Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
English
Persian
monochrome
در یک رنگ با سایههای خاکستری و سیاه و سفید
Search result with all words
black
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacked
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacker
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blackest
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacks
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
Other Matches
grey scale
سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
aliasing
روش کاهش اثر لبههای دندانه دار در گرافیک با استفاده از سایههای خاکستری در لبه ها. 2-
anti-
روش کاهش اثرات لبههای دندانه دار در گرافیک با استفاده از سایههای خاکستری در لبه ها
hoary
سفید مایل به خاکستری
gray-white
رنگ سفید-خاکستری
hoar
سفید مایل به خاکستری موسفید
podzolization
تشکیل خاک خاکستری یا سفید
grizzled
خاکستری رنگ دارای موهای سفید
karakul
کاراکول
[نژادی از گوسفند آسیائی با رنگ طبیعی سیاه، خاکستری و گاهی قهوه ای]
cirro status
ابرهای لایهای خاکستری رنگ یا سفید شیری در ارتفاع تقریبی 0007 متری از سطح زمین
black and white
سیاه و سفید
achromatic
سیاه و سفید
BPP
یک بیت برای سیاه یا سفید
dorper
گوسفند افریقایی سفید صورت سیاه
to not lift a finger
<idiom>
دست به سیاه و سفید نزدن
[اصطلاح]
woodruff
حشره مصنوعی دارای بالهای سیاه و سفید
painted lady
پروانه قرمز که خالهای سیاه و سفید دارد
checkered flag
پرچم شطرنجی سفید و سیاه پایان مسابقه اتومبیلرانی
paper white monitor
صفحه نمایش که متن سیاه را روی صفحه سفید نمایش میدهد و نه مثل متنهای معمولی درخشان روی صفحه سیاه
reversing
حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
You went in a black veil, but must come out in a w.
<proverb>
با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
reverse
حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
reverses
حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
reversed
حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
blae
ابی متمایل به سیاه خاکستری ابی رنگ
division boards
قسمت مسیر گوی بولینگ که تختههای سفید و سیاه بهم وصل می شوند
achromatic colour
رنگ بین سیاه و سفید که توسط آداپتور گرافیکی نمایش داده میشود
Rudbar
شهر رودبار
[این شهر در استان قزوین به بافت فرش در اندازه های مختلف و استفاد از پود سفید یا خاکستری یا صورتی شناخته شده است.]
resolving power
اندازه گیری توانایی سیستم نوری برای تشخیص خط وط سیاه روی صفحه سفید.
monochrome
صفحه نمایش کامپیوتر که متن و گرافیک را سیاه و سفید و سایه دار و نه رنگی نشان میدهد
contrasts
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasting
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasted
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrast
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
positive
که متن و گرافیک به رنگ سیاه ری زمینه سفید نشان داده میشود تا از صفحه چاپ شده تقلید کند
a chromatic
[معماری بدون رنگ یعنی تنها با رنگ سیاه و سفید با آلروماتیک]
apartheid
نفاق و جدایی بین سیاه پوستان و سفید پوستان افریقای جنوبی
contrasts
تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasting
تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrast
تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasted
تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
watermarks
علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
watermark
علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
thermal shadow
سایههای حرارتی
grizzly
خاکستری یا مایل به خاکستری
grizzlies
خاکستری یا مایل به خاکستری
basalt
نوع سنگ چخماق یا اتش نشانی سیاه مرمر سیاه
silhouette
نقاشی سیاه یکدست بصورت نیمرخ سیاه نشاندادن
silhouettes
نقاشی سیاه یکدست بصورت نیمرخ سیاه نشاندادن
melanin
رنگ سیاه ولکههای سیاه روی پوست
crape
نوار ابریشمی سیاه سیاه پوشانیدن
leukon
عناصر سفید خون وسلولهای سازنده انها دودمان سفید خون
ethiops
سیاب سیاه جیوه سیاه
bold face
طرح سیاه حرف سیاه
smutted whcat
گندم سیاه یا زنگ سیاه
black hole
حفره سیاه چاله سیاه
black holes
حفره سیاه چاله سیاه
sables
رنگ سیاه لباس سیاه
sable
رنگ سیاه لباس سیاه
white with blue stripes
سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
platina
پلاتین یا طلای سفید طبیعی برنگ طلای سفید
leukocyte
گویچه سفید خون گلبول سفید خون
greyest
خاکستری
ashen
خاکستری
cinderous
خاکستری
cinerarium
خاکستری
grizzling
خاکستری
cinerary
خاکستری
grizzles
خاکستری
grizzle
خاکستری
cindery
خاکستری
drabber
خاکستری
grayer
خاکستری
grayest
خاکستری
grey
خاکستری
greyer
خاکستری
grizzled
خاکستری
salt-and-pepper
خاکستری
gray
خاکستری
drabbest
خاکستری
ash coloured
خاکستری
drab
خاکستری
pewter
خاکستری
ashy
خاکستری
grizzly bear
خرس خاکستری
greyish
مایل به خاکستری
gray or mercurial unguent
روغن خاکستری
greyly
بارنگ خاکستری
He (his hair) turned grey.
