English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
English Persian
vibrator دستگاهی که درملات بتن نهاده و هوای داخل بتن را تخلیه میکند
vibrators دستگاهی که درملات بتن نهاده و هوای داخل بتن را تخلیه میکند
Other Matches
priming پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
vacuum concrete ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند
air compresser دستگاهی که هوا را متراکم میکند
excavator دستگاهی که پی کنی یاخاکبرداری میکند
bar bender دستگاهی که میل گرد را خم میکند
excavators دستگاهی که پی کنی یاخاکبرداری میکند
termograph دستگاهی که حرارت روزانه را ثبت میکند
hydromatic دستگاهی که بافشار روغن کار میکند
marigraph دستگاهی که نوسانات جزر ومد را ثبت میکند
reading wand دستگاهی که نشان ها و کدهارا به صورت نوری درک میکند
actinograph دستگاهی که تغییرات نیروی اشعهء خورشید را ثبت میکند
atomizers دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش
atomisers دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش
atomizer دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش
batcher دستگاهی که شن ماسه سیمان و اب را برای ساختن بتن را اندازه گیری میکند
diesel ramjet موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
franking machine دستگاهی که تاریخ و هزینه پست را روی کاغ چاپ میکند نقش تمبر
uart Receiver UniversalAsynchronous Transmitter دستگاهی که دادههای موازی را به داده سری تبدیل میکند
after bay [مجرائی که آب را از نیروگاه تخلیه میکند.]
assembly line دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
computer output microfilm recorder دستگاهی که خروجی کامپیوتررا روی فیلم حساس به نوربه شکل میکروسکوپی ضبط میکند
assembly lines دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
docker کارگری که کشتی رابارگیری و تخلیه میکند
dockers کارگری که کشتی رابارگیری و تخلیه میکند
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
variable geometry engine موتور مکنده هوای مافوق صوت که بمنظور افزایش راندمان نه تنها شکل ومساحت دهانه ورودی ونازل خروجی بلکه مسیرجریان داخل موتور نیز تغییرکند
bell conveyor دستگاهی که مخلوط بتن را ازروی نوار به محل بتن ریزی حمل میکند
cabin pressurization safety valve شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
quarter ditch نهری که اب جویهای کوچک را جمع اوری کرده و به کانال تخلیه هدایت میکند
primary که برنامه جاری را ذخیره میکند 2-حافظه اصلی داخل سیستم کامپیوتری
bomb release line خط فرضی دور هدف که هواپیما بمب خود را داخل ان رها میکند
dumptor کامیونی با چرخهای لاستیکی که دارای سرعتی زیاد میباشد و بار خود را درجلو تخلیه میکند
pneumaticity خاصیت بادی یا هوایی خاصیت چیزی که با هوای فشرده کار میکند
plenum method طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
fog lookouts دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
cam ring رینوی داخل پوسته موتور که توسط میل لنگ به چرخش درامده و باز و بسته شدن سوپاپها را کنترل میکند
cargo outturn message پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
evacuation تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی
theses نهاده
inputs نهاده ها
thesis نهاده
ratline عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
antitheses برابر نهاده
antithesis برابر نهاده
average input نهاده متوسط
variable input نهاده متغیر
inputted پول بمیان نهاده
prepositions حرف پیش نهاده
input پول بمیان نهاده
preposition حرف پیش نهاده
founded بنا نهاده شده
He carried his life in his hand . جانش را درکف نهاده بود
clearings تخلیه محل تخلیه بیماران
clearing تخلیه محل تخلیه بیماران
turbocharger گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
preformative هجایا خرف پیش نهاده درزبانهای عبری وعربی
intercommand داخل قسمت داخل یکان
mail server کامپیوتری که پستهای وارد شده در ذخیره میکند و به کاربر صحیح ارسال میکند و پست خروجی را ذخیره میکند و به مقصد درست روی اینترنت منتقل میکند
nuclide کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
turbojet توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
island bases پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
mortise dead lock قفل داخل کار قفل داخل درب
dump نرم افزاری که اجرای برنامه را متوقف میکند وضعیت داده و برنامههای مربوطه را بررسی میکند و برنامه مجدداگ شروع میکند
aeromedical unit یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
repeater وسیلهای درارتباطات که سیگنال دریافتی را مجدداگ تولید میکند وسپس ارسال میکند.که برای گسترش محدوده شبکه به کارمی رود.این دستگاه درلایه فیزیکی مدل شبکه DSI کار میکند
built in aerial آنتن دستگاهی
instrumental analysis تجزیه دستگاهی
broken <adj.> شکسته [دستگاهی]
ripper دستگاهی که زمین را شیارمیزند
presetting تنظیم از قبل [دستگاهی]
bitumen boiler دستگاهی که با ان قیر رامیجوشانند
mansions عمارت چند دستگاهی
mansion عمارت چند دستگاهی
hook-up اتصال [به دستگاهی الکتریکی]
to park پارک کردن [دستگاهی]
echo depth sounder دستگاهی که عمق طنین را می سنجد
heliograph دستگاهی که افتاب را اندازه میگیرد
reel دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
mill دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
reeled دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reels دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reeling دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
mills دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
automation کنترل و هدایت دستگاهی بطورخودکار
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
