Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
Other Matches
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
alerting service
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
noticed
قابل توجه دستور اماده باش
noticing
قابل توجه دستور اماده باش
notice
قابل توجه دستور اماده باش
notices
قابل توجه دستور اماده باش
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
airborne alert
اماده باش به طریق هوابرد وسایل اعلام خطر نصب شده روی هواپیما
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
aircraft scrambling
دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
alert force
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
set
اماده
supplying
اماده
supply
اماده
stock
اماده
sets
اماده
readying
اماده
yoi
اماده
supplied
اماده
prompted
اماده
prompts
اماده
readied
اماده
handier
اماده
handy
اماده
stocked
اماده
ready
اماده
yare
اماده
provided
اماده
readies
اماده
prompt
اماده
handiest
اماده
ablest
اماده
minded
اماده
abler
اماده
in kelter
اماده
in store
اماده
lief
اماده
accoutrements
اماده
equipped
اماده
ready made
اماده
ready-made
اماده
in form
اماده
susceptible
اماده
in the saddle
اماده
freshest
اماده
fresh-
اماده
fresh
اماده
setting up
اماده
accoutred
اماده
in full fig
اماده
in gear
اماده
readying
اماده کردن
combat available
اماده به پرواز
mission ready
اماده پرواز
battailous
اماده جنگ
readies
اماده کردن
combat ready
اماده به رزم
confect
اماده کردن
in gear
اماده حرکت
combat available
اماده به رزم
belay
اماده کردن
ready mixed concrete
بتن اماده
indispose
اماده ساختن
insusceptible
غیر اماده
ready for use
اماده مصرف
ready service
اماده به کار
to buckle oneself
اماده شدن
ready for duty
اماده خدمت
ready for duty
اماده کار
to pickle a rod for
اماده کردن
obliging
اماده خدمت
ready
اماده کردن
make ready
اماده کردن
ready to die
اماده مردن
readied
اماده کردن
acoutre
اماده جنگ
ready for operation
اماده کار
beforehand
قبلا اماده
to string up
اماده کردن
bound
: اماده رفتن
presents
موجود اماده
presenting
موجود اماده
presented
موجود اماده
present
موجود اماده
transit mixed concrete
بتن اماده
apt
متمایل اماده
malcontent
اماده شورش
malcontents
اماده شورش
to a. the ball
اماده انداختن
action mission ship
ناو اماده
taut
اماده کار
accoutered
اماده جنگ
acceptancy
اماده قبول
aforehand
اماده راحت
to gird up one's loins
اماده کارشدن
harnessing
اماده کردن
harnessed
اماده کردن
harness
اماده کردن
drafts
اماده کردن
drafted
اماده کردن
draft
اماده کردن
at call
اماده فرمان
ready use
اماده مصرف
at or within call
اماده فرمان
johnny on the sopt
حاضر و اماده
preparations
اماده کردن
preparations
اماده سازی
preparation
اماده کردن
preparation
اماده سازی
fine
بسیار اماده
fined
بسیار اماده
seaworthy
اماده دریا
unlimber
اماده کردن
kelter
انتظام اماده
preparatory
اماده کننده
ripely
بطور اماده
setting up
اماده کردن
warlike
اماده جنگ
sets
اماده کردن
set
اماده کردن
finest
بسیار اماده
bellicose
اماده بجنگ
alert
اماده باش
prepares
اماده کردن
snug
اماده ومجهز
detonative
اماده انفجار
preparing
اماده کردن
rigs
اماده شدن
prompt to go
اماده رفتن
rig
اماده شدن
fledge
اماده پروازکردن
primes
اماده کردن
rigged
اماده شدن
prime
اماده کردن
to bargain for
منتظریا اماده
supplied
اماده کردن
primed
اماده کردن
supply
اماده کردن
supplying
اماده کردن
prepare
اماده کردن
provides
اماده کردن
coaching
اماده سازی
night boat
قایق اماده
pre treatment
اماده کردن
he is ready at excuses
اماده است
accommodated
اماده کردن
on tap
اماده کشیدن
giglot
دخترسبک که اماده
alerts
اماده باش
giglet
دخترسبک که اماده
get ready
اماده کردن
alerted
اماده باش
accommodates
اماده کردن
coached
اماده ساز
coach
اماده ساز
provide
اماده کردن
coaches
اماده ساز
preplanned
اماده شده از قبل
preparation of attack
شمشیرباز اماده حمله
do up
اماده استفاده کردن
refitting
دوباره اماده کارکردن
refitted
دوباره اماده کارکردن
he is liable to become sick
اماده ناخوشی است
he is indisposed to go
اماده رفتن نیست
dug in
استحکامات سنگر اماده
forearm
قبلا اماده کردن
precanned routines
روالهای از پیش اماده
refit
دوباره اماده کارکردن
refits
دوباره اماده کارکردن
train
اماده کردن اسب
trained
اماده کردن اسب
forearms
قبلا اماده کردن
trains
اماده کردن اسب
warm up time
زمان اماده شدن
to fit with
اماده کردن برای
poised mine
مین اماده انفجار
finishing paint
رنگ سازی اماده
set position
اماده در نقطه اغاز
prearranged
از قبل اماده شده
studied
از پیش اماده شده
to prepare for war
اماده جنگ شدن
on offer
اماده برای فروش
gear
کردن اماده کارکردن
air alert
اماده باش هوایی
geared
کردن اماده کارکردن
gears
کردن اماده کارکردن
on the line
هواپیمای اماده پرواز
forthcoming
اماده ارائه دادن
acoutre
اماده جنگ شدن
to fly to arms
اماده جنگ شدن
to deliver battle
اماده جنگ شدن
accoutre
با تجهیزات اماده نمودن
preparing
اماده شدن ساختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com