مویش خاکستری شد
mercurial unguent
روغن خاکستری
grey cast iron
چدن خاکستری
median gray
خاکستری متوسط
earth light
روشنایی خاکستری
earth shine
روشنایی خاکستری
gray cast iron
چدن خاکستری
gray bearded
رنگ خاکستری
grayness
خاکستری بودن
greyness
رنگ خاکستری
greyness
خاکستری بودن
grayish
متمایل به خاکستری
grayness
رنگ خاکستری
gray scale
اندازه خاکستری
grayly
بطور خاکستری
grey propaganda
تبلیغات خاکستری
gray ramus
شاخه خاکستری
ash gray
خاکستری رنگ
neapolitan ointment
روغن خاکستری
cinereous
خاکستری رنگ
livid
خاکستری رنگ
grey tin
قلع خاکستری
mottled pig iron
چدن خاکستری
gray matter
ماده خاکستری
grey unguent
روغن خاکستری
black body radiation
تابش جسم سیاه پرتو جسم سیاه
high test grey iron
چدن خاکستری پرارزش
ashen
دارای رنگ خاکستری
isabel
زرد مایل به خاکستری
krimmer
پوست گوسفند خاکستری
image contrast
درجه خاکستری تصویر
grizzle
نالیدن خاکستری کردن
isabella
زرد مایل به خاکستری
griseous
خاکستری مایل به ابی
grey iron foundry
ریخته گری خاکستری
grizzle
خرس خاکستری امریکا
grizzles
خرس خاکستری امریکا
dark grey
رنگ خاکستری تیره
grizzles
نالیدن خاکستری کردن
grege
اردهای مایل به خاکستری
grizzling
خرس خاکستری امریکا
grizzling
نالیدن خاکستری کردن
grey iron scrap
قراضه اهن خاکستری
xanthochroid
شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
slate
<adj.>
<noun>
رنگی میان آبی و خاکستری
Euro-
کانگوروی بزرگ خاکستری رنگ
iron gray
رنگ خاکستری وسیاه اهن
iron-grey
رنگ خاکستری وسیاه اهن
iron grey
رنگ خاکستری وسیاه اهن
slate blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
teal blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
lyard
دارای رگه ها یا باریکههای خاکستری
thalamic
ماده خاکستری مغز میانی
taupe
رنگ خاکستری مایل به قهوهای
euro
کانگوروی بزرگ خاکستری رنگ
lyart
دارای رگه ها یا باریکههای خاکستری
thalamus
تالاموس ماده خاکستری مغز میانی
olive gray
رنگ سبز مایل بزرد خاکستری
sallow
رنگ خاکستری مایل به زرد وسبز
gray matter
ماده خاکستری بافت عصبی مغز
gulls
مرغ نوروزی نوعی رنگ خاکستری کمرنگ
beige
رنگ قهوهای روشن مایل بزرد و خاکستری
gull
مرغ نوروزی نوعی رنگ خاکستری کمرنگ
towhead
کسیکه موهای مایل به سفیدیا خاکستری دارد
beryllium
فلز بریلیوم بعلامت Beبرنگ خاکستری فولادی
grisaille
نقاشی برجسته نماروی شیشه برنگ خاکستری
grivet
نوعی میمون خاکستری مایل به ابی افریقای جنوبی
grey matter
بافته خاکستری رنگ که جرم اصلی مخ ومغزتیره ازان درست شده است
composite video
واحد نمایش ویدیویی که یک سیگنال تصویری مرکب را می پذیرد و چندین رنگ یا سایه خاکستری ایجاد میکند
alabastrine
سفید
sow white
سفید
minever
خز سفید
blank check
چک سفید
shiro
سفید
miniver
خز سفید
white tailed
دم سفید
hoary
سفید
blank cheque
چک سفید
snowy
سفید
blank cheques
چک سفید
blankest
سفید
whitest
سفید
silvery
سفید
whiting
گچ سفید
hoary headed
مو سفید
chalks
گل سفید
chalking
گل سفید
chalked
گل سفید
snow-white
سفید
blank
سفید
chalk
گل سفید
white
سفید
whiter
سفید
alum
زاج سفید
f. of truce
پرچم سفید
veratrum
خربق سفید
unleached
سفید نشده
snow-white
سفید برفی
wall eye
چشم سفید
whiter
سفید کردن
white
سفید کردن
asphodel
سوسن سفید
whitest
سفید کردن
kerosene
نفت سفید
galvanises
سفید کردن
galvanised
سفید کردن
garnishes
پارچه سفید
lily
سوسن سفید
carte blanche
کارت سفید
carte blanche
کاغذ سفید
whitening
ماهی سفید
white wool
پشم سفید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com