Total search result: 206 (19 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
null |
دستور برنامه کد کاری انجام نمیدهد |
|
|
Search result with all words |
|
blank |
دستور برنامه که هیچ کاری انجام نمیدهد |
blankest |
دستور برنامه که هیچ کاری انجام نمیدهد |
operation |
دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد |
no op |
دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد |
no operation instruction |
دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد |
Other Matches |
|
do nothing instruction |
دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد |
idle |
مدت زمانی که وسیله روشن شده ولی کاری انجام نمیدهد |
idlest |
مدت زمانی که وسیله روشن شده ولی کاری انجام نمیدهد |
idles |
مدت زمانی که وسیله روشن شده ولی کاری انجام نمیدهد |
idled |
مدت زمانی که وسیله روشن شده ولی کاری انجام نمیدهد |
non operable instruction |
دستوری که تابعی انجام نمیدهد ولی شمارنده برنامه را افزایش میدهد |
modal |
1-مربوط به حالتها. 2-در ویندوز پنجرهای که نمایش داده می شوند و به کاربر امکان انجام کاری خارج از آن را نمیدهد |
modals |
1-مربوط به حالتها. 2-در ویندوز پنجرهای که نمایش داده می شوند و به کاربر امکان انجام کاری خارج از آن را نمیدهد |
supersedeas |
دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری |
branches |
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند |
branch |
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند |
unmodified instruction |
دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد |
waste instruction |
دستوری که عملی انجام نمیدهد. |
new- |
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود |
newest |
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود |
newer |
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود |
new |
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود |
naive user |
شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد |
statement |
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند |
statements |
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند |
separator |
نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان |
statements |
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد |
modifiers |
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد |
modifier |
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد |
statement |
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد |
keyword |
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد |
basic |
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید |
basics |
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید |
GOSUB |
دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند |
Send To command |
دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد |
steady state |
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و.. |
discrimination instruction |
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند. |
fails |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
failed |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
fail |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
like a duck takes the water [Idiom] |
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند |
qui facit per alium facit perse |
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است |
failure |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود |
failures |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود |
goto |
دستور برنامه نویسی که جهش به نقط ه یا تابعی دیگر در برنامه دارد |
sequential |
حالتی که هر دستور برنامه در برنامه در محلهای پیاپی ذخیره شده اند |
stop |
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند |
stopping |
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند |
stops |
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند |
stopped |
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند |
conditional |
دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی |
statement |
دستور برنامه که کنترل برنامه را طبق خروجی یکرویداد مجدداگ هدایت کند |
dropped |
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود |
drops |
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود |
statements |
دستور برنامه که کنترل برنامه را طبق خروجی یکرویداد مجدداگ هدایت کند |
dropping |
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود |
drop |
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود |
transfer |
دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد |
transferring |
دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد |
transfers |
دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد |
conditional |
دستور برنامه سازی که کنترل برنامه را طبق خروجی یک رویداد غیر مستقیم میکند |
mode |
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه |
modes |
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه |
limit state |
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد |
syntactic error |
خطای برنامه نویسی به علت اینکه عبارت برنامه دستور زبان را رعایت نکرده است |
macroinstruction |
دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo |
jump instruction |
دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه |
calloc |
در برنامه نویسی C دستور اختصاصی حافظه به برنامه |
language |
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است |
languages |
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است |
halted |
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود |
halts |
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود |
halt |
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود |
link |
تعداد دستورات کامپیوتری در برنامه که در هر زمان قابل فراخوانی هستند و کنترل به دستور بعدی به برنامه اصلی برمی گردد |
reader |
یکی از دو حالت که به کاربر امکان کار کردن با یک برنامه چند رسانهای میدهد ولی آنرا تغییر نمیدهد |
readers |
یکی از دو حالت که به کاربر امکان کار کردن با یک برنامه چند رسانهای میدهد ولی آنرا تغییر نمیدهد |
conditional |
نقط های که پس از آن برنامه نویس میتواند به انتهای مجموعهای دستور جهش کند که البته بستگی به داده یا وضعیت برنامه دارد |
statement |
1-دستور برنامه که یک برنامه را هدایت میکند |
statements |
1-دستور برنامه که یک برنامه را هدایت میکند |
functions |
مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند |
function |
مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند |
functioned |
مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند |
robot |
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود |
robots |
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود |
scratch one's back <idiom> |
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد |
routinely |
تعداد دستوراتی که کار مشخص را انجام می دهند ولی برنامه کامل نیستند, بخشی از یک برنامه هستند |
routine |
