English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
safety stakes دستکهای تامین
Other Matches
garnishee کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
garnishment تامین خواسته حکم تامین مدعابه
remands اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanding اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remand اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanded اخذ تامین مجدد تشدید تامین
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
landmark دستکهای نشان دهنده محل کاشتن مین علایم محل مین
landmarks دستکهای نشان دهنده محل کاشتن مین علایم محل مین
communication security monitoring کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
communication security account میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
cover تامین
covers تامین
water supply تامین اب
hedging تامین
safety limit حد تامین
security تامین
water supplies تامین اب
coverings تامین
securing تامین
securement تامین
safety تامین
social security تامین اجتماعی
ensuring تامین کردن
insures تامین کردن
insuring تامین کردن
security تامین مصونیت
ensures تامین کردن
give security for تامین کردن
safety diagram دیاگرام تامین
internal security تامین داخلی
local security تامین محلی
supply port درگاه تامین
take care of تامین کردن
signal security تامین مخابراتی
ensured تامین کردن
funding تامین وجه
provisioning تامین ذخیره
buffer zone منطقه تامین
insecurity عدم تامین
safety factor ضریب تامین
safety factor عامل تامین
preservation of evidence تامین دلیل
buffer zones منطقه تامین
physical security تامین تاسیسات
ensure تامین کردن
quia timet حکم تامین
financier تامین اعتبارکننده
financiers تامین اعتبارکننده
cryptosecurity تامین رمز
procurement تامین اماد
electronic security تامین الکترونیکی
collective security تامین اجتماعی
chemical security تامین شیمیایی
buffer stock تامین ذخیره
troop safety تامین عده ها
secure درامان تامین
secure تامین کردن
secure تامین شده
area security تامین منطقه
committment تامین اعتبار
supplied تامین کردن
supply تامین کردن
communication security تامین مخابراتی
supplying تامین کردن
secures درامان تامین
fulfill تامین کردن
guarantees تامین کردن
protection تامین نامه
transmission security تامین مخابره
transmission security تامین ارسال
cover تامین کردن
coverings تامین کردن
the rule of law تامین قضایی
covers تامین کردن
the rule of law تامین قانونی
guaranteed تامین کردن
secures تامین شده
appropriation reimbur sement تامین اعتبار
factor of safety عامل تامین
guarantee تامین کردن
secures تامین کردن
area security تامین منطقه عملیات
elevation of security زیاد کردن تامین
elegit حکم تامین مدعی به
continuing appropriation تامین اعتبار پیوسته
continuing appropriation مداومت تامین اعتبار
pacification تامین ثبات داخلی
collective security تامین دسته جمعی
appropriation reimbur sement تامین سپرده یاوثیقه
bombline خط تامین پرتاب بمب
communication security برقراری تامین مخابراتی
ups تامین برق بی وقفه
finance company شرکت تامین مالی
angle of safety زاویه تامین گلوله
emanitions security تامین ضد استراق سمع تامین استراق سمع
deficit financing تامین کسر بودجه
levy a sum on a person's property تامین خواسته کردن
secure تامین کردن هدف
secures مطمئن تامین کردن
secures تامین کردن هدف
guarantee تامین تضمین کردن
guaranteed تامین تضمین کردن
guarantees تامین تضمین کردن
transmission security تامین ارسال پیام
to feather ones nest تامین اتیه کردن
system maintenance تامین و نگهداری سیستم
supply company شرکت تامین کننده
secure مطمئن تامین کردن
tucker تامین غذا کردن
unemployment fund صندوق تامین بیکاری
to ensure something تامین کردن [چیزی]
water supply to navigation تامین اب کانال کشتیرانی
victual خواربار تامین کردن
finance تامین هزینه پولی
safety برقرار کردن تامین
power supply تامین کننده برق
rear area security تامین منطقه عقب
make up a deficit تامین کردن کسری
financed تامین هزینه پولی
safety card کارت تامین اتشبار
