Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
interwed
در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
Other Matches
cousins
پسرعمو یا دختر عمو پسردایی یا دختر دایی
cousin
پسرعمو یا دختر عمو پسردایی یا دختر دایی
to pair somebody off
[up]
with somebody
کسی را با کسی دیگر زوج کردن
[برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر]
[همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
sluts
دختر بی شرم دختر پیشخدمت
slut
دختر بی شرم دختر پیشخدمت
wenches
فاحشه دختر بازی کردن
wench
فاحشه دختر بازی کردن
to pick up women
<idiom>
دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
to go catting
[to look for sexual partners]
<idiom>
رفتن برای دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
to pick up somebody
کسی را پیدا کردن
[دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
grand daughter
دختر دختر
girly
دختر
fille
دختر
granddaughter
دختر دختر
maid
دختر
daughtren
دختر
phoebe
دختر گا
girl
دختر
maids
دختر
daughter
دختر
wenches
دختر
granddaughters
دختر دختر
girls
دختر
she
ان دختر یا زن
wench
دختر
daughters
دختر
lasses
دختر
sissified
دختر
quean
دختر
girlie
دختر
lass
دختر
first cousin
دختر دایی
granddaughter
دختر پسر
cowgirl
دختر گاوچران
stepdaughters
دختر خوانده
stepdaughter
دختر خوانده
first cousins
دختر عمو
hussies
دختر گستاخ
grand son
پسر دختر
first cousin
دختر عمو
hussy
دختر گستاخ
hussy
دختر جسور
age of consent
سن قانونی دختر
whose d. is she?
او دختر کیست
wench
دختر دهقان
hussies
دختر جسور
wenches
دختر دهقان
nurse maid
دختر پرستار
first cousins
دختر خاله
first cousins
دختر عمه
tomboys
دختر پسروار
balletgirl
دختر رقصنده
schoolgirl
دختر مدرسه
schoolgirls
دختر مدرسه
minx
دختر گستاخ
demoiselle
دختر خانم
teeny-boppers
دختر بچه
gamine
دختر ولگرد
gamine
دختر کوچه
proserpine
دختر زاوش
proserpina
دختر زاوش
first cousin
دختر عمه
grandson
پسر دختر
tomboy
دختر پسروار
inheritrix
زن یا دختر ارث بر
first cousins
دختر دایی
girl scout
پیشاهنگ دختر
periwinkle
گل تلفونی دختر
periwinkles
گل تلفونی دختر
maidens
دختر باکره
girl scouts
پیشاهنگ دختر
maiden
دختر باکره
girlfriend
دوست دختر
girlfriends
دوست دختر
inheritress
زن یا دختر ارث بر
ingenue
دختر ساده
czarevna
دختر تزار
goddauhgter
دختر تعمیدی
grandsons
پسر دختر
trull
دختر جوان
hoyden
دختر گستاخ
teeny-bopper
دختر بچه
hoyden ar hoi
دختر گستاخ
hoyden ar hoi
دختر بی شرم
god daughter
دختر تعمیدی
lass n
دختر بچه
belles
دختر خوشگل
belle
دختر خوشگل
girl guide
دختر پیشاهنگ
colleen
دختر بور
granddaughters
دختر پسر
colleen
دختر موخرمایی
nursemaids
دختر پرستار
nursemaid
دختر پرستار
bobby socker
دختر نابالغ
first cousin
دختر خاله
bobby soxer
دختر نابالغ
She is a pretty of it .
دختر قشنگی؟ است
girlie
دختر وار دخترانه
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl.
دختر خودرأیی است
princess of the blood
دختر یا نوه پادشاه
senorita
دوشیزه دختر خانم
nieces
دختر برادر یا خواهر
pinup
تصویر دختر زیبا
gamine
دختر هوس باز
niece
دختر برادر یا خواهر
girly
دختر وار دخترانه
spinsterish
مثل دختر ترشیده
townswoman
دختر شهری فاحشه
spinster
دختر خانه مانده
milkmaids
دختر شیر دوش
old maids
دختر خانه مانده
old maid
دختر خانه مانده
spinsters
دختر خانه مانده
milkmaid
دختر شیر دوش
nymphet
دختر کوچک و زیبا
grisette
دختر کارگر فرانسوی
who is this girl ?
