پیش افتادن از
Other Matches
background
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
backgrounds
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
escry
فریاد و غریو جنگی سردادن نعره جنگی
battle drill
مشق جنگی تمرین جنگی
warship
کشتی جنگی ناو جنگی
warships
کشتی جنگی ناو جنگی
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
to fall on ones knees
بیرون افتادن بلابه افتادن
live fire
تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
interior affairs
کارهای درونی
miscellaneous works
کارهای مختلف
incidental works
کارهای اتفاقی
emergency works
کارهای اضطراری
earth work
کارهای خاکی
daily round
کارهای روزانه
temporary works
کارهای موقت
the galleys
کارهای سخت
lunces
کارهای غریب
diabolism
کارهای شیطانی
wirework
کارهای سیمی
hatchet man
<idiom>
کارهای سیاسی
Travaux preparatoires
کارهای مقدماتی
previous work
کارهای قبلی
preliminary works
کارهای مقدماتی
meshwork
کارهای مشبک
auxiliary work
کارهای اضافی
cementation
کارهای سیمانی
navvy
کارگر کارهای خاکی
public works
کارهای ساختمانی همگانی
chores
کارهای عادی و روزمره
chore
کارهای عادی و روزمره
inhouse work
کارهای داخلی تاسیسات
diabolize
کارهای شیطانی کردن
navvies
کارگر کارهای خاکی
welfare work
کارهای عام المنفعه
mundane affairs
کارهای این جهان
Arrears of work . Back log of work .
کارهای عقب افتاده
light housekeeping
کارهای خانه داری
logjam
کارهای عقب افتاده
light housekeeping
کارهای سبک خانکی
customs agent
واسطه کارهای گمرکی
foppery
جلفی کارهای جلف
armistise
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
automaton
ماشینی که کارهای انسان را میکند
donkeywork
کارهای عادی وروزمره خرکاری
automatons
ماشینی که کارهای انسان را میکند
to pry into a person affairs
در کارهای کسی فضولی کردن
land girl n
دختری که کارهای صحرایی میکرد
downswing
تنزل کارهای تجارتی وغیره
I cant figure that girl out .
از کارهای او چیزی نمی فهمم
erection crane
جراثقال برای کارهای ساختمانی
scheduling
برنامه ریزی کارهای اجرائی
earthworks
خاک کاری کارهای خاکی
chickens come home to roost
<idiom>
چوب کارهای گذشته را خوردن
pile-ups
انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-up
انباشتگی کارهای عقب افتاده
A series of city improvement works.
یکرشته کارهای عمرانی شهری
He is most suitable for brain work .
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
to pick on
برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
to finish off
کارهای دست باخر را انجام دادن
up to one's ears in work
<idiom>
کارهای زیاد برای انجام داشتن
peonage
استفاده از غلام برای کارهای بندگی
apery
میمون صفتی کارهای بوزینه وار
ship's serviceman
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
he has no enterprise
دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
basket weave pattern
طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
fieldwork
کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
supercargo
مباشر کارهای بازرگانی وفروش کالا در کشتی
self-
سیستمی که خود را با کارهای مختلف تط بیق میدهد
tine
دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
wright
کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
data clerk
فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
utility
تاسیسات ووسایل رفاهی کارهای عمومی یا خدماتی
cycle time
مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
task
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
tasks
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
coordinate
سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
I am just a pen – pusher .
قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
audit
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
Ergonomics
[مطالعه در ارتباطات بین کارهای انسانی، کار پژوهی]
coordination
سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
audits
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audited
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
dissave
ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
e. of pleas
دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
yard man
کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود
diagram
نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
diagrams
نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
auditing
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
queued
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queues
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
parochialism
محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
procuratrix
زنی که در خانقاه راهبات کارهای غیر روحانی رااداره میکند
parish clerk
کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
offices
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
congregationalism
استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
office
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
queue
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queueing
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
dramatics
کارهای هنری وخارج ازبرنامه دبیرستان و دانشکده روش نمایش
overseer of the poor
ماموری که رسیدگی به بی نوایان و برخی کارهای دیگریک ناحیه میکند
payola
وام غیر مستقیم ومخفی که برای کارهای تجارتی داده میشود
interlude
تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
prints
فضای حافظه که کارهای چاپ آماده ارسال به چاپگر را ذخیره میکند
verification
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
jobs
تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
thaumaturge
کسیکه که کارهای خارق العاده ومعجزه نما میکند خرق عادت کن
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
job
تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
productive
مدت زمانی که یک کامپیوتر میتواند کارهای بدون خطا را انجام دهد
interludes
تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
printed
فضای حافظه که کارهای چاپ آماده ارسال به چاپگر را ذخیره میکند
stream
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
streamed
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
streams
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
print
فضای حافظه که کارهای چاپ آماده ارسال به چاپگر را ذخیره میکند
foregrounding
اجرای کارهای با حق تقدم بالا برای برنامه ها در سیستم عامل چند منظوره
apl
زبان برنامه نویسی سطح بالا قابل استفاده در کارهای علمی و ریاضی
vacation sittings
جلسات دادگاه که در فاصله دو اجلاس برای کارهای مهم و ضروری تشکیل میشود
foreground
فضایی در سیستم عامل چند منظوره که کارهای با حق تقدم بالا و برنامه ها اجرا می شوند
pl/
زبان برنامه نویسی سطح بالا در کارهای ارتباطی و علمی روی کامپیوترهای بزرگ
serviced
جنگی
bristly
جنگی
tactical
جنگی
tactically
جنگی
martial
جنگی
martin
جنگی
fighting
جنگی
scrapper
جنگی
dogfight
سگ جنگی
battle line
خط جنگی
service
جنگی
warlike
جنگی
dogfights
سگ جنگی
cars
ارابه جنگی
tactics
تدابیر جنگی
destrier
اسب جنگی
warpath
مسیر جنگی
prisoners of war
اسیر جنگی
prisoners of war
زندانی جنگی
dim light
چراغ جنگی
car
ارابه جنگی
prisoner of war
اسیر جنگی
prisoner of war
زندانی جنگی
field type
از نوع جنگی
compartments
دهلیز جنگی
enginery
اسباب جنگی
chariot
ارابه جنگی
chariots
ارابه جنگی
fighting load
بار جنگی
campaign medal
مدال جنگی
tactic
تدابیر جنگی
warhead
کلاهک جنگی
compartment
دهلیز جنگی
dry run
عملیات جنگی
warheads
کلاهک جنگی
dry run
تمرین جنگی
fighting cock
خروس جنگی
destrer
اسب جنگی
stratagem
حیله جنگی
battle casualty
تلفات جنگی
combat exercise
مانور جنگی
battle dress
جلیقه جنگی
cocker
خروس جنگی
battle lights
چراغهای جنگی
battle map
نقشه جنگی
battle plane
هواپیمای جنگی
battleplane
هواپیمای جنگی
campaign badge
نشان جنگی
warplane
هواپیمای جنگی
booty of war
غنیمت جنگی
battle station
پایگاه جنگی
battle sight
درجه جنگی
battle reserve
احتیاط جنگی
battle problems
مسائل جنگی
combat firing
تیراندازی جنگی
combat ration
جیره جنگی
armed naval vessel
ناو جنگی
action
عملیات جنگی
stratagems
حیله جنگی
battleship
کشتی جنگی
battleships
کشتی جنگی
actions
عملیات جنگی
military
جنگی ارتش
navies
کشتی جنگی
navy
کشتی جنگی
accredited correspondent
خبرنگار جنگی
contraband of war
قاچاق جنگی
combatant vessel
ناو جنگی
combatant vessel
کشتی جنگی
combat tire
لاستیک جنگی
battle reserve
ذخیره جنگی
fighting load
بارمهمات جنگی
parlementaire
فرستاده جنگی
service ammunition
مهمات جنگی
service mine
مین جنگی
sloop
قایق جنگی
sloop of war
کرجی جنگی
spoiler
خریدارغنائم جنگی
spoils of war
غنائم جنگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com