تعداد دستوراتی که کار مشخص را انجام می دهند ولی برنامه کامل نیستند, بخشی از یک برنامه هستند |
routines |
تعداد دستوراتی که کار مشخص را انجام می دهند ولی برنامه کامل نیستند, بخشی از یک برنامه هستند |
correcting |
روش کد گذاری که اجازه میدهد در حین ارسال در بیتها خطا رخ دهد و آنها را به سرعت صحیح میکند و ارسال مجددد انجام نمیدهد |
correct |
روش کد گذاری که اجازه میدهد در حین ارسال در بیتها خطا رخ دهد و آنها را به سرعت صحیح میکند و ارسال مجددد انجام نمیدهد |
corrects |
روش کد گذاری که اجازه میدهد در حین ارسال در بیتها خطا رخ دهد و آنها را به سرعت صحیح میکند و ارسال مجددد انجام نمیدهد |
subroutine |
بخشی از برنامه که تابع مورد نظر را انجام میدهد و در هر زمان از داخل برنامه اصلی قابل فراخوانی است |
transfers |
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود |
transfer |
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود |
transferring |
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود |
compound |
تعدادی دستور برنامه در یک خط از برنامه |
compounds |
تعدادی دستور برنامه در یک خط از برنامه |
compounded |
تعدادی دستور برنامه در یک خط از برنامه |
machined |
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL |
machine |
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL |
machines |
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL |
job order |
دستور انجام کارتعمیرات |
upward compatible |
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت |
to put any one up to something |
کسی را در کاری دستور دادن |
well-behaved |
که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند |
well behaved |
که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند |
operation |
ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند |
program |
برنامه دستور |
postbyte |
در یک دستور برنامه |
programs |
برنامه دستور |
action |
انجام کاری |
actions |
انجام کاری |
mode of execution |
روش انجام کاری |
sleeps |
پیش از انجام کاری |
authority |
توانایی انجام کاری |
about to do something <idiom> |
درحال انجام کاری |
to stop [doing something] |
ایستادن [از انجام کاری] |
sleep |
پیش از انجام کاری |
achieved |
موفقیت در انجام کاری |
achieves |
موفقیت در انجام کاری |
achieving |
موفقیت در انجام کاری |
sleeping |
پیش از انجام کاری |
achieve |
موفقیت در انجام کاری |
capable |
توانایی انجام کاری |
mind to do a thing |
اماده انجام کاری |
elegant |
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند |
authorisations |
اجازه یا توانایی انجام کاری |
to propose to do something |
قصد انجام کاری را داشتن |
raise Cain <idiom> |
کمک ،کاری انجام دادن |
undertaken |
توافق برای انجام کاری |
undertakes |
توافق برای انجام کاری |
plods |
بازحمت کاری را انجام دادن |
plodding |
بازحمت کاری را انجام دادن |
authorization |
اجازه یا توانایی انجام کاری |
terrorising |
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن |
terrorised |
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن |
slurs |
باعجله کاری را انجام دادن |
slurring |
باعجله کاری را انجام دادن |
slurred |
باعجله کاری را انجام دادن |
slur |
باعجله کاری را انجام دادن |
capability |
قادر به انجام کاری بودن |
terrorises |
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن |
undertake |
توافق برای انجام کاری |
to intend to do something |
قصد انجام کاری را داشتن |
to be looking to do something |
قصد انجام کاری را داشتن |
cinch |
کاری که با سهولت انجام شود |
the way of doing something |
به روشی کاری را انجام دادن |
plodded |
بازحمت کاری را انجام دادن |
plod |
بازحمت کاری را انجام دادن |
make one's bed and lie in it <idiom> |
مسئول انجام کاری بودن |
spadework |
کاری که با بیل انجام میدهند |
take turns <idiom> |
انجام کاری با همکاری یکدیگر |
to be looking to do something |
در صدد انجام کاری بودن |
to propose to do something |
در صدد انجام کاری بودن |
backlogs |
کاری که باید انجام شود |
terrorizes |
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن |
chips |
قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند |
chip |
قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند |
wit's end <idiom> |
ندانستن که چه کاری را انجام بدهند |
terrorizing |
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن |
load |
کاری که باید انجام شود |
take the plunge <idiom> |
بادروغ کاری را انجام دادن |
planning |
سازماندهی نحوه انجام کاری |
to intend to do something |
در نظر انجام کاری را داشتن |
terrorize |
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن |
to be looking to do something |
در نظر انجام کاری را داشتن |
to propose to do something |
در نظر انجام کاری را داشتن |
terrorized |
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن |
backlog |
کاری که باید انجام شود |
to intend to do something |
در صدد انجام کاری بودن |
sit tight <idiom> |
صبور برای انجام کاری |
take one's time <idiom> |
انجام کاری بدون عجله |
potential <adj.> |
[توانایی برای انجام کاری] |
do something to one's hearts's content |
کاری را حسابی انجام دادن |
To take ones time over something . to do something with deliberation |
کاری را سر صبر انجام دادن |
to be about to do something |
قصد انجام کاری را داشتن |
to be about to do something |
در صدد انجام کاری بودن |
To do something on ones own . |
سر خود کاری را انجام دادن |
To do something hurriedly . |
کاری را با عجاله انجام دادن |
chicken out <idiom> |
از ترس کاری را انجام ندادن |
supererogation |
انجام کاری بیش از حد وفیفه |
do something rash <idiom> |
بی فکر کاری را انجام دادن |
(have the) cheek to do something <idiom> |
با گستاخی کاری را انجام دادن |
fall over oneself <idiom> |
کاملا مشتاق انجام کاری |
dead set against something <idiom> |
کاملا مصمم در انجام کاری |
to stop [doing something] |
توقف کردن [از انجام کاری] |
to mean to do something |
منظور انجام کاری را داشتن |
To do something with ease(easily). |
کاری را به آسانی انجام دادن |
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] |
کاری را ناقص انجام ندادن |
loads |
کاری که باید انجام شود |
have |
باعث انجام کاری شدن |
to do a good job |
کاری را خوب انجام دادن |
We don't do things by half-measures. |
کاری را ناقص انجام ندادن |
having |
باعث انجام کاری شدن |
To do something on the sly (in secret). |
کاری را پنهان انجام دادن |
feel up to (do something) <idiom> |
توانایی انجام کاری رانداشتن |
We don't do things halfway. |
کاری را ناقص انجام ندادن |
to aim to do something |
قصد انجام کاری را داشتن |
We don't do things by halves. |
کاری را ناقص انجام ندادن |
op code |
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را مشخص میکند |
operates |
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند |
operate |
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند |
operated |
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند |
operation |
بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند |
operand |
فضای یک عملوند در دستور برنامه نویسی |