Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
to be wary of saying something
در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
Other Matches
She is a considerate (an inconsiderate ) person .
آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
to break fresh ground
کارنکردهای راکردن
to go it blind
بی پرواکاری راکردن
to go bail for any one
ضمانت کسی راکردن
To do something perfunctorily.
سر سری کاری راکردن
conceptualize
تصور یا اندیشه چیزی راکردن
disparage
انکار فضیلت چیزی راکردن
disproves
اثبات کذب چیزی راکردن
disproving
اثبات کذب چیزی راکردن
disproved
اثبات کذب چیزی راکردن
To do something surreptitiously.
زیر زیرکی کاری راکردن
disparages
انکار فضیلت چیزی راکردن
disprove
اثبات کذب چیزی راکردن
disparaged
انکار فضیلت چیزی راکردن
to play the game
رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
renege
ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
dabbling
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbles
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
reneging
ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
reneged
ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
dabbled
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
reneges
ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
dabble
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
miss
از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
misses
از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
missed
از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
greeted
درود گفتن تبریک گفتن
greet
درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a
اری گفتن بله گفتن
greets
درود گفتن تبریک گفتن
sputters
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
environments
اطراف
milieus
اطراف
environs
اطراف
milieux
اطراف
milieu
اطراف
environment
اطراف
from the four winds
از اطراف
parties
اطراف
indiscreet
بی ملاحظه
incautious
بی ملاحظه
animadversion
ملاحظه
unthinking
بی ملاحظه
gravitas
ملاحظه
rashness
بی ملاحظه گی
not unmindful
بی ملاحظه
incosiderate
بی ملاحظه
disregardful
بی ملاحظه
observations
ملاحظه
observation
ملاحظه
cum grano
با ملاحظه
bluftly
بی ملاحظه
unconsidered
بی ملاحظه
unmindful
بی ملاحظه
respect
ملاحظه
respects
ملاحظه
prudence
ملاحظه
remarks
ملاحظه
remark
ملاحظه
remarked
ملاحظه
remarking
ملاحظه
inconsiderate
بی ملاحظه
tact
ملاحظه
regards
ملاحظه
thoughtless
بی ملاحظه
regard
ملاحظه
incircumspect
بی ملاحظه
regarded
ملاحظه
considerations
ملاحظه
consideration
ملاحظه
architrave
گچبری اطراف در
gravesides
اطراف قبر
pericardium
اطراف قلب
periderm
پوست اطراف
edge zone
اطراف لبه
wryly
به اطراف چرخاندن
wry
به اطراف چرخاندن
vicinity
در حدود در اطراف
sides of the question
اطراف موضوع
ambient noise
صدای اطراف
pappus
کلاله اطراف گل
graveside
اطراف قبر
about
در اطراف نزدیک
go around
<idiom>
به اطراف سفرکردن
mess around
<idiom>
دو رو اطراف بازیکردن
regardant
ملاحظه کننده
regard for others
ملاحظه دیگران
heeded
ملاحظه رعایت
inadvertent
بی ملاحظه سهوی
noteless
غیرقابل ملاحظه بی نت
heeding
ملاحظه رعایت
annotation
تحشیه ملاحظه
annotations
تحشیه ملاحظه
noted
مورد ملاحظه
healable
قابل ملاحظه
regrad for others
ملاحظه دیگران
heed
ملاحظه رعایت
worthy of note
قابل ملاحظه
noting
ملاحظه کردن
notes
ملاحظه کردن
reckless
بی ملاحظه بی اعتنا
note
ملاحظه کردن
perceives
ملاحظه کردن
perceived
ملاحظه کردن
