Dictiornary-Farsi | دستپاچگی شتاب زدگی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
hurry scurry	دستپاچگی شتاب زدگی
hurry skurry	دستپاچگی شتاب زدگی


Other Matches

hurriedness	شتاب زدگی
previousness	شتاب زدگی
precipitateness	شتاب زدگی
forwardness	اشتیاق شتاب زدگی
precipitately	از روی شتاب زدگی
hastiness	دست پاچگی شتاب زدگی
blight	باد زدگی یا زنگ زدگی
blighting	باد زدگی یا زنگ زدگی
blights	باد زدگی یا زنگ زدگی
precipitation	دستپاچگی
cyclotron	دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
hurry scurry	ازروی دستپاچگی
hurry skurry	ازروی دستپاچگی
jetlag	جت زدگی
demonomania	جن زدگی
freeze	یخ زدگی
possession	جن زدگی
rime	یخ زدگی
freezes	یخ زدگی
cacodemonomania	جن زدگی
glaciation	یخ زدگی
frostiness	یخ زدگی
acariasis	کنه زدگی
mouldiness	کپک زدگی
ageing	زنگ زدگی
moldy	کپک زدگی
hypersomnia	خواب زدگی
hyperthymia	هیجان زدگی
afflictedness	محنت زدگی
cataplexy	خشک زدگی
dewiness	شبنم زدگی
evanescence	غیب زدگی
stained	زنگ زدگی
paraphrenia	هذیان زدگی
staining	زنگ زدگی
fustiness	کفک زدگی
stains	زنگ زدگی
hallucinosis	توهم زدگی
corrsion	زنگ زدگی
heliosis	افتاب زدگی
dismay	وحشت زدگی
hospitalism	بیمارستان زدگی
efflorescence	شوره زدگی
stain	زنگ زدگی
acariasis	کرم زدگی
perished [British] [colloquial] [feeling extremely cold] <adj.>	احساس یخ زدگی
chilled to the bones <idiom>	احساس یخ زدگی
dismays	وحشت زدگی
dismaying	وحشت زدگی
sunstroke	افتاب زدگی
sunburn	افتاب زدگی
ageing	زنگ زدگی
worriment	ناراحتی غم زدگی
corrosion	زنگ زدگی
transfixion	حیرت زدگی
dismayed	وحشت زدگی
rust oxide iron	زنگ زدگی
seasickness	دریا زدگی
fouling	زنگ زدگی
rustiness	زنگ زدگی
scientism	علم زدگی
sun burn	افتاب زدگی
tonic immobility	خشک زدگی
thunderstroke	صاعقه زدگی
alcoholic hallucinosis	توهم زدگی الکلی
startles	پرش وحشت زدگی
startled	پرش وحشت زدگی
startle	پرش وحشت زدگی
acute hallucinosis	توهم زدگی حاد
outcrops	بیرون زدگی روامدگی
outcrop	بیرون زدگی روامدگی
mustiness	پوسیدگی یا کپک زدگی
corrosion	رفتگی زنگ زدگی
pecked	نوک زدگی سوراخ
pecking	نوک زدگی سوراخ
pecks	نوک زدگی سوراخ
peck	نوک زدگی سوراخ
age hardenable	ثبات در برابرزنگ زدگی
melancholy	سودا زدگی غمگین
Rust <adj.> <noun>	رنگ زنگ زدگی
rust protection	حفافت در برابر زنگ زدگی
corrosion fatigue	استهلاک در اثر زنگ زدگی
resistance to corrosion	مقاوم در برابر زنگ زدگی
foxiness	بدرنگی ترشیدگی کفک زدگی
frostbite	یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
corrosion resistant	مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
manic-depressives	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
sunscreens	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
sunscreen	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
manic-depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
chilled to the bones <idiom>	نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان [احساس یخ زدگی]
cursoriness	شتاب
acceleration	شتاب
expedience	شتاب
over hasty	پر شتاب
at full lick	با شتاب
in a hurry	در شتاب
acceleration lane	خط شتاب
hie thee	شتاب کن
hastiness	شتاب
at leisure	بی شتاب
hustling	شتاب
precipitation	شتاب
speeds	شتاب
speed	شتاب
accelerators	شتاب
expediency	شتاب
pelt	شتاب
unhurried	بی شتاب
unhurriedly	بی شتاب
hustle	شتاب
speeding	شتاب
hustled	شتاب
hustles	شتاب
accelerator	شتاب
haste	شتاب
pelted	شتاب
pelts	شتاب
speeds	شتاب کامیابی
speeding	شتاب حرکت
positive acceleration	شتاب مثبت
post deflection acceleration	شتاب ثانوی
post haste	با شتاب فراوان
speeding	شتاب کامیابی
speed	شتاب حرکت
normal acceleration	شتاب قائم
in a hurried state	در حال شتاب
initial acceleration	شتاب اولیه
instantaneous acceleration	شتاب لحظه ای
linear acceleration	شتاب خطی
longitudinal acceleration	شتاب طولی
make a push	شتاب کردن
normal acceleration	شتاب عمودی
speeds	شتاب حرکت
impact acceleration	شتاب ضربه ای
negative acceleration	شتاب منفی
hying	شتاب کردن
net acceleration	شتاب برایند
net acceleration	شتاب خالص
resultant acceleration	شتاب برایند
speeds	میزان شتاب
no hurry	شتاب نداریم
speeding	میزان شتاب
speed	شتاب کامیابی
accelerators	شتاب دهنده
accelerators	الکترد شتاب ده
accelerator	شتاب دهنده
accelerator	الکترد شتاب ده
jot	با شتاب نوشتن
jots	با شتاب نوشتن
dispatch	کشتن شتاب
spatchcock	با شتاب جادادن
skelpit	شتاب کردن
skelp	شتاب کردن
skeet	شتاب کردن
dispatched	کشتن شتاب
dispatches	کشتن شتاب
retardation	شتاب منفی
despatching	کشتن شتاب
to come along	شتاب کردن
jotted	با شتاب نوشتن
whirry	شتاب کردن
transverse acceleration	شتاب عرضی
despatched	کشتن شتاب
despatches	کشتن شتاب
to make haste	شتاب کردن
to make a hurry	شتاب کردن
to look sharp	شتاب کردن
resultant acceleration	شتاب خالص
hie	شتاب کردن
acceleration space	فضای شتاب
acceleration principle	اصل شتاب
acceleration of gravity	شتاب گرانی
acceleration of gravity	شتاب گرانش
acceleration of gravity	شتاب ثقل
apparent gravity	شتاب ثقل
apparent gravity	شتاب گرانی
acceleration time	زمان شتاب
accelerometer	شتاب سنج
coefficient of acceleration	ضریب شتاب
centripetal acceleration	شتاب مرکزگرا
angular acceleration	شتاب زاویهای
angular acceleratin	شتاب زاویهای
acceleration of free fall	شتاب ثقل
acceleration of free fall	شتاب گرانی
tilt	شتاب پرتاب
deceleration	شتاب کاهنده
deceleration	شتاب منفی
hurries	شتاب کردن
hurries	راندن شتاب
hurry	شتاب کردن
hurry	راندن شتاب
hurrying	شتاب کردن
acceleration due to gravity	شتاب ثقل
acceleration coefficient	ضریب شتاب
accelerating power	قدرت شتاب
accelerating electrode	الکترود شتاب ده
accelerated particle	ذره با شتاب
tilted	شتاب پرتاب