Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (31 milliseconds)
English
Persian
to have the pout
در گوشه ای نشستن و قهر کردن
[اصطلاح مجازی]
to be in the pouts
در گوشه ای نشستن و قهر کردن
[اصطلاح مجازی]
Other Matches
corner
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corners
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
scrawl
خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawled
خط خطی کردن گشاد نشستن
clogged
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
scrawls
خط خطی کردن گشاد نشستن
clog
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clogs
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
scrawling
خط خطی کردن گشاد نشستن
to sit out
نشستن بیشتر نشستن از
grabble
پهن نشستن جمع اوری کردن
acute angle
گوشه تیز گوشه تند
eremitic
گوشه نشینانه گوشه گیر
leered
از گوشه چشم نگاه کردن
leering
از گوشه چشم نگاه کردن
t mitre the square
گوشه نودزینه را نیم کردن
leers
از گوشه چشم نگاه کردن
cloister
صومعه گوشه نشینی کردن
leer
از گوشه چشم نگاه کردن
cloisters
صومعه گوشه نشینی کردن
miter
گوشه 09 درجه را نصف کردن
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
pull over
<idiom>
متوقف کردن ماشین گوشه جاده
putrefy
چرک نشستن چرک کردن
putrefied
چرک نشستن چرک کردن
putrefies
چرک نشستن چرک کردن
putrefying
چرک نشستن چرک کردن
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
awaited
نشستن
awaits
نشستن
perched
نشستن
perches
نشستن
running aground
به گل نشستن
recoils
پس نشستن
recoiling
پس نشستن
recoiled
پس نشستن
to lose ground
پس نشستن
awaiting
نشستن
await
نشستن
recoil
پس نشستن
perching
نشستن
perch
نشستن
seizes
نشستن
to take a chair
نشستن
sit
نشستن
sits
نشستن
seized
نشستن
seize
نشستن
to give ground
پس نشستن
cls
در -MS DOS دستور سیستم به معنای پاک کردن صفحه نمایش و قرار دادن نشانه گر در بالای صفحه گوشه سمت چپ
insidiate
در کمین نشستن
straddled
گشاد نشستن
straddle
گشاد نشستن
sit up
<idiom>
بیدار نشستن
abate
فرو نشستن
swamps
به گل نشستن قایق
to fill the chair
برکرسی نشستن
sitting duck
<idiom>
بی خیال نشستن
swamping
به گل نشستن قایق
swamp
به گل نشستن قایق
sprawl
پهن نشستن
subside
فرو نشستن
subsided
فرو نشستن
subsides
فرو نشستن
subsiding
فرو نشستن
straddles
گشاد نشستن
strand
به گل نشستن کشتی
to come to the throne
بر تخت نشستن
to f. the throne
برتخت نشستن
outsit
بیشتر نشستن از
bench
بر کرسی نشستن
sag
فرو نشستن
sagged
فرو نشستن
ground
بزمین نشستن
strands
به گل نشستن کشتی
to lie in a
درکمین نشستن
take sanctuary
بست نشستن
to lie in w
درکمین نشستن
dwit koobi
نشستن به عقب
sags
فرو نشستن
to run aground
بگل نشستن
hunker down
روی پا نشستن
landing
نشستن هواپیما
landings
نشستن هواپیما
ambushed
در کمین نشستن
to take the wheel
پشت رل نشستن
land
به گل نشستن کشتی
benches
بر کرسی نشستن
land
به زمین نشستن
land
بزمین نشستن
to hunker down
چمباتمه نشستن
give way
عقب نشستن
ambushes
در کمین نشستن
to knock back
عقب نشستن
to take ground
بگل نشستن
to take ground
بخاک نشستن
thrones
برتخت نشستن
ground position
در خاک نشستن
throne
برتخت نشستن
rankling
چرک نشستن
to fall back
عقب نشستن
suppurate
چرک نشستن
rankles
چرک نشستن
rankled
چرک نشستن
ambushing
در کمین نشستن
rankle
چرک نشستن
ambush
در کمین نشستن
sprawling
پهن نشستن
stranding
به گل نشستن کشتی
swamped
به گل نشستن قایق
sprawls
پهن نشستن
to a the throne
برتخت نشستن
to sit up
راست نشستن
setback
عقب نشستن
sit up
راست نشستن
bow out
عقب نشستن
setbacks
عقب نشستن
waylaid
درکمین کسی نشستن
sprawl
بی پروا درازکشیدن یا نشستن
sit idly by
<idiom>
عین ماست نشستن
To come to grief. To be runied.
بخاک سیاه نشستن
slump test
ازمایش فرو نشستن
stranding
به گل نشستن تصادفی کشتی
sprawling
بی پروا درازکشیدن یا نشستن
beach
بگل نشستن کشتی
sprawls
بی پروا درازکشیدن یا نشستن
to sit on the bench
روی نیمکت نشستن
primer setback
عقب نشستن چاشنی
waylays
درکمین کسی نشستن
beaches
بگل نشستن کشتی
waylaying
درکمین کسی نشستن
beached
بگل نشستن کشتی
sit out
تا پایان چیزی نشستن
landings
بزمین نشستن هواپیما
waylay
درکمین کسی نشستن
landing
بزمین نشستن هواپیما
sprawling
گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawl
گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawls
گشاد نشستن هرزه روییدن
To incite someone.
زیر پای کسی نشستن
still hunting
شکار باروش در کمین نشستن
to sit under a pre cher
پای وعظ واعظی نشستن
hatch
نصفه در روی تخم نشستن
hatches
نصفه در روی تخم نشستن
hatched
نصفه در روی تخم نشستن
To sit (walk) straight.
راست نشستن ( راه رفتن )
round out
دورزدن هواپیما برای نشستن
mump
خاموش وعبوس نشستن ترشرو بودن
bench
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
benches
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
To accpt the consequences . to face the music .
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
swatting
ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swatted
ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swat
ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
pewage
پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
deflation port
سوپاپ بزرگ در بالای بالن برای خروج هوا هنگام نشستن
hexagons
شش گوشه
cornerways
از گوشه
cornerwise
از گوشه
quip
گوشه
lobe
گوشه
angles
گوشه
angle
گوشه
quipped
گوشه
quipping
گوشه
quoin
گوشه
trigonic
سه گوشه
hexagon
شش گوشه
sexangle
شش گوشه شش بر
nook
گوشه
triquetrous
سه گوشه
corner
گوشه
pointedness
گوشه
cornering
گوشه
corners
گوشه
recesses
گوشه
nonagon
9 گوشه
three cornered
سه گوشه
figuration
گوشه
polygons
بس گوشه
hexangular
شش گوشه
hesagonal
شش گوشه
recess
گوشه
polygon
بس گوشه
ear
گوشه
ears
گوشه
coign
گوشه
in the corner
در گوشه
cantle
گوشه
lobes
گوشه
quips
گوشه
coin=quoin
گوشه
agonic
بی گوشه
To drop a hint . to insinuate .
گوشه زدن
cornerstone
سنگ گوشه
close
چهار گوشه
seclusion
گوشه نشینی
figurate
گوشه دار
multangular
بسیار گوشه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com