English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
gauntlet دستکش اهنی دعوت بمبارزه
gauntlets دستکش اهنی دعوت بمبارزه
Other Matches
challenged بمبارزه طلبیدن
oppugn بمبارزه طلبیدن
challenge بمبارزه طلبیدن
challenges بمبارزه طلبیدن
to throw down the glove بمبارزه خواندن
defying بمبارزه طلبیدن
defy بمبارزه طلبیدن
defied بمبارزه طلبیدن
defies بمبارزه طلبیدن
to bid d. to بمبارزه خواندن
to fling down the gauntlet بمبارزه خواندن
gloves دستکش
chevrons دستکش
chevron دستکش
glove دستکش
gantlet دستکش
kid gloves دستکش چرمی
webber دستکش ساز
boxing gloves دستکش بوکس
wheel gloves دستکش رانندگی
gauntlet دستکش بلند
boxing glove دستکش بوکس
mitts دستکش بلند
gantelope دستکش بلند
mitt دستکش بلند
muffled دستکش پوش
gantlope دستکش بلند
kid gloves دستکش جیر
kid glove دستکش پوش
gauntlets دستکش بلند
glover دستکش ساز
chevrons دستکش ارم بازو
chevron دستکش ارم بازو
finger tab دستکش چرمی سوراخدارکمانگیر
catching glove دستکش دروازه بان
mitts دستکش بیش بال
mitt دستکش بیش بال
an iron hand in a valvet glove دست اهنین در دستکش مخملی
stick glove دستکش کلفت دروازه بان
glove stretcher اسباب گشادکردن پنجههای دستکش
A pair of shoes (gloves,socks). یک جفت کفش( دستکش ؟جوراب )
blow with the open glove ضربه با دستکش باز بوکس
Where is the mate ( companion ) of this glove ? لنگه دیگه این دستکش کجاست ؟
wrist قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
trap فاصله چرمی بین شست انگشتان دستکش
wrists قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
dares جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dared جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dare جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
ferrugineous اهنی
ferrous اهنی
gratling کف اهنی
ferruginous اهنی
furniture ابزار اهنی
hoop iron تسمه اهنی
grater شبکه اهنی
grater پنجره اهنی
iron barrel بشکه اهنی
graters شبکه اهنی
graters پنجره اهنی
girder iron تیر اهنی
gavelock اهرم اهنی
ferreous اهنی رنگ
hoods کلاه اهنی
ironstone کانی اهنی
an iron bar میله اهنی
an iron nail میخ اهنی
iron plate ورق اهنی
ironware فروف اهنی
bar میله اهنی
rand تسمهء اهنی
grate میلههای اهنی
bars میله اهنی
hood کلاه اهنی
grated میلههای اهنی
grates قفس اهنی
grated قفس اهنی
grates میلههای اهنی
grating چارچوب اهنی
grate قفس اهنی
gratings چارچوب اهنی
helmet کلاه اهنی
steel helmet کلاه اهنی
helmets کلاه اهنی
martel de fer چکش اهنی
girths بست اهنی وچرمی
girth بست اهنی وچرمی
flitched beam تیر چوب اهنی
steel helmet کلاه خود اهنی
truss bridge پل دارای اسکلت اهنی
ferriferous دارای مواد اهنی
girder armature ارمیچر تیر اهنی
plowhead میله اهنی گاواهن
iron core transformer مبدل با هسته اهنی
surface plate تراز فلزی یا اهنی
nonferrous بدون مواد اهنی
iron core choke پیچک با هسته اهنی
iron core coil پیچک با هسته اهنی
to lay down a railway ساختمان راه اهنی را اغازکردن
staple گیره کاغذ بست اهنی
caliper پرگار اهنی اندازه گیر
stapled گیره کاغذ بست اهنی
stapling گیره کاغذ بست اهنی
nonferrous غیراهنی فلزات غیر اهنی
helmet liner استرکلاه اهنی یا کلاه خود
graniteware فروف اهنی لعاب داراشپزخانه
bidding دعوت
summon دعوت
invitation دعوت
summoned دعوت
invitations دعوت
calling دعوت
summonsing دعوت
summonses دعوت
summonsed دعوت
summons دعوت
wedging چوب اهنی ویژه ضربه برشی
skewers سیخ اهنی یا چوب مخصوص کباب
wedge چوب اهنی ویژه ضربه برشی
goffer اهنی که باان توری راچین میدهند
skewer سیخ اهنی یا چوب مخصوص کباب
skewering سیخ اهنی یا چوب مخصوص کباب
wedges چوب اهنی ویژه ضربه برشی
wedged چوب اهنی ویژه ضربه برشی
skewered سیخ اهنی یا چوب مخصوص کباب
dumb bell میله اهنی دوسرگلوله داربرای ورزش
centerboard تیر یا صفحه اهنی میان قایق
