Dictiornary-Farsi | دسترس پذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
available	دسترس پذیر


Other Matches

educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
accessed	دسترس
reach	دسترس
accesses	دسترس
available	در دسترس
accessing	دسترس
within teach	دسترس
accessible	در دسترس
disposal	در دسترس
disposal	دسترس
at arm's length	در دسترس
near at hand	در دسترس
access	دسترس
reached	دسترس
reaches	دسترس
reaching	دسترس
within teach	در دسترس
accessible	قابل دسترس
access point	نقطه دسترس
available with	در دسترس نزد .....
accessible duct	مجرای دسترس
on tap <adj.>	همیشه در دسترس
inaccessible	خارج از دسترس
on hand <idiom>	قابل دسترس
to be available	در دسترس بودن
out-of-the-way	غیرقابل دسترس
out of the way	غیرقابل دسترس
accessing	راه دسترس
off the shelf	مواد در دسترس
accessed	راه دسترس
inaccessible	غیرقابل دسترس
availability	در دسترس بودن
access	راه دسترس
accesses	راه دسترس
placing at disposal	در دسترس گذاردن
availablity	دسترس پذیری
available by	در دسترس از طریق .....
inaccessible <adj.>	غیرقابل دسترس
inaccessible <adj.>	خارج از دسترس
availability	دسترس پذیری
utilised	در دسترس قرار دادن
accessible	در دسترس قابل وصول
utilises	در دسترس قرار دادن
utilising	در دسترس قرار دادن
utilize	در دسترس قرار دادن
utilizes	در دسترس قرار دادن
passing shot	ضربه دور از دسترس
average available discharge	بده میانگینی دسترس
an accessible place	جای قابل دسترس
system availability	دسترس پذیری سیستم
abaton	[محل خارج از دسترس]
someone has at present	در دسترس کسی بودن
available amount	مقدار [چیزهای] در دسترس
place at disposal	در دسترس قرار دادن
to be available [to someone]	در دسترس [کسی] بودن
unavailable energy	نیروی خارج از دسترس
utilizing	در دسترس قرار دادن
getatable	قابل دسترس توفیق یافتنی
unattainbility of absolute zero	دسترس ناپذیری صفر مطلق
ball	توپ دور از دسترس توپزن
to put something at somebody's disposal	چیزی را در دسترس [اختیار] کسی گذاشتن
staffing	قابل دسترس ساختن افرادبرای سازمانها
utilization	به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
currents	ثبات CPU که آدرسی که در دسترس است ذخیره میکند
current	ثبات CPU که آدرسی که در دسترس است ذخیره میکند
unhandy	ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
palette	مجموعهای از رنگهای قابل دسترس در یک سیستم گرافیکی کامپیوتر
equities	اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
hog	برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
hogged	برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
hogs	برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
equity	اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
the source	خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
palettes	مجموعهای از رنگهای قابل دسترس در یک سیستم گرافیکی کامپیوتر
long hop	توپی که دور از دسترس توپزن از زمین بلند میشود
accessibly	چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
micro prolog	PROLO بطوریکه قابل دسترس چندین سیستم ریزکامپیوتر باشد
buffer pool	تعدادی میانگیر که در دسترس سیستم کنترل ورودی-خروجی هستند
desk accessories	وسائل کاری که به هنگام استفاده از سایر اسناد قابل دسترس است
data diddling	روشی که در ان داده قبل واردشدن به یک فایل کامپیوتری که در ان کمتر قابل دسترس میباشد اصلاح میشود
crowding out effect	اندیشهای که استقراض بسیار زیاد دولت وجوه قابل دسترس وام گیرندگان خصوصی را کاهش میدهد
data interchange format	استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
availability	میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
to make approaches	وسایل نزدیک شدن جستن دسترس جستن
The world is your oyster! <proverb>	دنیا مال تو است. هر فرصتی در دسترس است!
