English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
planimeter دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
Other Matches
geometric shapes اشکال هندسی
geometrical figures اشکال هندسی
click art صفحهای از اشکال و تصاویرکه اماده بریده شدن هستند تادر اسناد کامپیوتری مورداستفاده قرار گیرند
rashwan medallion ترنج رشوان [این شهر در استان کردستان قرار داشته و به بافت قالیچه های خورجینی، گلیم و فرش های هندسی با ترنج مخصوص به این ناحیه شهرت دارد. ترنج این فرش ها بصورت لوزی بزرگ به همراه اشکال هندسی می باشد.]
heliograph دستگاهی که افتاب را اندازه میگیرد
wind gauge دستگاهی که سرعت باد را اندازه می گیرد
batcher دستگاهی که شن ماسه سیمان و اب را برای ساختن بتن را اندازه گیری میکند
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
lappets [حواشی و نقوش بکار رفته در انتهای فرش بافته شده در ترکیه که شکل اصلی بصورت بندی پنج ضلعی است و در آن اشکال هندسی یکسان که انتهای آن تا حدودی به نرمه گوش شباهت دارد استفاده می شود.]
stepped lines خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
diagrammatic وابسته بشکل یاخط هندسی نمایش داده شده باخطوط هندسی
contraction ratio نسبت مساحت سطح مقطع بیشنه تونل باد مادون صوت به مساحت سطح مقطعی که کار انجام میدهد
turret motife طرح شیروان [این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.]
To bring two persons face to face . دونفر رابا هم روبروکردن
mosfet می گیرند
drift bolt میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
Handle the boxes with care. جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
gadroon اشکال تزئینی محدب حاشیه بشقاب و فروف قدیمی اشکال تزئینی محدب حاشیه یقه
permanent mold قرار می گیرند
to ride one's horse to death اسب خود رابا سواری زیادازپا در اوردن
To do something waveringly. کاری رابا ترس ولرز انجام دادن
To speake in great detail. مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
I stamped on the spider . عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
To treat them all alike. (indiscriminately). همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
sniveled اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivelling اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
To conduct a meeting in an orderly manner. جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
snivel اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
sniveling اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivelled اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivels اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
hard starboard ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
ruddleman چوپانی که گوسفندان خود رابا گل اخری رنگ کرده
area مساحت
measurements مساحت
spaces مساحت
space مساحت
measurement مساحت
areas مساحت
pugging خاک اره یا چیز دیگری که فضایی رابا ان پرکنندتاصدادران نه پیچد
to peg out میخ اخر رابا گوی زدن وبازی رابپایان رساندن
wing area مساحت بال
areas مساحت سطح
area مساحت سطح
gateage مساحت دهانههای یک سد
disc area مساحت دیسک
planimeter مساحت سنج
surface area مساحت سطح
area of a triangle مساحت مثلث
area chart نمودار مساحت
kettle holder کهنهای که با ان کتری داغ رادردست گیرند
pot pourri کوزهای که برگهای چندین جورگل رابا ادویه خوشبوامیخته دران میریزند
area of a disc مساحت دایره [ریاضی]
area of a circle مساحت دایره [ریاضی]
This car can hold 6 persons comefortably. دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
unwarned exposed یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
action oriented management report گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
obituarist کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
angles اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it. <proverb> اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
density تراکم الیاف [در یک مساحت معین]
circular mil مساحت دایرهای به قطر یک میل
wing loading نسبت وزن کل به مساحت یال
typefaces اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typeface اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
polypidom ساق یا پایهای که چندین مرجان روی ان قرار می گیرند
pin compatible تراشه هایی که عملکردمشابهی دارند و می توانندبجای هم قرار گیرند
polypary ساق یا پایهای که چندین مرجان روی ان قرار می گیرند
alizarin ماده نارنجی یا قرمز رنگ که از ریشه روناس می گیرند
area of a circle مساحت صفحه [قرص شکل] [ریاضی]
area of a disc مساحت صفحه [قرص شکل] [ریاضی]
analog نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
analogues نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogue نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
disc loading نسبت وزن هلیکوپتر به مساحت دیسک رتوراصلی
diagrams خط هندسی
geometrical هندسی
geometric هندسی
arabic notation هندسی
diagram خط هندسی
lengths تعداد بیتهایی که به صورت افقی روی یک خط صفحه نمایش قرار می گیرند.
suprapermafrost ابهای زیرزمینی که بالای منطقه لایه منجمد زمین قرارمی گیرند
length تعداد بیتهایی که به صورت افقی روی یک خط صفحه نمایش قرار می گیرند.
Wise men learn by other mens mistakes;fools by the. <proverb> مردم عاقل از اشتباهات دیگران درس مى گیرند جاهلان از خطاهاى خود .
