English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English Persian
to undergo training در یک دوره آموزشی شرکت کردن
Other Matches
campaing شرکت دادن اسب در یک دوره مسابقه
houses 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
training locations مکانهای آموزشی
educational acceleration جهش آموزشی
authoring زبان برنامه نویسی برای نوشتن برنامههای CAL و آموزشی
cooling off period دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
holocene وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
cooling-off periods دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
letterhead مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
interregna فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnum فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnums فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
logo زبان برنامه نویسی سطح بالا برای مقاصد آموزشی . با دستور گرافیکی که به سادگی استفاده می شوند
constituent company شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
encompass دوره کردن
reviews دوره کردن
review دوره کردن
encompassed دوره کردن
encompasses دوره کردن
reviewed دوره کردن
encompassing دوره کردن
to run over دوره کردن
reviewing دوره کردن
international finance corporation شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company شرکت مادر شرکت مرکزی
privates رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
participated شرکت کردن
stand in شرکت کردن
participates شرکت کردن
go into شرکت کردن در
participate شرکت کردن
contributing شرکت کردن
stand-in شرکت کردن
participation شرکت کردن
stand-ins شرکت کردن
contribute شرکت کردن
contributed شرکت کردن
contributes شرکت کردن
partook شرکت کردن
to play at شرکت کردن در
take a hand at شرکت کردن در
partake شرکت کردن
partakes شرکت کردن
partaken شرکت کردن
partaking شرکت کردن
outsource به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
hawk دوره گردی کردن
hawks دوره گردی کردن
hawked دوره گردی کردن
hoboes دوره گردی کردن
peddles دوره گردی کردن
peddled دوره گردی کردن
peddle دوره گردی کردن
packman دوره گردی کردن
hobo دوره گردی کردن
hobos دوره گردی کردن
rim دوره دار کردن
rims دوره دار کردن
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
cadge اخاذی کردن دوره گردی کردن
cadges اخاذی کردن دوره گردی کردن
cadged اخاذی کردن دوره گردی کردن
cadging اخاذی کردن دوره گردی کردن
join شرکت کردن در پیوستن
take part دخالت یا شرکت کردن
to enter into p with another باکسی شرکت کردن
joins شرکت کردن در پیوستن
sit for an examination در امتحانی شرکت کردن
joined شرکت کردن در پیوستن
To sit for an examination. درامتحان شرکت کردن
intercommon باهم شرکت کردن
contributed شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributes شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contribute شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributing شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
recapitulated رئوس مطالب را دوره کردن
recapitulate رئوس مطالب را دوره کردن
recapitulates رئوس مطالب را دوره کردن
reviewing تجدید نظر دوره کردن
serve one's term دوره خدمت خود را طی کردن
to serve one's term دوره خدمت خود را طی کردن
reviews تجدید نظر دوره کردن
reviewed تجدید نظر دوره کردن
review تجدید نظر دوره کردن
recapitulating رئوس مطالب را دوره کردن
participate شرکت کردن سهیم شدن
partaking شرکت کردن شریک شدن در
conspiring درنقشه خیانت شرکت کردن
partakes شرکت کردن شریک شدن در
to ride a race در اسب دوانی شرکت کردن
conspired درنقشه خیانت شرکت کردن
participates شرکت کردن سهیم شدن
to subscribe to a charity در دادن اعانهای شرکت کردن
partake شرکت کردن شریک شدن در
partaken شرکت کردن شریک شدن در
conspire درنقشه خیانت شرکت کردن
participated شرکت کردن سهیم شدن
totake parts in something در چیزی شرکت یادخالت کردن
conspires درنقشه خیانت شرکت کردن
to a oneself in شرکت کردن یاشریک شدن
to empower somebody to participate به کسی اجازه شرکت کردن دادن
see to (something) <idiom> شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
to row a race در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
to enrol [oneself] for a course خود را برای دوره ای نام نویسی کردن
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
to move one's operation offshore شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
to bar somebody from a competition شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
colporteur کتاب فروش دوره گرد فروشنده دوره گرد
take part مداخله کردن شرکت کردن
enter into partnership with someone شرکت کردن شراکت کردن
to call a meeting of the board of directors برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
go in for <idiom> شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
to go a mumming در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
to go on a picnic بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
serve a sentence به حکم دادگاه زندانی شدن دوره حبس خود را طی کردن
light period دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
study for bar دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
business group شرکت سهامی [شرکت]
body corporate شرکت شرکت سهامی
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
subscribed تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
play off درمسابقه حذفی شرکت کردن وابسته به مسابقات حذفی مسابقه حدفی
introduces بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
semifinal مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
contemporary هم دوره
stadia دوره
set دوره
careered دوره
stadium دوره
to have ones fling دوره
periodicity دوره
circuit دوره
contemporaries هم دوره
cycled دوره
careers دوره
term دوره
career دوره
careering دوره
circuits دوره
outline دوره
rhythms دوره
outlined دوره
perimeter دوره
rhythm دوره
he has run his race دوره
reviewal دوره
perimeters دوره
outlines دوره
rims دوره
peripheries دوره
cycle دوره
sets دوره
stadiums دوره
setting up دوره
Ice Age دوره یخ
phased دوره
phase دوره
rim دوره
periphery دوره
outlining دوره
rimless بی دوره
session دوره
felloe دوره
eras دوره
edge دوره
edges دوره
period دوره
termed دوره
felly دوره
era دوره
course : دوره
epoch دوره
bordering دوره
instar دوره
bordered دوره
border دوره
phases دوره
coursed : دوره
epochs دوره
pools دوره
pooled دوره
pool دوره
periods دوره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com