coffee mills دستگاهی که با آن دانههای قهوه را آرد میکنند
wind gauge دستگاهی که سرعت باد را اندازه می گیرد
generators دستگاهی برای تولید انرژی الکتریکی
generator دستگاهی برای تولید انرژی الکتریکی
inquiry station دستگاهی که از ان هر گونه درخواستی به عمل می اید
aeromotor هرگونه دستگاهی که با جریان هواکار کند
to start up something دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
cargo outturn report گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
bathometer دستگاهی که برای تعیین عمق اب بکار میرود
to fall over [computer, programme, ...] [موقتا] کار نکردن [دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
to work flawlessly بطور بی عیب و نقص کار کردن [دستگاهی]
to conk out کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
camera lucida دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
readers هر دستگاهی که قابلیت رونویسی از یک وسیله ورودی را دارد
to conk out خراب بودن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to have packed up [British E] خراب بودن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to crap out کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
reader هر دستگاهی که قابلیت رونویسی از یک وسیله ورودی را دارد
to have packed up [British E] کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
pantograph دستگاهی که باان مقیاس یک نقشه را تغییرمی دهند
to crap out خراب بودن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
petticoatsfever هوای زن
air blast هوای دم
moist air هوای تر
roller دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
rollers دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
planimeter دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
blasting machine دستگاهی که برای منفجرکردن سنگهای معدنی جهت استخراج انها
In the open air. در هوای آزاد.
the open هوای ازاد
secondry air هوای ثانویه
broken weather هوای بی قرار
circulationg air هوای در گردش
forced draft هوای با فشار
foul weather هوای خراب
carburetor air هوای کاربراتور
emergency air هوای اضطراری
drippy هوای گرفته
exhaust air هوای خروجی
aired هوای دم هوا
foul weather هوای نامساعد
temperate climate اب و هوای معتدل
air هوای دم هوا
airs هوای دم هوا
stable air هوای پایدار
marsh malaria هوای مردابی
heavy weather هوای خراب
adverse weather هوای نامساعد
air breathing هوای تنفسی
low air pressure فشار هوای کم
out of doors در هوای ازاد
heavy weather هوای طوفانی
open air در هوای ازاد
agglutinant هوای التیام
humid air هوای نمناک
humid air هوای شرجی
hot blast هوای دم داغ
dead air هوای راکد
out of door در هوای ازاد
marine climate اب و هوای دریایی
liquid air هوای مایع
queen's weather هوای باز
intake air هوای ورودی
compressed air هوای متراکم
compressed air هوای فشرده
sweltered هوای گرم
swelter هوای گرم
swelters هوای گرم
blast roasting تشویه با هوای دم
raininess هوای بارانی
passion هوای نفس
cons در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
checked دستگاهی که روی تاسیسات ابی جهت تنظیم سطح اب ساخته میشود
conning در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
checks دستگاهی که روی تاسیسات ابی جهت تنظیم سطح اب ساخته میشود
check دستگاهی که روی تاسیسات ابی جهت تنظیم سطح اب ساخته میشود
con در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
winching پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
winches پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
winched پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
eerom دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
winch پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
conned در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
demount کنار گذاشتن یک رسانه ذخیره مغناطیسی از دستگاهی که روی ان نوشته و از ان می خواند
paged چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
pages چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
page چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
edited کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
fault برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
faulted برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
faults برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
scsi بیت ارسال داده را پشتیبانی میکند و وسایل را کنترل میکند
critical error خطایی که پردازش کامپیوتر را با شکل مواجه میکند یا متوقف میکند
controller را کنترل میکند یا ارسال داده را در شبکه محلی بررسی میکند
destructive cursor نشانه گری که متنی را که روی آن حرکت میکند پاک میکند
edit کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
controllers را کنترل میکند یا ارسال داده را در شبکه محلی بررسی میکند
slaves بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
slaving بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
Intel بیتی استفاده میکند و تا چند مگا بایت از RAM را آدرس دهی میکند
slave بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
Intel بسیتی استفاده میکند تا چند گیگا بایت از RAM را آدرس دهی میکند
key کلید خاص یا ترکیب کلیدها که فرآیندی را آغاز میکند یا برنامه ای را فعال میکند
slaved بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
postbyte بایت داده که کد اصلی ای را بیان میکند که ثابت مورد استفاده را معرفی میکند
million instructions per second اندازه سرعت پردازنده که تعداد دستوراتی که در ثانیه اجرا میکند را مشخص میکند
hardest یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com