Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
administrative order
دستور اداری
Search result with all words
provisional order
دستور موقت اداری
Other Matches
bureaucreacy
رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
statement
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statements
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
administrative wheeled vehicle fleet
کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
one for one
که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند
bureaucracy
تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucrasy
حکومت اداری تاسیسات اداری
bureaucracies
تاسیسات اداری حکومت اداری
workdays
ایام کار اداری ساعات کار اداری
workday
ایام کار اداری ساعات کار اداری
separator
نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
skips
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
skipped
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
skip
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
actual address
دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود
modifiers
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
modifier
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
statements
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
statement
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
pipe
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
piped
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
fetched
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
GOSUB
دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند
basics
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
basic
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
fetch
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
fetches
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
prefix
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
prefixes
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
effective
دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
branches
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branch
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
discrimination instruction
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
parting injuncyions
دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
macroinstruction
دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
languages
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
language
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
do nothing instruction
دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
halted
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halts
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halt
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
residents
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
resident
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
one plus one address
قالب دستور که حاوی محل یک ثبات و محل دستور بعدی باشد
branch
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branches
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
immediate
دستور کامپیوتری که عملوند در دستور راست و نه آدرس محل عملوند
formal
اداری
executory
اداری
departmental
اداری
bureaucrat
اداری
bureaucrats
اداری
official
اداری
administrative
اداری
administerial
اداری
office work
کار اداری
red tape
فرمالیته اداری
official communications
مکاتبات اداری
office hours
ساعات اداری
officialism
سیستم اداری
bureaucreat
گماشته اداری
bureaucrat
مامور اداری
service element
عنصر اداری
officialdom
سیستم اداری
prefecture
حوزه اداری
prefectorial
وابسته به اداری
prefectoral
وابسته به اداری
bureaucrats
مامور اداری
officially
از طریق اداری
overhead gharges
هزینه اداری
unofficial
غیر اداری
paperwork
تشریفات اداری
office computer
کامپیوتر اداری
administrative capacity
فرفیت اداری
administrative channels
مجاری اداری
administrative channels
طرق اداری
administrative tribunal
دادگاه اداری
administrative services
قسمتهای اداری
administrative services
خدمات اداری
administrative command
یکان اداری
administrative net
شبکه اداری
administrative movement
حرکت اداری
administrative march
راهپیمایی اداری
administrative law
حقوق اداری
administrative command
فرماندهی اداری
administrative flight
هواپیمای اداری
administrative flight
پرواز اداری
administrative budget
بودجه اداری
administrative approval
موافقتنامه اداری
office building
ساختمان اداری
management expenses
مخارج اداری
administrative publications
نشریات اداری
malfeasance
خطای اداری
administrative law
قوانین اداری
administration building
ساختمان اداری
administration building
قسمت اداری
departmentally
ازلحاظ اداری
bureau
هیئت اداری
bureaus
هیئت اداری
departmental intelligence
اطلاعات اداری
circular letter
نامه اداری
circular letter
بخشنامه اداری
business hours
ساعت اداری
administrative escort
ناو اداری
office chair
صندلی اداری
office chair
مبل اداری
administratively
بطور اداری
a white collar job
کار اداری
administrative escort
ناو اسکورت اداری
office swivel chair
صندلی گردان اداری
administrative data processing
پردازش دادههای اداری
service echelon
رده اداری و خدماتی
placeman
صاحب منصب اداری
officialism
رسمیت مقررات اداری
administrative landing
پیاده شدن اداری
general administration cost
هزینه عمومی اداری
key personnels
کادر اداری اصلی
extra official
بیرون ازوفایف اداری
Outside office hours.
خارج از وقت اداری
bureaucratic
وابسته به امور اداری
officer
مامور کارمند اداری
officers
مامور کارمند اداری
office information system
سیستم اطلاعات اداری
out of
[outside]
office hours
خارج از ساعات اداری
deck department
قسمت اداری ناو
disciplinary court
دادگاه انتظامی محکمه اداری
genitourinary
وابسته به دستگاه اداری تناسلی
bureaucrasy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
administrative storage
انبار کردن به طریق اداری
administrative shippings
ارسال اماد به طریق اداری
bureaucracy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
administrative lead time
زمان اداری دریافت اماد
services
قسمتهای اداری ادارات نظامی
formally
مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
formal
مقید به اداب ورسوم اداری
superstructures
سازمانهای اداری ومدیریه کشور
administrative(financial,legal)process.
جریان اداری (مالی .حقوقی )
red tapism
رعایت تشریفات اداری به حدافراط
ministerial
وابسته به وزیر یا کشیش اداری
superstructure
سازمانهای اداری ومدیریه کشور
bureaucracies
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
administrative acceptees
پرسنل قبول شده از نظر اداری
generals
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
general
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
bureaucrats
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrat
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
administrative segregation
زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
administrative landing
پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
admin
تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
fiscal station
قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
capitulary
عضو دستهای درکلیسا مجموعه دستورهاوایین نامههای اداری وشرعی سرلوحه
nihilism
اعتقاد به تباهی وفساد دستگاههای اداری ولزوم از بین رفتن انها
workflow
نرم افزار طراحی شده برای بهبود جریان متنهای الکترونیکی در یک شبکه اداری از یک کاربر به دیگری
federal government
دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
addressing
در سطح صفر: عملوندی که بخشی از قسمت آدرس دستورالعمل است . سطح اول : عملوندی که در آدرس دستور ذخیره شده است . سطح دوم : عملوندی که در آدرسی که به دستور داده میشود ذخیره شده است
nepotism
انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
attache case
کیف اداری
[کیف جعبه ای دستی چرمی]
brief case
[briefcase]
کیف اداری
[کیف جعبه ای دستی چرمی]
prescriptions
دستور
precepts
دستور
order
دستور
prescription
دستور
say so
دستور
say-so
دستور
commandment
دستور
commandments
دستور
formula
دستور
command
دستور
regulation
دستور
programs
دستور
commands
دستور
formulas
دستور
rule
دستور
enjoinment
دستور
formulae
دستور
precept
دستور
direction
دستور
instructions
دستور
instruction
دستور
prescript
دستور
commanded
دستور
program
دستور
embedded code
دستور چاپگر
programs
دستور کار
run
دستور RUN
dictated
دستور دادن
runs
دستور RUN
principal
دستور دهنده
daily order
دستور روز
cramer's rule
دستور کرامر
conditional statement
دستور شرطی
programs
برنامه دستور
program
دستور کار
dictates
دستور دادن
dictating
دستور دادن
dictate
دستور دادن
intuits
دستور دادن
intuiting
دستور دادن
intuited
دستور دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com