Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (9 milliseconds)
English
Persian
pass on
در گذشتن
Search result with all words
sweep
بسرعت گذشتن از
reversion
هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
traffic
گذشتن
trafficked
گذشتن
trafficking
گذشتن
traffics
گذشتن
carried
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carries
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carry
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carrying
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
pass
گذشتن
passed
گذشتن
passes
گذشتن
overpass
گذشتن از
overpasses
گذشتن از
go
گذشتن عبور کردن
goes
گذشتن عبور کردن
Passover
گذشتن از پشت موج سواردیگر
forbear
گذشتن از
forbears
گذشتن از
overridden
سواره گذشتن از
override
سواره گذشتن از
overrides
سواره گذشتن از
overrode
سواره گذشتن از
elapse
گذشتن
elapses
گذشتن
elapsing
گذشتن
bye
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
byes
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
cross
گذشتن
crosser
گذشتن
crosses
گذشتن
crossest
گذشتن
brush
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brushes
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
fleet
بسرعت گذشتن
fleets
بسرعت گذشتن
bypass
گذشتن
bypassed
گذشتن
bypasses
گذشتن
bypassing
گذشتن
traverse
گذشتن از
traversed
گذشتن از
traverses
گذشتن از
traversing
گذشتن از
overdue
گذشتن موعد
after bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
blow over
گذشتن
filrate
از صافی گذشتن
get over
ازروی چیزی گذشتن
get through
گذشتن از
go by
گذشتن
go over
گذشتن
intercross
از هم گذشتن
interpenetrate
از هم گذشتن
lapseof centuries
مروریا گذشتن قرنها
overgo
رسیدن به گذشتن
overleap
جستن از روی نادیده گذشتن از
overslaugh
نادیده گذشتن
pass shooting
شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
reeve
ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
to blow over
گذشتن
to go by
گذشتن
to go over
گذشتن گذرکردن
to go through
رسیدگی کردن گذشتن از
to go to
رعایت کردن گذشتن از
to pass a way
گذشتن
to pass off
برگذارشدن گذشتن
to pass on
گذشتن
to run on
گذشتن
to rush a stream
از نهری تند گذشتن
to slice the air
هواراشکافتن وازان گذشتن
toll thorough
وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
traject
از مسیربخصوصی گذشتن
exceed the deadline
گذشتن از مهلت مقرر
to put somebody in a backwater
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com