perceive
ملاحظه کردن
to take note of
ملاحظه کردن
considers
ملاحظه کردن
consider
ملاحظه کردن
circumspectly
ملاحظه کارانه
regards
ملاحظه کردن
canniness
ملاحظه کاری
observe
ملاحظه کردن
observes
ملاحظه کردن
regarded
ملاحظه کردن
blat
بی معنی و بی ملاحظه
perceiving
ملاحظه کردن
regard
ملاحظه کردن
circumspect
ملاحظه کار
considerately
ازروی ملاحظه
wary
با ملاحظه هشیار
heeds
ملاحظه رعایت
irrespective of
بدون ملاحظه
observed
ملاحظه کردن
circumspective
ملاحظه کار
ciecumspect
ملاحظه کار
observing
ملاحظه کردن
seaward
اطراف دریا روبدریا
atmosphere
فضای اطراف هرجسمی
to look a bout
اطراف کار را پاییدن
barnyards
محوطهء اطراف انبار
quayside
زمین اطراف بارانداز
port
ریل اطراف ناو
sea chest
مکندههای اطراف ناو
barnyard
محوطهء اطراف انبار
touchline
خط اطراف زمین فوتبال
look round
اطراف کار را دیدن
black eyes
سیاهی اطراف چشم
black eye
سیاهی اطراف چشم
parties
متداعیین اطراف دعوی
atmospheres
فضای اطراف هرجسمی
thoughtful of others
با ملاحظه نسبت بدیگران
blat
بی ملاحظه حرف زدن
blankly
بدون ملاحظه بکلی
noteworthiness
قابل ملاحظه بودن
observantly
از روی ملاحظه و رعایت
oversubtle
بیش از حد ملاحظه کار
to take in a reef
با ملاحظه کار کردن
noteworthily
بطور قابل ملاحظه
sizable
قابل ملاحظه بزرگ
considerably
بطور قابل ملاحظه
remerkableness
قابل ملاحظه بودن
remarkably
بطور قابل ملاحظه
unconsidered
غیر قابل ملاحظه
remarked
تبصره ملاحظه کردن
remark
تبصره ملاحظه کردن
remarking
تبصره ملاحظه کردن
To be observant of the regulations .
ملاحظه مقررات را کردن
Without the least regard .
بدون کمترین ملاحظه یی
remarks
تبصره ملاحظه کردن
without the gloves
جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
sizeable
قابل ملاحظه بزرگ
As you can see for yourself.
همانطور که ملاحظه می فرمایید
petty
غیر قابل ملاحظه
noticeably
بطرز قابل ملاحظه
reeling
دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
areola
محوطهء کوچک اطراف چیزی
periosteal
واقع در اطراف ضریع استخوان
balteus
[نواری در اطراف بالشتک قوسی]
heat muff
پوشش اطراف پنجه اگزوز
boundry lines
خطوط اطراف زمین والیبال
drop leaf
رومیزی اویخته از اطراف میز
whiskery
موی اطراف گونه وچانه
greater
شهر و حومه و شهرکهای اطراف آن
reels
دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
(keep/have one's) ear to the ground
<idiom>
بادقت مراقب اطراف بودن
paraselene
روشنایی اطراف هاله ماه
reeled
دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
safe distance
مسافت امن اطراف مین
snaking
تورگیری اطراف توپ ناو
whisker
موی اطراف گونه وچانه
reel
دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
frame
و مرز اطراف فضای پنجره
sword dance
اجرای رقص در اطراف شمشیر
heeds
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
glib answer
پاسخ بدون ملاحظه
[بی فکر]
You must make allowances for his age .
باید ملاحظه سنش را بکنی
unadvised
تند وبی ملاحظه بی احتیاط
unadvied
تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
notably
بطور برجسته یا قابل ملاحظه
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) .
خیلی ملاحظه کار است
guarded
احتیاط امیز ملاحظه کار
heeded
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
observingly
از روی ملاحظه حرمت گرارانه
heeding
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
Observation of natural phenomena .
ملاحظه پدیده های طبیعی
It was some consikerable amount.
مبلغ قابل ملاحظه ای بود
heed
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com