Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 241 (37 milliseconds)
English
Persian
to erect into
دسته بندی کردن به
Search result with all words
group
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group
دسته بندی کردن
groups
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups
دسته بندی کردن
sort
دسته کردن طبقه بندی کردن
sorted
دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts
دسته کردن طبقه بندی کردن
rating
دسته بندی کردن
ratings
دسته بندی کردن
categorised
دسته بندی کردن
categorises
دسته بندی کردن
categorising
دسته بندی کردن
categorize
دسته بندی کردن
categorized
دسته بندی کردن
categorizes
دسته بندی کردن
categorizing
دسته بندی کردن
classifies
دسته بندی کردن
classify
دسته بندی کردن
classifying
دسته بندی کردن
resort
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resort
دسته بندی کردن
resorted
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorted
دسته بندی کردن
resorts
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorts
دسته بندی کردن
grade
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
دسته بندی کردن
grades
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
دسته بندی کردن
rank
درجه دادن دسته بندی کردن
ranked
درجه دادن دسته بندی کردن
ranks
درجه دادن دسته بندی کردن
groupage
دسته بندی کردن
lot integrity
دسته بندی مهمات به حسب نوبه یا جدا کردن انها درانبار
regimentalation
دسته بندی کردن
to form into groups
دسته بندی کردن
to form into groups
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
rally
دسته بندی کردن
sort
دسته بندی کردن
to categorize
دسته بندی کردن
Other Matches
ordination
دسته بندی
faction
دسته بندی
grading
دسته بندی
clustering
دسته بندی
ordinations
دسته بندی
scale
دسته بندی
assortments
دسته بندی
classification
دسته بندی
classifications
دسته بندی
ratings
دسته بندی
rating
دسته بندی
groupage
دسته بندی
factions
دسته بندی
assortment
دسته بندی
junta
دسته بندی
juntas
دسته بندی
qsort
دسته بندی پرسشها
zone
ناحیه دسته بندی
zones
ناحیه دسته بندی
assorted
<adj.>
دسته بندی شده
sorter
دسته بندی کننده
division
قسمت دسته بندی
divisions
قسمت دسته بندی
clanship
دسته بندی قبیلهای
classification chart
نمودار دسته بندی
sorting test
ازمون دسته بندی
classification
عمل دسته بندی
zone punch
سوراخ دسته بندی
zone decimal
دسته بندی ده دهی
classifications
عمل دسته بندی
junto
دسته بندی سیاسی
zone decimal
دسته بندی اعشاری
factionist
عضو دسته بندی
factional
مربوط به دسته بندی یا توط ئه
card sorting test
ازمون دسته بندی برگه ها
color sorting test
ازمون دسته بندی رنگها
marshalling yard
محوطه تفکیک و دسته بندی کالاها
nerve bundle
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
natives Olivenöl extra
روغن زیتون کاملا طبیعی
[دسته بندی یک]
nerve fascicle
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
cingulum
دسته ای از رشته عصبی در مغز
[ساختمان استخوان بندی ]
yarn sorting
دسته بندی نخ
[بر اساس ظرافت، نمره نخ، جنس و غیره]
cingulum bundle
دسته ای از رشته عصبی در مغز
[ساختمان استخوان بندی ]
exceptions
چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
catchall
بخشی که شامل مواد مختلف وبدون دسته بندی باشد
exception
چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
log rolling
دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
wool sorting
دسته بندی الیاف
[بر اساس طول الیاف، ناحیه چیده شدن از بدن حیوان و رنگ پشم]
rating
طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings
طبقه بندی کردن درجه بندی
zone bits
بیت منطقه بیت دسته بندی
grades
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
bundling
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles
متمرکز کردن دسته کردن دسته
laggin
اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
regiment
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته کردن
groups
دسته دسته کردن
regiments
دسته دسته کردن
sort
دسته دسته کردن
sorts
دسته دسته کردن
sorted
دسته دسته کردن
group
دسته دسته کردن
classify
دسته دسته کردن
distribute
دسته دسته کردن
windrow
دسته دسته کردن
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
mounting
دسته و پشت بند دسته شمشیر
trusses
دسته کردن
cluster
دسته کردن
bundle
دسته کردن
wreathe
گل ها را دسته کردن
bundling
دسته کردن
trussed
دسته کردن
wreathes
گل ها را دسته کردن
wreathing
گل ها را دسته کردن
trussing
دسته کردن
aggroup
دسته کردن
bundles
دسته کردن
fagot
دسته کردن
faggots
دسته کردن
sheaf
دسته کردن
band
دسته کردن
wreathed
گل ها را دسته کردن
truss
دسته کردن
batching
دسته کردن
faggot
دسته کردن
bands
دسته کردن
nosegay
دسته گل یایک دسته علف
evaluation rating
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
record blocking
دسته کردن رکوردها
team
دسته درست کردن
cluster bombs
سنبله دسته کردن
cluster
سنبله دسته کردن
quire
کاغذ را دسته کردن
clusters
سنبله دسته کردن
teams
دسته درست کردن
cluster bomb
سنبله دسته کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
hand to hand
دسته و پنجه نرم کردن
To put ones foot in it .