safety officer افسر تامین یکان
security for cost تامین هزینه دادرسی
security for costs تامین هزینه دعوی
finances تامین هزینه پولی
self protection برقراری تامین از خود
social security system نظام تامین اجتماعی
social security program برنامه تامین اجتماعی
social security organization سازمان تامین اجتماعی
financing تامین هزینه پولی
social security benefits منافع تامین اجتماعی
social security act قانون تامین اجتماعی
stability operations عملیات تامین ثبات داخلی
degree of protection میزان تامین درجه حفافت
to safeguard [against] تامین کردن [علیه] [در برابر]
social security tax مالیات سیستم تامین اجتماعی
protect a bill وجه براتی را تامین کردن
social security contributions پرداختی بابت تامین اجتماعی
force development برنامه تامین یا بسیج یکانها
troop program برنامه تامین عدههای نظامی
safety card کارت تامین جنگ افزار
report generator برای تامین گزارش کامل
uniterruptable power supply سیستم تامین برق بی وقفه
replevy بادادن تامین ازتوقیف دراوردن
quia timet قرار تامین دستور موقت
environmental security تامین محیطی و فیزیکی منطقه
garnisher تامین کننده خواسته یامدعابه
supply تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
supplied تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
coverings تامین زیان و خسارات بیمه
supply تامین موجودی عرضه نمودن
cover تامین زیان و خسارات بیمه
safeguards قفل حفافتی یا تامین دار
provide میسر ساختن تامین کردن
services 1-توابع تامین شده در یک قطعه . 2-
covers تامین زیان و خسارات بیمه
supplying تامین موجودی عرضه نمودن
safeguard تامین کردن امن نگهداشتن
supplied تامین موجودی عرضه نمودن
safeguarding قفل حفافتی یا تامین دار
safeguards تامین کردن امن نگهداشتن
safeguarding تامین کردن امن نگهداشتن
user supplied تامین شده توسط کاربر
safeguarded قفل حفافتی یا تامین دار
communication security custodian مسئول وسایل تامین مخابراتی
safeguarded تامین کردن امن نگهداشتن
safeguard قفل حفافتی یا تامین دار
provides میسر ساختن تامین کردن
supplying تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
supplying تامین چیزی که مورد نیاز است .
social security wealth ثروت ناشی از نظام تامین اجتماعی
supply تامین چیزی که مورد نیاز است .
podded دارای زندگی اسوده یا تامین شده
social security بیمه وبازنشستگی همگانی تامین اجتماعی
supplied تامین چیزی که مورد نیاز است .
pre empt از پیش برای خود تامین کردن
deficit financing تامین مالی از راه کسر بودجه
privacy جداسازی مبادله پیام برای تامین
social security payroll tax مالیات مزد و حقوق برای تامین اجتماعی
short covering خرید سهم برای تامین فروشهای سلف
ways and means طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش
microsoft ه شده توسط ماکروسافت برای تامین اطلاعات
America Online بزرگترین تامین کننده سرویس اینترنت در جهان
to be insured under the social security scheme [system] بوسیله سیستم تامین اجتماعی بیمه بودن
to be covered by social security بوسیله سیستم تامین اجتماعی بیمه بودن
to have social security coverage بوسیله سیستم تامین اجتماعی بیمه بودن
beef cattle گله گاو که برای تامین گوشت پرورش مییابد
redundancies تامین قط عات اضافی در سیستم در صورت بروز خرابی
redundancy تامین قط عات اضافی در سیستم در صورت بروز خرابی
levy a sum on a person's property به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
to secure a debtby a mortagage با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
powered بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
communication security custodian مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
provident fund وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
invisible مداری که تامین کننده منبع جریان متناوب است از باتری DC
financed demand احتیاجاتی که تامین اعتبارشده اند نیازمندیهایی که هزینه ان پرداخت شده
powers بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
presentation manager واسط کار به گرافیک تامین شده توسط سیستم عامل OS/2
powering بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com