Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (6 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
deposition
درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
depositions
درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
Other Matches
for one thing
اولا
in the first place
اولا
firstly
اولا
to start with
اولا
primo
اولا
to begin with
اولا
imprimis
اولا
imprlmis
اولا
first
اولا"
first
اولا
as a first step
<adv.>
نخستین
[اولا]
profits a prendre
درCL عامل در حق علف چر وسایر منافع حاصله از زمین هم ذیحق میشود
slanders
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slander
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandered
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandering
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
necessity
درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
dower
درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
damage feasant
درCL حالتی را گویند که رمه یاگله کسی وارد ملک دیگری شده از طریق چریدن یاشکستن اشجار ایجاد خسارت نماید
subjected
مشروط
subject
مشروط
subjecting
مشروط
subjects
مشروط
eventual
مشروط
provided
مشروط
conditioned
مشروط
contingent
مشروط
contingents
مشروط
limited
مشروط
pending
مشروط
provisional
مشروط
person in whose favor a condition is mad
مشروط له
qualified
مشروط
conditional
مشروط
subject to being unsold
مشروط براینکه
dirty bill od lading
بارنامه مشروط
estate at will
اجاره مشروط
foul bill of lading
بارنامه مشروط
inalienable
<adj.>
غیر مشروط
absolute
غیر مشروط
qualified endorsement
فهرنویسی مشروط
unalterable
<adj.>
غیر مشروط
indispensable
<adj.>
غیر مشروط
absolute
<adj.>
غیر مشروط
on probation
در آزادی مشروط
unalienable
<adj.>
غیر مشروط
inevitable
<adj.>
غیر مشروط
probationers
عفو مشروط
paroles
ازادی مشروط
provided
مشروط به انکه
paroled
ازادی مشروط
probation
ازادی مشروط
parole
ازادی مشروط
absolutes
غیر مشروط
probationer
عفو مشروط
pleas
وعده مشروط
plea
وعده مشروط
unconditional
غیر مشروط
contingents
تصادفی مشروط
conditionally
بطور مشروط
contingent
تصادفی مشروط
paroling
ازادی مشروط
provisional
شرطی مشروط
conditional order
سفارش مشروط
conditional probability
احتمال مشروط
conditional contract
عقد مشروط
conditional discharge
ازادی مشروط
condition
مشروط کردن
conditional confession
اقرار مشروط
claused bill og exchange
بارنامه مشروط
providing
مشروط بر اینکه
estate in common
درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
conditional race
مسابقه مشروط با ارابه
on approval
مشروط به رضایت خریدار
probatory
دال بر اثبات مشروط
probationary period
دوره ازادی مشروط
probative
دال بر اثبات مشروط
concurring opinion
رای موافق مشروط
restrictive indorsement
فهر نویسی مشروط
sub modo
مشروط یا مضیق یا مقید
extra good time
معافی مشروط از زندان
deferred dividened
سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
Payment on delivery of goods.
پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
goods on approval
تحویل کالا به شرط قبولی کالاهای مشروط
precarious
عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
quarantined
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantine
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
union shop
مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
ticket of leave
سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
covenant real
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
reversion
هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
provided he goes at once
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com