inulin ماده نشاستهای که ازریشه زنجبیل شامی وبرخی گیاهان مرکب می گیرند
HRG توانایی نمایش تعداد زیادی پیکس در واحد مساحت
numerals هندسی رقومی
mean proportional واسطه هندسی
diagrammatically باخطوط هندسی
diagrams شکل هندسی
diagram شکل هندسی
numeral هندسی رقومی
graphically با نمایش هندسی
diagrammatically بشکل هندسی
locus مکان هندسی
graph نمایش هندسی
geometric progression تصاعد هندسی
geometrical isomer ایزومر هندسی
geometrical isomerism ایزومری هندسی
geometric series سریهای هندسی
geometrical isomerism همپاری هندسی
geometric similarity تشابه هندسی
geometric twist پیچش هندسی
geometric pitch گام هندسی
geometric growth رشد هندسی
loci مکان هندسی
geometric mean میانگین هندسی
graphs نمایش هندسی
trapezoidal distortion اختلال تصویر که در آن خط وط عمودی در قابل لبههای افقی صفحه نمایش قرار می گیرند
resolution توانایی نمایش یا تشخیص تعداد زیادی پیکسل در واحد مساحت
resolutions توانایی نمایش یا تشخیص تعداد زیادی پیکسل در واحد مساحت
interword spacing فضای متغیر بین کلمات متن برای اینکه خط وط وسط و مرتب قرار گیرند
ball printer چاپگری که از توپ فلزی کوچک روی سط حی که حروف شکل می گیرند تشکیل شده است
geometric illusion خطای ادراکی هندسی
graphs نقشه هندسی گرافیک
chinese fret [زنجیره ی هندسی چینی]
graph نقشه هندسی گرافیک
locus مکان هندسی مرکزها
geometrical progression فرایازی یا تصاعد هندسی
locus of centres مکان هندسی مرکزها
charactristic lenght نسبت حجم محفظه احتراق به مساحت دهانه ورودی موتوردر راکت
packing تعداد بیتهای داده که در یک واحد مساحت دیسک یا نوار ذخیره شوند
acre واحدی برای مساحت سطح زمین برابر 7404 متر مربع
acres واحدی برای مساحت سطح زمین برابر 7404 متر مربع
geodesic dome گنبد متشکل ازسطوح هندسی
axonometric projection طرح های هندسی [معماری]
geometrize از روی قواعد هندسی کارکردن
geometrize با قواعد هندسی درست کردن
geometry of numbers نظریه هندسی اعداد [ریاضی]
doubled دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
doubled up دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
tenant by sufference هر گاه کسی ملکی رابا عنوان و سمت قانونی درتصرف داشته باشد و پس اززوال سمت
pyramiding سیستم مدیریت هرمی حالتی که چندین شرکت تحت تملک یا اداره یک موسسه بزرگ قرار گیرند
half مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
processor ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage اندازه گیر اندازه گرفتن
gage اندازه وسیله اندازه گیری
Boldaji rug قالی بلداجی چهارمحال با نقوش هندسی
topographic maps نقشههای توپوگرافی یانقشههای هندسی زمین
geoid جسم هندسی شبیه به شبه کره
bioecology رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
to rime one word with another یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
size 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
recordings تعداد بیتهای داده که در یک واحد مساحت روی دیسک یا نوار مغناطیسی ذخیره می شوند
recording تعداد بیتهای داده که در یک واحد مساحت روی دیسک یا نوار مغناطیسی ذخیره می شوند
priority ترتبی که وسایل جانبی مختلف که سیگنال وقفه فرستاده اند ,سرویس می گیرند , طبق اهمیت ضروریت آنها.
priorities ترتبی که وسایل جانبی مختلف که سیگنال وقفه فرستاده اند ,سرویس می گیرند , طبق اهمیت ضروریت آنها.
broken <adj.> شکسته [دستگاهی]
instrumental analysis تجزیه دستگاهی
built in aerial آنتن دستگاهی
aberration عدم دقت هندسی سیستم های اپتیکی
expansion unit وسیلهای که به یک کامپیوترمتصل بوده و دارای سوکتهای اضافی است تا درون انها تخته مدارهای چاپی بتوانند قرار گیرند
presetting تنظیم از قبل [دستگاهی]
bitumen boiler دستگاهی که با ان قیر رامیجوشانند
to park پارک کردن [دستگاهی]
hook-up اتصال [به دستگاهی الکتریکی]
mansions عمارت چند دستگاهی
mansion عمارت چند دستگاهی
ripper دستگاهی که زمین را شیارمیزند
jigsaw puzzle نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
geometrid خانواده پروانه یابندهای باریک بدن پروانههای هندسی
cogo یک زبان برنامه نویسی مسئله گرابرای حل مسائل هندسی
model geometric نمایش کامل سه بعدی یا دوبعدی صحیح هندسی از یک شکل
echo depth sounder دستگاهی که عمق طنین را می سنجد
automation کنترل و هدایت دستگاهی بطورخودکار
mills دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
reeled دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reels دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reeling دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
mill دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
reel دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
excavator دستگاهی که پی کنی یاخاکبرداری میکند
bar bender دستگاهی که میل گرد را خم میکند
excavators دستگاهی که پی کنی یاخاکبرداری میکند
air compresser دستگاهی که هوا را متراکم میکند
splicing نوار غیر مغناطیسی که در پشت دو انتهای نوار برای اتصال قرار می گیرند
splice نوار غیر مغناطیسی که در پشت دو انتهای نوار برای اتصال قرار می گیرند
splices نوار غیر مغناطیسی که در پشت دو انتهای نوار برای اتصال قرار می گیرند
spliced نوار غیر مغناطیسی که در پشت دو انتهای نوار برای اتصال قرار می گیرند
measure 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
card-cut [برجسته کاری کوچک زنجیره ی هندسی در کتیبه های گوتیک]
snaggy پر اشکال
barely با اشکال
node اشکال
bug اشکال
bugs اشکال
bugging اشکال
nodes اشکال
traverse اشکال
traversed اشکال
traverses اشکال
dead lock اشکال
nodus اشکال
traversing اشکال
spinosity اشکال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com