Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 110 (6 milliseconds)
English
Persian
i am shaped in sin
در گناه سرشته شده ام
Other Matches
interwrought
در هم سرشته
ingrained
<adj.>
سرشته در نهاد
cleanhanded
بی گناه
vises
گناه
vices
گناه
vice-
گناه
vice
گناه
sackless
بی گناه
crime
گناه
misdemeanors
گناه
misdemeanour
گناه
deep dyed
گناه
delict
گناه
pure of guilt
بی گناه
irreproachable
بی گناه
transgression
گناه
faults
گناه
faulted
گناه
fault
گناه
misdemeanours
گناه
sinless
بی گناه
blameless
بی گناه
offense
گناه
misdemeanor
گناه
sinning
گناه
offenceless
بی گناه
reproachless
بی گناه
irreprehensible
بی گناه
offenses
گناه
offence
گناه
niet culpable
بی گناه
offense,etc
گناه
guilt
گناه
sin
گناه
guiltless
بی گناه
sinned
گناه
mortal sin
گناه کبیره
deadly sin
گناه کبیره
hamartophobia
گناه هراسی
peccatophobia
گناه هراسی
irreprovable
بی گناه رد نکردنی
resipiscent
معترف به گناه
sin of the f.
گناه جسم
guilt feeling
احساس گناه
resipiscence
اقرار به گناه
peccabillo
گناه کوچک
to perpetrate a crime
گناه کردن
misdeed
جرم گناه
sinning
گناه ورزیدن
venial
گناه صغیر
blaming
اشتباه گناه
misdeeds
جرم گناه
remission
عذر گناه
blames
اشتباه گناه
blamed
اشتباه گناه
blame
اشتباه گناه
sinned
گناه ورزیدن
absolution
آمرزش گناه
crime
گناه کردن
transgression
خطا گناه
sin
گناه ورزیدن
venial sin
گناه صغیره
erring
گناه کار
to purify from sin
از گناه پاک کردن
the f.of adem
گناه یا انحراف ادم
a guilty conscience
[about]
وجدان با گناه
[بخاطر]
to sin agaist god
بخدا گناه ورزیدن
pardoner
کشیش امرزنده گناه
of malice prepense
با قصد ارتکاب گناه
d.sin
گناه بزرگ عمدی
impenitently
بالجاجت در گناه کاری
besetting sin
گناه دست برندار
in flagrant delict
درعین ارتکاب گناه
guilt
گناه مجرمیت محکومیت
incendiary crime
گناه اتش انگیزی
i may thank myself
گناه از خودم است
incestuously
با گناه نزدیکی بمحارم
capital offence or crime
گناه مستوجب اعدام
impemitently
بااصرار در گناه کاری
to purify from sin
از قید گناه ازاد کردن
absolving
کسی را از گناه بری کردن
to acknowledge your own guilt
[culpability]
به گناه خود اقرار کردن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.
اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
own up
<idiom>
گناه رابه گردن گرفتن
salvationism
اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
to perpetrate a crime
گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
absolves
کسی را از گناه بری کردن
capital
گناه مستوجب اعدام سرمایه
original sin
نخستین گناه ادم ابوالبشر
puratorial
پاک کننده گناه کفارهای
infallible
مصون از خطا منزه از گناه
absolve
کسی را از گناه بری کردن
sin of omission
گناه فروگذاری از انجام امری
absolved
کسی را از گناه بری کردن
dewy eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
peccability
ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
dewy-eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
conscience-stricken
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
i insist on his innocence
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i insist that he is innocent
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
impenitence
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
She is more culpable than the others.
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
to feel a pang of guilt
ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
king's evidence
گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
penance
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
misprision
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
She is laying a guilt trip on
[is guilt-tripping]
me for not breast feeding.
او
[زن]
به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من
[به او]
شیر پستان نمی دهم.
parricidal
وابسته به گناه پدر کشی یامادر کشی
to blame somebody for something
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com