accessing	در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
access	در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
accesses	در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
accessed	در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
pliable	خم پذیر
solvable	حل پذیر
cleavable	رخ پذیر
pi acceptor	پی پذیر
soluble	حل پذیر
programmable read only memory	حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
passible	فساد پذیر
cancellable [British] <adj.>	فسخ پذیر
plunderable	چپاول پذیر
precipitable	تعلیق پذیر
proprotionable	تناسب پذیر
protean	شکل پذیر
mutable	تغییر پذیر
open cheque	چک انتقال پذیر
placative	تسکین پذیر
placable	دلجویی پذیر
pilable	انحنا پذیر
pacifiable	تسکین پذیر
pervious	نفوذ پذیر
partible	بخش پذیر
perturbable	اشوب پذیر
perfectible	کمال پذیر
penetrable	رخنه پذیر
rescindable <adj.>	فسخ پذیر
proton acceptor	پرتون پذیر
unalterable <adj.>	چاره نا پذیر
resolvable	تفکیک پذیر
revocable	ابطال پذیر
rotatable	چرخش پذیر
semi solvable	نیم حل پذیر
sequacious	نصیحت پذیر
unalienable <adj.>	چاره نا پذیر
inevitable <adj.>	چاره نا پذیر
divisible <adj.>	بخش پذیر
dividable [American E] <adj.>	بخش پذیر
protractile	امتداد پذیر
reclaimable	ادعا پذیر
reducible	تقلیل پذیر
reflexible	انعکاس پذیر
cancelable [American] <adj.>	فسخ پذیر
regulable	تنظیم پذیر
remediable	درمان پذیر
remediable	چاره پذیر
annullable <adj.>	فسخ پذیر
remediable	گزیر پذیر
indispensable <adj.>	چاره نا پذیر
miscible	امتزاج پذیر
expandable	بسط پذیر
terminable <adj.>	بطلان پذیر
fixable	ثبات پذیر
manageable <adj.>	صورت پذیر
rescindable <adj.>	بطلان پذیر
flexible cable	کابل خم پذیر
flxible	خمش پذیر
fusible	گداز پذیر
gaugeable	پیمایش پذیر
generable	زایش پذیر
cancellable [British] <adj.>	بطلان پذیر
fissionable	شکافت پذیر
expansible	گسترش پذیر
expiable	کفاره پذیر
extendible	کشش پذیر
extensible	توسعه پذیر
fathomable	پیمایش پذیر
fatig	خستگی پذیر
fatigable	خستگی پذیر
fatiguable	خستگی پذیر
figurable	شکل پذیر
fissile	شکاف پذیر
glass jaw	بوکسوراسیب پذیر
healable	درمان پذیر
improvable	بهبود پذیر
irremeable	برگشت نا پذیر
refutable	تکذیب پذیر
callable <adj.>	بطلان پذیر
irresoluble	تجیزیه نا پذیر
annullable <adj.>	بطلان پذیر
limitable	محدودیت پذیر
liquefiable	گداز پذیر
magnetizable	مغناطیس پذیر
maintainable	نگهداشت پذیر
voidable <adj.>	فسخ پذیر
inoculable	تلقیح پذیر
infusible	گداز نا پذیر
improvably	اصلاح پذیر
impressible	تاثیر پذیر
incompressible	تراکم نا پذیر
incondensable	ناچگال پذیر
increasable	افزایش پذیر
cancelable [American] <adj.>	بطلان پذیر
indemonstrable	اثبات نا پذیر
indocile	تعلیم نا پذیر
inexpugnable	شکست نا پذیر
inextensible	تمدید نا پذیر
inflamable	اشتعال پذیر
miscible	امیزش پذیر
severable	تفکیک پذیر
stretchiest	فراخی پذیر
workable <adj.>	صورت پذیر
executable <adj.>	صورت پذیر
workable <adj.>	امکان پذیر
executable <adj.>	امکان پذیر
practicable <adj.>	انجام پذیر