Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 204 (12 milliseconds)
English	Persian
earpiece	دسته عینک
temple	دسته عینک
Search result with all words
lorgnette	ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes	ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
Other Matches
mounting	دسته و پشت بند دسته شمشیر
goggles	عینک
spectacle	عینک
glass eye	عینک
barnacles	عینک
glass	عینک
interpupillary	عینک
winker	عینک
nosepiece	پل عینک
specs	عینک
spectacles	عینک
lorgnettes	عینک
glasses	عینک
eyeglass	عینک
lorgnette	عینک
goggling	عینک پرواز
snow goggles	عینک افتابگیر
snow goggles	عینک توفان
smoked glasses	عینک دودی
goggled	عینک پرواز
safety glasses	عینک ایمنی
spectacled	عینک دار
safety glass	عینک ایمنی
goggle	عینک پرواز
oculists	عینک ساز
oculist	عینک ساز
dark glasses	عینک آفتابی
sunglasses	عینک افتابی
rims	قاب عینک
To wear glasses.	عینک زدن
half-glasses	عینک یک چشمی
butt-strap	لبهمحلاتصالدستهبهفرم عینک
rim	قاب عینک
earpieces	دستهی عینک
optic	شیشه عینک
bespectacled	عینک زده
smoked	عینک دودی
opticians	عینک ساز
optician	عینک ساز
goggles	عینک ایمنی
peeper	ایینه عینک
optometry	عینک سازی
optometrist	عینک ساز
monocle	عینک یک چشمی
lorgnette	عینک پنسی
eye glass	عینک دستی
eyeglass	عینک فنری
field glasses	عینک رزمی
sun glasses	عینک آفتابی
eyeglass	عینک یک چشم
gig lamps	نمایش عینک
optometry	عینک فروشی
goggles	عینک صحرائی
goggles	عینک افتابی
goggles	عینک محافظ
field glasses	عینک صحرایی
monocles	عینک یک چشمی
pince nez	عینک دماغی
burning glass	عینک جوشکاری
lorgnettes	عینک پنسی
gig lamps	عینک شاخدار
nosegay	دسته گل یایک دسته علف
rose-coloured spectacles	عینک خوش بینی
scissors-glasses	عینک قیچی شکل
bifocals	دو دید عینک دو کانونی
bifocal	دو دید عینک دو کانونی
prismatic spectacles	عینک نادرست نما
goggles	عینک حفاظ دار
to wear glasses	عینک گذاشتن یازدن
pebbles	شیشه عینک نوعی عقیق
pebble	شیشه عینک نوعی عقیق
wears	عینک یا کراوات زدن فرسودن
wear	عینک یا کراوات زدن فرسودن
lorgnette	عینک مخصوص روی بینی
opticians	عینک فروش دوربین ساز
he wears glasses	عینک زده است یادارد
optician	عینک فروش دوربین ساز
lorgnettes	عینک مخصوص روی بینی
optometric	وابسته به میزان دید و عینک سازی
vectograph	عکس مخصوص استفاده از عینک برجسته بینی
in detail	مفصلا دسته دسته
streams of people	دسته دسته مردم
shoals of people	دسته دسته مردم
classify	دسته دسته کردن
assort	دسته دسته شدن
assort	دسته دسته کردن
regiments	دسته دسته کردن
regiment	دسته دسته کردن
sects	دسته دسته مذهبی
sorts	دسته دسته کردن
windrow	دسته دسته کردن
scores of people	دسته دسته مردم
group	دسته دسته کردن
sect	دسته دسته مذهبی
groups	دسته دسته کردن
they came in bands	دسته دسته امدند
trooping	دسته دسته شدن
distribute	دسته دسته کردن
sort	دسته دسته کردن
trooped	دسته دسته شدن
sorted	دسته دسته کردن
troop	دسته دسته شدن
to form into groups	دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
coaction	عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
lied	زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies	زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie	زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
bundling	متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle	متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles	متمرکز کردن دسته کردن دسته
glass	عینک دار کردن شیشهای کردن
stereoscope	جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
bouquets	دسته گل
tuft	دسته
congregations	دسته
ranges	دسته
horde	دسته
tufts	دسته
bouquet	دسته گل
cranks	دسته
school	دسته
cranking	دسته
assortment	دسته
helve	دسته
schools	دسته
cranked	دسته
ranged	دسته
range	دسته
handles	دسته
clumps	دسته
clumping	دسته
pitman	دسته
clumped	دسته
fagot	دسته
cliques	دسته
clique	دسته
passel	دسته
sections	دسته
section	دسته
congregation	دسته
nosegay	دسته گل
handle	دسته
clump	دسته
processions	دسته
procession	دسته
bundle	دسته
hordes	دسته
wisps	دسته
detachment	دسته
detachments	دسته
class	دسته
hosts	دسته
hosting	دسته
hosted	دسته
host	دسته
classed	دسته
fascicle	دسته
fascicle or cule	دسته
covey	دسته
confraternity	دسته
classis	دسته
wisp	دسته
party	دسته
ears	دسته
platoons	دسته
platoon	دسته
ear	دسته
bodle	دسته
boodle	دسته
shook	دسته
cheque book	دسته چک
ringleaders	سر دسته
ringleader	سر دسته
fascicled	دسته دسته
fasciculate	دسته دسته
cluster	دسته
teams	دسته
haft	دسته
team	دسته
kinds	دسته
kindest	دسته
kind	دسته
handgrip	دسته
droves	دسته
drove	دسته
handhold	دسته
classing	دسته
classes	دسته
gens	دسته
clusters	دسته
cluster bombs	دسته
cluster bomb	دسته
assortments	دسته
tress	دسته مو
lugged	دسته
corps	دسته
lug	دسته
A bunch ( bouquet ) of flowers .	دسته گل
army	دسته
armies	دسته

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com