English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (34 milliseconds)
English Persian
prig دزدیدن التماس کردن
prigs دزدیدن التماس کردن
Other Matches
conjured التماس کردن به
soliciting التماس کردن
conjure التماس کردن به
supplicate التماس کردن
imploring التماس کردن به
solicits التماس کردن
implores التماس کردن به
implored التماس کردن به
implore التماس کردن به
entreat التماس کردن
solicit التماس کردن
solicited التماس کردن
entreats التماس کردن
conjuring التماس کردن به
entreating التماس کردن
entreated التماس کردن
conjures التماس کردن به
obtest التماس کردن
plead with التماس کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
filched بچابکی دزدیدن دزدیدن
filch بچابکی دزدیدن دزدیدن
filching بچابکی دزدیدن دزدیدن
filches بچابکی دزدیدن دزدیدن
snaffle دزدیدن سرقت کردن
beseeches درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
beseeched درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
beseech درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
ratten بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
embezzle حیف و میل کردن دزدیدن
embezzling حیف و میل کردن دزدیدن
embezzles حیف و میل کردن دزدیدن
embezzled حیف و میل کردن دزدیدن
besought التماس کردن به استدعاکردن یادرخواست کردن از
to beg [of a dog holding up front paws] التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
to sit up and beg التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
imprecate نفرین کردن التماس کردن
appealed التماس
entreaties التماس
supplication التماس
suppliance التماس
appeal التماس
imploration التماس
entreaty التماس
appeals التماس
rogation التماس
conjuration التماس مناجات
adjuration لابه التماس
rrayer درخواست التماس
precarious التماس کن پرمخاطره
my imploration wrought on him التماس من دراوکارگریاموثرواقع شد
impetration در خواست التماس
supplicatory التماس امیز
solicitation التماس خواستاری
rifle دزدیدن
rifles دزدیدن
peaks دزدیدن
peaking دزدیدن
peak دزدیدن
mouch دزدیدن
thieve دزدیدن
rob دزدیدن
picks دزدیدن
robs دزدیدن
robbing دزدیدن
pickaroon دزدیدن
picaroonp دزدیدن
pick دزدیدن
steal دزدیدن
robbed دزدیدن
steals دزدیدن
purlion دزدیدن
to walk away with دزدیدن
nim دزدیدن
lifting دزدیدن
lift دزدیدن
walk away/off with <idiom> دزدیدن
abducted دزدیدن
walk off with دزدیدن
spoliate دزدیدن
abduct دزدیدن
abducting دزدیدن
abducts دزدیدن
lifts دزدیدن
purloins دزدیدن
purloin دزدیدن
purloined دزدیدن
lifted دزدیدن
to walk off with دزدیدن
purloining دزدیدن
exorable قابل تحریک در مقابل التماس
purses پول دزدیدن
abducts ادم دزدیدن
pursing پول دزدیدن
poach خیساندن دزدیدن
cribs کش رفتن یا دزدیدن
poached خیساندن دزدیدن
poaches خیساندن دزدیدن
crib کش رفتن یا دزدیدن
cribbed کش رفتن یا دزدیدن
cribbing کش رفتن یا دزدیدن
abducting ادم دزدیدن
pursed پول دزدیدن
burglarizing شبانه دزدیدن
purse پول دزدیدن
abduct ادم دزدیدن
picaro دزدیدن اوباش
burglarizes شبانه دزدیدن
burglarized شبانه دزدیدن
burglarize شبانه دزدیدن
abducted ادم دزدیدن
kidnapping سرقت و دزدیدن
sticky fingers <idiom> عادت به دزدیدن داشتن
To dupe ( besot) someone . عقل کسی را دزدیدن
It is wrong to steal . دزدیدن (دزدی )کار غلطی است
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com