Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
quirister
دسته سرودخوانان کلیسا باهم خواندن
Other Matches
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
choir loft
جای مخصوص خواندن کلیسا
anthems
سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
anthem
سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
ante-choir
[فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا]
choir
بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
choirs
بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
exonarthex
[هشتی ورودی کلیسا خارج از نمای اصلی کلیسا]
prebendary
دریافت مقرری از کلیسا وفیفه خوار کلیسا
choirboys
پسری که عضو دستهی سرودخوانان است
choirboy
پسری که عضو دستهی سرودخوانان است
to set by the ears
باهم بدکردن باهم مخالف کردن
elder
ارشد کلیسا شیخ کلیسا
lilts
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilt
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
to set at loggerheads
باهم بد کردن باهم مخالف کردن
mounting
دسته و پشت بند دسته شمشیر
read head
هد خواندن راس خواندن
nosegay
دسته گل یایک دسته علف
lorgnettes
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
head crash
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
extending
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
kirk
کلیسا
bethel
کلیسا
church
کلیسا
churches
کلیسا
churchgoer
کلیسا رو
stair towers turrets
کلیسا
churchgoers
کلیسا رو
one with a
باهم
jointly
باهم
inchorus
باهم
at once
باهم
concurrently
باهم
simoltaneous
باهم
simoltaneously
باهم
vis-a-vis
باهم
vis a vis
باهم
tutti
باهم
together
باهم
concerted
باهم
conjointly
باهم
simultaneously
باهم
transept
جناح کلیسا
transept
بازویی کلیسا
territoriality
کلیسا سالاری
undercroft
اتاق کلیسا
god's acre
محوطه کلیسا
ostiary
دربان کلیسا
congregations
حضاردر کلیسا
sexton
خادم کلیسا
nave portal
مدخل کلیسا
sextons
خادم کلیسا
croud
سرداب کلیسا
tympan
جبهه کلیسا
territorialism
کلیسا سالاری
naves
رواق کلیسا
transepts
جناح کلیسا
presbyter
شیخ کلیسا
Ecclesilogy
کلیسا شناسی
tympanum
جبهه کلیسا
tympanon
جبهه کلیسا
congregation
حضاردر کلیسا
double church
کلیسا دو طبقه
transepts
بازویی کلیسا
nave
رواق کلیسا
crowd
سرداب کلیسا
croude
سرداب کلیسا
crowde
سرداب کلیسا
churchyard
حیاط کلیسا
steeples
برج کلیسا
crypts
سرداب کلیسا
churchyard
حصار کلیسا
churchyards
حصار کلیسا
churchyards
حیاط کلیسا
ecclesiastical
منسوب به کلیسا
churchman
نگهبان کلیسا
kirkman
عضو کلیسا
churchmen
نگهبان کلیسا
kirk
به کلیسا رفتن
lay reader
قاری کلیسا
churchly
مربوط به کلیسا
ambulacrum
صحن کلیسا
facing the church
روبروی کلیسا
steeple
مناره کلیسا
steeple
برج کلیسا
chancel
محراب کلیسا
steeples
مناره کلیسا
crypt
سرداب کلیسا
camarin
معبد در کلیسا
blind storey
تریبون کلیسا
chapelry
حوزه کلیسا
sects
دسته دسته مذهبی
sorts
دسته دسته کردن
in detail
مفصلا دسته دسته
sort
دسته دسته کردن
regiment
دسته دسته کردن
streams of people
دسته دسته مردم
shoals of people
دسته دسته مردم
scores of people
دسته دسته مردم
they came in bands
دسته دسته امدند
distribute
دسته دسته کردن
classify
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته کردن
sect
دسته دسته مذهبی
assort
دسته دسته شدن
windrow
دسته دسته کردن
groups
دسته دسته کردن
regiments
دسته دسته کردن
troop
دسته دسته شدن
sorted
دسته دسته کردن
trooping
دسته دسته شدن
trooped
دسته دسته شدن
group
دسته دسته کردن
to keep company
باهم بودن
coexisted
باهم زیستن
to grow together
باهم پیوستن
to huddle together
باهم غنودن
coexist
باهم زیستن
kissing kind
باهم دوست
collaborated
باهم کارکردن
concomitancy
باهم بودن
contemporaneously
بطورمعاصر باهم
cooperate
باهم کارکردن
simultaneous with each other
باهم رخ دهنده
all at once
همه باهم
coexisting
باهم زیستن
cohabitation
زندگی باهم
coincides
باهم رویدادن
combining
باهم پیوستن
combines
باهم پیوستن
combine
باهم پیوستن
cowork
باهم کارکردن
coincided
باهم رویدادن
coinciding
باهم رویدادن
coincide
باهم رویدادن
coexists
باهم زیستن
collocation
باهم گذاری
one anda
همه باهم
to work together
باهم کارکردن
We went together .
باهم رفتیم
collaborating
باهم کارکردن
interweave
باهم امیختن
to act jointly
باهم کارکردن
to be together
باهم بودن
coadunate
باهم روییده
interwove
باهم امیختن
to whip in
باهم نگاهداشتن
interweaving
باهم امیختن
collaborate
باهم کارکردن
collaborates
باهم کارکردن
interweaves
باهم امیختن
at loggerheads
<idiom>
باهم جنگیدن
epi
[مناره مخروطی کلیسا]
aumbry
[تورفتگی در دیوار کلیسا]
tazza
سنگاب بزرگ کلیسا
bans
اعلان ازدواج در کلیسا
spire
تاجک مخروطی کلیسا
cathedra
[صندلی اسقف در کلیسا]
belfry
برج ناقوس کلیسا
chancelor
جداره مشبک
[کلیسا]
banning
اعلان ازدواج در کلیسا
ban
اعلان ازدواج در کلیسا
the church e.
سازمان قانونی کلیسا
shepherdesses
شبان کلیسا که زن باشد
shepherdess
شبان کلیسا که زن باشد
altar-table
میز مقدس در کلیسا
helm
[تاج مخروطی کلیسا]
ante-church
پیش ناو کلیسا
chancel-rail
نرده مشبک
[کلیسا]
chancel-arch
قوسی شبستان کلیسا
chancel-rail
دیواره مشبک
[کلیسا]
spires
تاجک مخروطی کلیسا
cross-aisle
[گوشواره عرضی کلیسا]
back-aisle
راهرو پشت کلیسا
Dean
رئیس کلیسا یادانشکده
Deans
رئیس کلیسا یادانشکده
esonarthex
[هشتی ورودی کلیسا]
belfries
برج ناقوس کلیسا
pastorium
مقر شبان کلیسا
narthex
ایوان غربی کلیسا
presbyter
کشیش سرپرست کلیسا
narthex
هشتی ورودی کلیسا
pastorate
مقام شبانی کلیسا
parament
تزئینات اویختنی کلیسا
parvis
حیاط یا دیوارجلو کلیسا
crossing tower
برج تقاطع در کلیسا
lay clerk
سرود خوان کلیسا
church warden
متصدی دارایی کلیسا
chanter
سرود خوان کلیسا
campanile
برج کلیسا منار
campanile
محل ناقوس کلیسا
almonry
صدقه خانه کلیسا
comparing
برابرکردن باهم سنجیدن
cross fertilize
باهم پیوند زدن
interchanges
باهم عوض کردن
grade
جورکردن باهم امیختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com