<idiom>
دسته گل به آب دادن
[افتضاح کردن]
choruses
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
hand-to-hand
دسته و پنجه نرم کردن
chorused
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorusing
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorus
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
troupe
بصورت دسته حرکت کردن
To drop a brick .
<idiom>
دسته گل به آب دادن
[افتضاح کردن]
troupes
بصورت دسته حرکت کردن
rat
دسته خود را ترک کردن
to make up hay in to bundles
علف خشک را دسته کردن
gangs
دسته جمعی عمل کردن
gang
دسته جمعی عمل کردن
To make a gaffe .
<idiom>
دسته گل به آب دادن
[افتضاح کردن]
lorgnettes
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
revamp
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rig
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigs
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamps
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
sheave
دسته کردن بصورت بافه دراوردن
bollix
سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
overpacking
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
bumbles
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
To do something slapdash.
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumble
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
classifications
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification
طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
to crack
[break up]
a gang
دسته جنایتکاران را منحل کردن
[اصطلاح روزمره]
beam
دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
beams
دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
bunched
دسته کردن خوشه کردن
bunching
دسته کردن خوشه کردن
bunch
دسته کردن خوشه کردن
batch
دسته کردن مجموع کردن
bunches
دسته کردن خوشه کردن
batches
دسته کردن مجموع کردن
seal
اب بندی کردن
to make a mess of
سر هم بندی کردن
seals
اب بندی کردن
to nails up
سر هم بندی کردن
underpin
پی بندی کردن
to mull a mull of
سر هم بندی کردن
underpinned
پی بندی کردن
underpins
پی بندی کردن
batten down
اب بندی کردن
sealing
اب بندی کردن
to make a muddle of
سر هم بندی کردن
to take a snack
ته بندی کردن
caulk
اب بندی کردن
lacevi
بندی کردن
to pin up
بی بندی کردن
break down
تجزیه کردن طبقه بندی کردن
resorts
جدا کردن طبقه بندی کردن
type
ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed
ماشین کردن طبقه بندی کردن
to put on
شرط بندی کردن تحمیل کردن
grades
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
partition
جدا کردن جزء بندی کردن
portions
تسهیم کردن سهم بندی کردن
resorted
جدا کردن طبقه بندی کردن
resort
جدا کردن طبقه بندی کردن
gradate
درجه بندی کردن مخلوط کردن
gaduate
درجه بندی کردن تغلیظ کردن
types
ماشین کردن طبقه بندی کردن
segregation
جدا کردن درجه بندی کردن
grade
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
partitions
جدا کردن جزء بندی کردن
portion
تسهیم کردن سهم بندی کردن
vamp
وصله کردن سرهم بندی کردن
to go on a picnic
بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
to go a mumming
در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
bungle
سرهم بندی کردن
systemize
طبقه بندی کردن
compartmentalize
بخش بندی کردن
compartmentalised
فصل بندی کردن
stripping
بسته بندی کردن
compartmentalises
فصل بندی کردن
compartmentalises
بخش بندی کردن
bungles
سرهم بندی کردن
compartmentalised
بخش بندی کردن
bungling
سرهم بندی کردن
formats
قالب بندی کردن
bungled
سرهم بندی کردن
compartmentalising
فصل بندی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com