to call in دعوت کردن
callers دعوت کننده
challenge دعوت بجنگ
challenged دعوت بجنگ
asks دعوت کردن
invited دعوت کردن
challenges دعوت بجنگ
asking دعوت کردن
invites دعوت کردن
asked دعوت کردن
ask دعوت کردن
caller دعوت کننده
to invite [to] دعوت کردن [به]
invitatory متضمن دعوت
invitation to treat دعوت به مذاکره
invitation to tender دعوت به مزایده
invitation to tender دعوت به مناقصه
letter of invitation دعوت نامه
letter of invitation رقعه دعوت
uninvited دعوت نشده
unbidden دعوت نشده
boarding call دعوت به بازدید
conference call دعوت به سخنرانی
convocate دعوت کردن
invite دعوت کردن
invitation to treat دعوت به معامله
convocator دعوت کننده
jacob's staff چوبی که نوک اهنی داردودرزمین پیمایی بکارمیرود
iron boot کفش اهنی تمرینی برای تقویت عضله پا
club car واگن راه اهنی که دارای میزناهارخوری باشد
gangplow گاو اهنی که شیارهای موازی ایجاد کند
I am invited tonight of all nights . دعوت شدم آن هم امشب
invitee شخص دعوت شده
tender notice اگهی دعوت به مناقصه
to proffer an invitation رسما دعوت کردن
defiance دعوت به جنگ بی اعتنایی
waffled کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffling کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
granger road راه اهنی که ازایالات غربی غله بارکرده میاورد
waffle کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffles کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
parliamentary train قطار راه اهنی که میلی یک PENNY بیشتر از مسافرنمیگیرد
to crash in [to a party] بدون دعوت وارد شدن
to barge in بدون دعوت وارد شدن
invite to tender دعوت به مناقصه یا مزایده کردن
rain check نوید یا قول دعوت بعدی
to fling down the gauntlet بجنگ تن بتن دعوت کردن
to throw down the glove بجنگ تن بتن دعوت کردن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque). باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
mashy نام یکی از چوگانهای اهنی که در بازی گلف بکار میرود
quoit نعل یا حلقه اهنی که در بازی پرت مینمایندتاروی میخی بیفتد
mitten دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mittens دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
to take a rain check [ raincheck] on an offer [American E] رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
gantelope باند برای دست دعوت به مبارزه
to withdraw the invitation to an event دعوت [نامه] کسی به جشنی را پس گرفتن
to disinvite somebody from an event دعوت [نامه] کسی به جشنی را پس گرفتن
gantlope باند برای دست دعوت به مارزه
I'd like to ask her out. من دوست داشتم او [زن] را به بیرون دعوت کنم.
treat someone <idiom> پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
call a metting تعیین وقت و دعوت برای جلسه
have over <idiom> شخصی را به خانه خود دعوت کردن
crash the gate <idiom> بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
I accept your invitation most gratefully . I accept your invitation and regard it as a favour . دعوت شما را با منت قبول می کنم
to bechon to a person to come اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
quiot حلقه یاصفحه اهنی که دربازی پرت میکنند تاروی میخی بیفتد
elevate railway راه اهنی که روی پایه کارگذاشته اندواز تراز جاده بلندتراست
pax britannica اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
convoke برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
gatecrasher کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
repondez s'il vous plait [RSVP] لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای]
raise a fuss <idiom> قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
please reply لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای]
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com