Dictiornary-Farsi | دستههای پایین تر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
the masses	دستههای پایین تر


Other Matches

interspecific	واقع در بین دستههای خاصی
interspecies	واقع در بین دستههای خاصی
floccose	دارای دستههای کرک یا پشم
battalia	بسیج دستههای نظامی ونیروهای مسلح
flocculous	مانند دستههای پشم بهم چسبیده
wing chair	مبل دارای پشتی و دستههای چوبی و سفت
islets of langerhans	دستههای سلولی اثنی عشر بنام >جزایرلانگرهانس < که تولید انسولین میکنند
depress	پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses	پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul	پایین کشیدن رشته پایین کشنده
down	سوی پایین بطرف پایین
vertically	از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
infara	پایین تر
flattest	پایین
sub-	یا پایین تر
shitu	پایین
hypogenous	پایین رو
infara	پایین
flat	پایین
down	پایین
subatmospheric	پایین تر از جو
further down	پایین تر
beneath	پایین
dowm	پایین
shortest	پایین تر
shorter	پایین تر
short	پایین تر
down stairs	پایین
tailwater	پایین اب
submiss	پایین
lower	پایین
subteen	پایین تر از سن 31
bal	از مچ پا به پایین
beneath	پایین تر
bottoms	پایین
bottom	پایین
de-	پایین
lowers	پایین تر
low	پایین
lower limit	حد پایین
below	پایین
lower	پایین تر
thereinafter [archaic or formal] <adv.>	در پایین
lower most	پایین تر
hereinafter [formal] <adv.>	در پایین
hereafter <adv.>	در پایین
below <adv.>	در پایین
lowering	پایین تر
lowered	پایین تر
vide infara	پایین
underneath	پایین
low level	پایین
neath or neath	پایین تر
neath or neath	پایین
to come down	پایین امدن
lower classes	طبقه پایین
the lower world	جهان پایین
top down	از بالا به پایین
the valley lies below	ده در پایین است
top-down	از بالا به پایین
to beat down	پایین اوردن
lower class	طبقه پایین
to bring down	پایین اوردن
catabatic	پایین اینده
to get down	پایین رفتن
to reach down	پایین اوردن
uoppon pyon soon koot	کف دست پایین
to set down	پایین اوردن
alow	روبه پایین
foot	پایین بادبان
undermost	پایین ترین
minor	پایین رتبه
to sink in the scale	پایین رفتن
up and down	بالا و پایین
feet	پایین دامنه
bottommost	پایین ترین
to go down	پایین رفتن
bottom up	از پایین به بالا
to let down	پایین کردن
low	پایین ضعیف
to look down	پایین امدن
low	پایین اهسته
bate	پایین اوردن
nutant	پایین افتاده
decurrent	پایین افتاده
nether world	جهان پایین
low order	پایین رتبه
prolapse	پایین افتادگی
prolapse	پایین افتادن
low level	در سطح پایین
prolapsus	پایین افتادگی
low frequency	فرکانس پایین
low energy	انرژی پایین
lower bound	کران پایین
nutate	پایین افتادن
low wing	بال پایین
low order	مرتبه پایین
low pass	پایین گذر
oars down	پارو پایین
neath or neath	پایین زیرین
on the down grade	پایین رونده
mean low water	اب پایین میانگین
overhand	از پایین ببالا
lowpass	پایین گذار
lowermost	پایین ترین
lower threshold	استانه پایین
lower most	پایین ترین
lower mast	دکل پایین
lower limit	کران پایین
low resolution	وضوح پایین
low resolution	تفکیک پایین
pushdown	پایین فشردنی
low altitude	ارتفاع پایین
downward compatibility	سازگارمتمایل به پایین
downtrend	سیربطرف پایین
downmost	پایین ترین
download	بارگیری پایین
downfield	میدان پایین
downfeed	تغذیه رو به پایین
downward stroke	ضربه رو به پایین
down stroke	ضربه رو به پایین
down draft	جریان رو به پایین
down current	جریان رو به پایین
disrate	پایین اوردن
dim light	نور پایین
desceht	پایین امدن
downward compatible	سازگار رو به پایین
downward movement	حرکت رو به پایین
low activity	فعالیت پایین
look down	پایین امدن
let down	پایین کردن
push down stack	پایین فشردنی
infrahuman	پایین تر از انسان
res	noitaloseR پایین
hereinbelow	ازاین پایین تر
hereinbelow	در پایین این
go dan barai	رد کردن از پایین
submaxilla	ارواره پایین
face down feed	خورد رو به پایین
downward travel	ضربه رو به پایین
downward swing	نوسان رو به پایین
go down	پایین رفتن
breast	نورد پایین
shut	پایین اوردن
degrade	پایین دادن
degrades	پایین دادن
shuts	پایین اوردن
descend	پایین امدن
shutting	پایین اوردن
downstairs	طبقه پایین
lee	پایین باد
comedown	پایین رفتن
At lower levels.	در سطوح پایین تر
lowest	پایین ترین
descends	پایین امدن
downstream	پایین دست
subordinating	فرعی پایین تر
subordinated	فرعی پایین تر
downward	روبه پایین
subordinates	فرعی پایین تر
drives	ضربه از پایین
beneath	از زیر پایین تر از
subordinate	فرعی پایین تر
From top to bottom.	ازبالاتا پایین
downstream	پایین رود
downward	پایین زیرین
nether	واقع در پایین
nether	زیر پایین
depression	پایین دادن
drive	ضربه از پایین
depressions	پایین دادن
gastroptosis	پایین افتادن معده
subalternate	شخص پایین رتبه
underclass	طبقه پایین جامعه
subclass	طبقه پایین جامعه
ratag	طبقات پایین اجتماع
the rabble	طبقات پایین اجتماع
backgrounds	کار با حق تقدم پایین
underclass	سطح پایین [اجتماع]
reflow	فرونشینی پایین رفتن
subclass	سطح پایین [اجتماع]
lower class	سطح پایین [اجتماع]
inferior ovary	تخمدان پایین افتاده
inferior calyx	کاسه پایین افتاده
lower class	طبقه پایین جامعه
fumikumi	لگد فشاری به پایین
down sprue	لوله پایین دست
downswing	نوسان بطرف پایین
downstroke	ضربه بطرف پایین
downstroke	ضربه درجهت پایین
downstream shell	خاک پایین دست
fluctuates	حرکت به بالا و پایین
low order bit	بیت مرتبه پایین
bump	بالا و پایین رفتن
downhaul	طناب پایین کشنده
dimmed headlights [lights] [American English]	نور پایین [خودرو]
footstone	سنگ پایین گور
submaxilla	وابسته به استخوان فک پایین
foot stone	سنگ پایین کوه
dipped beams [beam light] [British English]	نور پایین [خودرو]