Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
file
دسته کاغذهای مرتب
filed
دسته کاغذهای مرتب
Other Matches
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorted
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
paper stainer
سازنده کاغذهای دیواری
listing
کاغذهای متمادی که در چاپگرها به کار می روند
listings
کاغذهای متمادی که در چاپگرها به کار می روند
continuous
کاغذهای با طول زیاد که در چاپگر استفاده می شوند
letterpress
منگنه مسوده کاغذهای کپیه پرس نامه
sorts
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorted
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
merge sorting algorithm
الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
exchanging
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanges
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanged
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchange
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
stationery
شرکتی که حاوی مط الب نوشتنی , کاغذهای مخصوص , پاکت نامه , برچسب و..... باشد
Recycle Bin
نشانهای روی صفحه نمایش ویندوزکه مانند محل نگهداری کاغذهای بیهوده است
perforations
خط سوراخهای کوچک در یک ورقه کاغذ یا کاغذهای پیاپی برای کمک به پاره کردن آنها
sorted
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorts
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
filing
1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
electrothermal printer
چاپگری که نوک چاپ به همراه عناصر گرمایی -dot matrix برای فرم دادن به حروف کاغذهای حساس به الکتریسیته به کار می رود
sorts
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorted
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
mounting
دسته و پشت بند دسته شمشیر
bubble sort
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
nosegay
دسته گل یایک دسته علف
lorgnette
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
formats
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
format
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
sort
دسته دسته کردن
group
دسته دسته کردن
in detail
مفصلا دسته دسته
scores of people
دسته دسته مردم
trooping
دسته دسته شدن
sorts
دسته دسته کردن
windrow
دسته دسته کردن
regiment
دسته دسته کردن
regiments
دسته دسته کردن
sects
دسته دسته مذهبی
sect
دسته دسته مذهبی
assort
دسته دسته شدن
assort
دسته دسته کردن
classify
دسته دسته کردن
distribute
دسته دسته کردن
groups
دسته دسته کردن
they came in bands
دسته دسته امدند
troop
دسته دسته شدن
shoals of people
دسته دسته مردم
streams of people
دسته دسته مردم
sorted
دسته دسته کردن
trooped
دسته دسته شدن
coaction
عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
to form into groups
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
bundles
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling
متمرکز کردن دسته کردن دسته
prissy
مرتب
trim
<adj.>
مرتب
tidied
مرتب
irregular
نا مرتب
business like
مرتب
tidies
مرتب
well groomed
مرتب
systematic
مرتب
well-groomed
مرتب
tidy
<adj.>
مرتب
serials
مرتب
trimmest
مرتب
tidiest
مرتب
businesslike
مرتب
serial
مرتب
ordered
مرتب
tidying
مرتب
tidier
مرتب
he was neat
مرتب
methodic
مرتب
neat
<adj.>
مرتب
index
مرتب کر دن
orderlies
مرتب
indexed
مرتب کر دن
indexes
مرتب کر دن
neater
مرتب
kilter
مرتب
regulars
مرتب
neatest
مرتب
fair
<adj.>
مرتب
decent
<adj.>
مرتب
proper
<adj.>
مرتب
well-ordered
<adj.>
مرتب
uncluttered
<adj.>
مرتب
steady
<adj.>
مرتب
orderly
مرتب
trims
مرتب
in good order
<adj.>
مرتب
presentable
<adj.>
مرتب
straight
<adj.>
مرتب
shipshape
مرتب
regular
<adj.>
مرتب
regularizes
مرتب کردن
collate
مرتب کردن
to put to rights
مرتب کردن
regularises
مرتب کردن
regularized
مرتب کردن
fix up
مرتب کردن
regularising
مرتب کردن
well conditioned
مرتب و منظم
well ordered
مرتب و منظم
regularize
مرتب کردن
set in order
مرتب کردن
regularizing
مرتب کردن
unrehearsed
ازقبلآماده - مرتب
collating
مرتب کردن
arranged
مرتب کردن
draw up
مرتب کردن
Shipshape . In apple pie order.
مرتب ومنظم
arrange
مرتب کردن
collates
مرتب کردن
trims
مرتب پاکیزه
arranges
مرتب کردن
arranging
مرتب کردن
Orderly . In good order . Tidy . Ship - shape .
مرتب ومنظم
cleans
مرتب کردن
trim
مرتب پاکیزه
cleanest
مرتب کردن
cleaned
مرتب کردن
clean
مرتب کردن
to cleanvp
مرتب کردن
trimmest
مرتب پاکیزه
collated
مرتب کردن
straighten up
<idiom>
مرتب کردن
order
مرتب کردن
clear up
مرتب کردن
graduate
مرتب کردن
marshal
مرتب کردن
tidied
مرتب کردن
neatly
<adv.>
بطور مرتب
tidily
<adv.>
بطور مرتب
orderly
<adv.>
بطور مرتب
lineup
مرتب کردن
tidies
مرتب کردن
straight
راحت مرتب
concert
مرتب کردن
concerts
مرتب کردن
straighter
راحت مرتب
marshaled
مرتب کردن
marshaling
مرتب کردن
graduates
مرتب کردن
graduating
مرتب کردن
riptide
جریان اب نا مرتب
intrinsic
مرتب شایسته
neatly
<adv.>
بصورت مرتب
tidier
مرتب کردن
marshals
مرتب کردن
marshalled
مرتب کردن
straightest
راحت مرتب
tidiest
مرتب کردن
duly
<adv.>
بطور مرتب
tidying
مرتب کردن
ordered pair
جفت مرتب
collocate
مرتب کردن
ordering
مرتب سازی
j'adoube
مرتب می کنم
collocated
مرتب کردن
put straight
مرتب کردن
collocates
مرتب کردن
queerly
بطور مرتب
periodical
که مرتب رخ میدهد
orderly
<adv.>
بصورت مرتب
partially ordered
پاره مرتب
sorting
مرتب نمودن
tidy
مرتب کردن
regularised
مرتب کردن
tidily
<adv.>
بصورت مرتب
collocating
مرتب کردن
duly
<adv.>
بصورت مرتب
periodic
که مرتب رخ میدهد
to map out
مرتب کردن
insertion sorting algorithm
الگوریتم مرتب کردن
tabular
مرتب شده در یک جدول
distributive sort
مرتب کردن توزیعی
ripple sort
مرتب کردن موجی
internal sort
مرتب کردن درونی
She keep son bothering me .
مرتب مزاحم من است
data processing
مرتب کردن داده ها
internal sort
مرتب سازی داخلی
bags
تعدادی از اجزای نا مرتب
bag
تعدادی از اجزای نا مرتب
ordered tree
درخت مرتب شده
square
مرتب کردن کلاه
squared
مرتب کردن کلاه
squares
مرتب کردن کلاه
squaring
مرتب کردن کلاه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com