این دختر کیست
fillies
دختر شوخ و جوان
besom
دختر گستاخ وجسور
alumna
دختر یا زن فارغ التحصیل
goddaughter
دختر خواندهی روحانی
goddaughters
دختر خواندهی روحانی
filly
دختر شوخ و جوان
princessroyal
بزرگترین دختر پادشاه انگلیس
She bore him a daughter.
برایش یک دختر آورد (زائید)
statutory rape
هتک ناموس دختر نابالغ
step daughter
دختر اندر دخترزن یا شوهر
cissies
دختر مردیا بچه زن صفت
She is a good – looker .
دختر خوش قیافه ای است
sissies
دختر مردیا بچه زن صفت
She is svelt . she has a small waist .
دختر کمر باریکی است
sissy
دختر مردیا بچه زن صفت
She is very sweet . She is a pet .
دختر خیلی نازی است
her next was a girl
بچه دومش دختر بود
kitties
دختر جوان زن سبک و جلف
jade
دختر لاسی پشم سبز
kitty
دختر جوان زن سبک و جلف
infanta
دختر پادشاه و ملکه اسپانیا یاپرتقال
She is a ball of fire.
دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
paranymph
دختر ملازم عروس به خانه داماد
electra complex
حب دختر نسبت به پدر و بغض از مادر
The blow made me giddy young girl .
دختر گیج وسر بهوایی است
girl scouts
عضو پیشاهنگان دختر ایالات متحده آمریکا
Will you go out with me?
با من می روی بیرون؟
[به عنوان دوست پسر و دختر]
girl scout
عضو پیشاهنگان دختر ایالات متحده آمریکا
Do you want to go out with me?
با من می روی بیرون؟
[به عنوان دوست پسر و دختر]
pinup girl
دختر زیبایی که عکسهایش به دیوار اویخته شود
to date
باهم بیرون رفتن
[به عنوان دوست پسر و دختر]
to go out
باهم بیرون رفتن
[به عنوان دوست پسر و دختر]
femme-fleur
[طرح دختر رویایی در طراحی های هنرهای جدید فرانسه]
gal
واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
gals
واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
How about going out together?
نظرت از اینکه ما با هم برویم بیرون چه است؟
[به عنوان دوست پسر و دختر]
to ask somebody out for dinner
کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن
[بیشتر دوست دختر و پسر]
brownie
دختر پیشاهنگ هشت ساله تایازده ساله
brownies
دختر پیشاهنگ هشت ساله تایازده ساله
missy
دختر خانم خانم
I am done with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am
[have]
finished with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
joined
ازدواج کردن
marry
ازدواج کردن
tie the knot
<idiom>
ازدواج کردن
marries
ازدواج کردن
to take to wife
ازدواج کردن با
join
ازدواج کردن
married under a contract unlimited perio
ازدواج کردن
joins
ازدواج کردن
wive
ازدواج کردن
ask for a lady's hand
تقاضای ازدواج با بانویی کردن
annul a marriage
عقد ازدواج را فسخ کردن
marriage
ازدواج پیمان ازدواج
marriages
ازدواج پیمان ازدواج
cohabiting
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabited
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
to get somebody paired off with somebody
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
to fix somebody up with somebody
[American E]
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
cohabits
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabit
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
To marry below ones station.
با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
win a lady's hand
موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
intermarrying
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarried
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarry
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarries
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
to marry at a registry office
در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
If only she would marry me !
اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
reciprocated
دادن و گرفتن
reciprocate
دادن و گرفتن
acclimatised
خو دادن یا خو گرفتن
acclimatises
خو دادن یا خو گرفتن
acclimatising
خو دادن یا خو گرفتن
acclimatized
خو دادن یا خو گرفتن
acclimatizes
خو دادن یا خو گرفتن
acclimatizing
خو دادن یا خو گرفتن
acclimatize
خو دادن یا خو گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com