Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
regular grammar
دستور زبان منظم
Other Matches
statement
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statements
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
one for one
که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند
languages
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
gramarey
دستور زبان
grammar
دستور زبان
grammars
دستور زبان
grammer
دستور زبان
grammarian
متخصص دستور زبان
grammarians
متخصص دستور زبان
ambiguous grammar
دستور زبان مبهم
predicate
گزاره
[در دستور زبان]
[ادبیات]
microprogram
هر دستور زبان اسمبلی کامپیوتر که با زیربرنامه اجرا شود
statements
دستور برنامه برای کنترل صفر زبان به کامپایلر,....
statement
دستور برنامه برای کنترل صفر زبان به کامپایلر,....
operation
بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
illegal
دستور یا فرآیندی که پروتکل سیستم کامپیوتری یا قواعد زبان را دنبال نمیکند
eurythmy
ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
eurhythmy
ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
directives
دستور برنامه نویسی که برای کنترل کردن مترجم زبان به کاپایلر و غیره است
inputted
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
directive
دستور برنامه نویسی که برای کنترل کردن مترجم زبان به کاپایلر و غیره است
one for one
مرحلهای غالبا" مربوط به یک اسمبلر که در ان یک جمله زبان منبع به یک دستور کارزبان ماشین تبدیل میشود
logo
زبان برنامه نویسی سطح بالا برای مقاصد آموزشی . با دستور گرافیکی که به سادگی استفاده می شوند
dotting
در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
dot
در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
delimiter
1-حرف یا نشانهای که به زبان یابرنامه شروع و پایان داده یا کورد یا اطلاع بیان میکند. 2-مرز بین دستور و آرگومان
do while
یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
syntactic error
خطای برنامه نویسی به علت اینکه عبارت برنامه دستور زبان را رعایت نکرده است
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
keyword
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
separator
نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
skip
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
modifiers
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
skipped
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
modifier
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
statements
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
statement
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
skips
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
actual address
دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود
piped
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
pipe
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
basic
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
GOSUB
دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند
fetch
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
fetches
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
basics
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
fetched
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
effective
دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
prefix
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
prefixes
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
branches
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branch
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
discrimination instruction
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
parting injuncyions
دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
translators
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translator
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
languages
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
assembly
زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
host language
زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler
که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol
Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
macroinstruction
دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
targets
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetting
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental
زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targetted
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
language
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
languages
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
do nothing instruction
دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
halts
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halt
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halted
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
resident
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
residents
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
author language
زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
modula
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
mealymouthed
ادم چرب زبان شیرین زبان
professional slang
زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
He is speechless (inarticulate).
سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
bal
زبان ساده شده زبان اسمبلی
branches
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
one plus one address
قالب دستور که حاوی محل یک ثبات و محل دستور بعدی باشد
immediate
دستور کامپیوتری که عملوند در دستور راست و نه آدرس محل عملوند
interpreted
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
languages
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
glib
چرب زبان زبان دار
interpret
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
Arabic
زبان تازی زبان عربی
language
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interprets
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreting
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
uncluttered
<adj.>
منظم
kelter
منظم
in good order
<adj.>
منظم
in kelter
منظم
symmetric
منظم
orderlies
منظم
well-ordered
<adj.>
منظم
regular
<adj.>
منظم
regulars
منظم
orderly
منظم
straight
<adj.>
منظم
presentable
<adj.>
منظم
fair
<adj.>
منظم
pitched
منظم
ordered
منظم
tidy
<adj.>
منظم
trim
<adj.>
منظم
neat
<adj.>
منظم
decent
<adj.>
منظم
business like
منظم
methodical
منظم
systematic
منظم
businesslike
منظم
first string
منظم
steady
<adj.>
منظم
proper
<adj.>
منظم
regular set
مجموعه منظم
neatly
<adv.>
بطور منظم
regularises
منظم کردن
regularising
منظم کردن
regularize
منظم کردن
regularized
منظم کردن
squaring
منظم حسابی
squares
منظم حسابی
well conditioned
مرتب و منظم
array
منظم کردن
duly
<adv.>
بصورت منظم
regularizing
منظم کردن
square
منظم حسابی
order
منظم کردن
well ordered
مرتب و منظم
regularised
منظم کردن
squared
منظم حسابی
regular army
ارتش منظم
regular expression
مبین منظم
standing army
ارتش منظم
shipshape
منظم کردن
orderly
<adv.>
بطور منظم
systematic error
خطای منظم
systematic irrigation
ابیاری منظم
neatly
<adv.>
بصورت منظم
tidily
<adv.>
بصورت منظم
orderly
<adv.>
بصورت منظم
to set to rights
منظم کردن
arrays
منظم کردن
tidily
<adv.>
بطور منظم
regularizes
منظم کردن
regular polymer
بسپار منظم
lattice
توری منظم
lattices
توری منظم
regulater
منظم کردن
duly
<adv.>
بطور منظم
to set in order
منظم کردن
scottish gaelic
زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
tidy
پاکیزه منظم کردن
irregular
نا منظم غیر رسمی
unconventional
جنگ غیر منظم
tidying
پاکیزه منظم کردن
ranked
اراستن منظم کردن
rank
اراستن منظم کردن
ranks
اراستن منظم کردن
procession
بصورت صفوف منظم
shipshape
مرتب کردن منظم
lattice network
شبکه توری منظم
liner trade
کشتیرانی منظم تجاری
tidies
پاکیزه منظم کردن
tidily
بطور اراسته و منظم
irregulars
عده غیر منظم
pick up
کندن منظم کردن
systemmatize
منظم یامرتب کردن
systematic desensitization
حساسیت زدایی منظم
taut loom
چله سفت و منظم
tidier
پاکیزه منظم کردن
tidied
پاکیزه منظم کردن
processions
درصفوف منظم پیشرفتن
regulars
پرسنل کادر منظم
processions
بصورت صفوف منظم
regular
پرسنل کادر منظم
systematic
منظم نظم پذیر
unconventional warfare
جنگ غیر منظم
tidiest
پاکیزه منظم کردن
procession
درصفوف منظم پیشرفتن
put on
<idiom>
منظم یا تولید یک بازی و...
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
My heartbeat is even .
ضربان قلبم منظم است
blended fund
سرمایههای بهم منظم شده
pogrom
قتل عام منظم روسی
pogroms
قتل عام منظم روسی
day in and day out
<idiom>
بطور منظم ،تمام مدت
systematic random sampling
نمونه گیری تصادفی منظم
regular solid
کثیرالاضلاع پنج ضلعی منظم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com