English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
English Persian
stereoscope دستگاه برجسته بین
Search result with all words
aerocartograph دستگاه برجسته بین مخصوص تهیه نقشه
stereoplanigraph نوعی دستگاه تهیه نقشه بطریقه برجسته بینی باطریقه دستی و رسم با مدادالکترونیکی
Other Matches
alto-rilievo [ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
perspective spatial model مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
embossing طرح برجسته [برجسته کردن زمینه فرش]
supereminent برجسته فوق العاده برجسته
saliency نکته برجسته موضوع برجسته
salience نکته برجسته موضوع برجسته
embossment نقوش برجسته برجسته کاری
bas relif حجاری ونقوش برجسته برجسته
stereoscope جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
stereograph نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
repousse برجسته نمایاحکاکی برجسته
anaglyph عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
synchro دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
rawin دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
meteorograph دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
attitude director indicator دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
transponder فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
printed دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
ac dc set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
print دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
all mains set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
semaphore دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
prints دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
quad density تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
compressor دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressors دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
facsimile recorder دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
equilibrator دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
pulmotor دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
peripheral device دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
magnetometer مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
arresting gear دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
gun slide دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
performance factor ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
cold swaging machine دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
plate milling stand مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
data transceiver دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
transducer دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
laziest در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
prominent برجسته
convex برجسته
eminent برجسته
cordon bleu برجسته
mainline برجسته
outstanding برجسته
illustrious برجسته
salient برجسته
torose برجسته
of d. برجسته
outstandingly برجسته
kenspeckle برجسته
pre-eminent برجسته
relief emboss برجسته
prosilient برجسته
laureate برجسته
crowned برجسته
predominant برجسته
strikingly برجسته
pre eminent برجسته
mainlines برجسته
rilievo برجسته
par excellence برجسته
striking برجسته
dominant برجسته
starring برجسته
staring برجسته
in relief برجسته
illustrous برجسته
ridged برجسته
illustrated برجسته
stereometric خط برجسته
stereometric برجسته
raised برجسته
noted برجسته
relievo برجسته
mainlining برجسته
conspicuous برجسته
primes برجسته
primed برجسته
prime برجسته
overriding برجسته
distinguished برجسته
masterwork برجسته
mainlined برجسته
dial test indicator دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
effigy تصویر برجسته
to stand out برجسته بودن
to put forward برجسته نمودارکردن
to make one's mark برجسته شدن
effigies تصویر برجسته
mezzo rillievo نیم برجسته
eminently بطور برجسته
humdingers تفوق برجسته
bas-relief نقش کم برجسته
bas-relief برجسته کوتاه
bas relief نقش کم برجسته
bas relief برجسته کوتاه
stereoscopic برجسته بینی
tyupical نوبهای برجسته
poet laureate شاعر برجسته
basso relief برجسته کوتاه
distinguished برجسته مهم
palmy برجسته کامیاب
contour نقشه برجسته
topographic map نقشه برجسته
contour map نقشه برجسته
relievo برجسته کاری
piece de resistance فقره برجسته
relief map نقشه برجسته
bas-reliefs برجسته کوتاه
humdinger تفوق برجسته
premiering هنرپیشه برجسته
premieres هنرپیشه برجسته
projection welding جوش برجسته
premiered هنرپیشه برجسته
premiere هنرپیشه برجسته
milestones مرحله برجسته
notbility شخص برجسته
affigy تصویر برجسته
milestone مرحله برجسته
bas-reliefs نقش کم برجسته
bas-relief برجسته کاری
bas relif نقوش برجسته
relief emboss نقشه برجسته
aegicranium آذین برجسته سر
aegicrane آذین برجسته سر
bas relif نقش کم برجسته
projected برجسته بودن
illustriously برجسته وار
feat کار برجسته
relief برجسته کاری
stucco relief گچبریهای برجسته
relief حجاری برجسته
bossing ارباب برجسته
raised figure طرح برجسته
personage شخص برجسته
personages شخص برجسته
embossed برجسته شده
swelled برجسته شیک
stereoscopics برجسته نمایی
drop shadow سایه برجسته
bosses ارباب برجسته
feats کار برجسته
laureatel شاعر برجسته
projects برجسته بودن
project برجسته بودن
acrography گچ کاری برجسته
exaggerated stereoscopy برجسته بین
embossed alphabet الفبای برجسته
emboss برجسته کردن
raised shoulder شانه برجسته
topography برجسته نگاری
cordon bleu آدم برجسته
stand out برجسته عالی
fash butt welding جوش برجسته
stand out برجسته بودن
egregious برجسته نمایان
in relief بطور برجسته
bossed ارباب برجسته
smatt برجسته زیرکانه
signally بطور برجسته
premiers هنرپیشه برجسته
signalize برجسته کردن
high relief نقوش برجسته
premier هنرپیشه برجسته
mezzo relief نیم برجسته
half relief نیم برجسته
salient pole قطب برجسته
magnific معروف برجسته
swells برجسته شیک
swell برجسته شیک
saleintiant برجسته چشمگیر
anaglyph تزئینات برجسته
anaglyph حجاری برجسته
saleint برجسته چشمگیر
leading عمده برجسته
to create an image for oneself as somebody برجسته شدن
front face سطح برجسته
stereoscopic برجسته بین
boss ارباب برجسته
alto relievo برجسته بلند
predominantly بطور برجسته
unit دستگاه قسمتی از یک دستگاه
units دستگاه قسمتی از یک دستگاه
high light نکات برجسته یا جالب
brocade پارچه ابریشمی گل برجسته
raised type حروف برجسته برای
bank قسمت برجسته سر پیچ
snarled بغرنجی برجسته کردن
snarls بغرنجی برجسته کردن
snarling بغرنجی برجسته کردن
stereometric وابسته بترسیمات برجسته
distinguished unit citation نشان یکان برجسته
goffer مجعدکردن برجسته کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com