English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
feed heater دستگاه صرفه جویی درحرارت
Other Matches
supply economy صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
saving صرفه جویی
frugality صرفه جویی
economy صرفه جویی
economies صرفه جویی
thrift صرفه جویی
scrounging صرفه جویی کردن
economizes صرفه جویی کردن
economize صرفه جویی کردن
economizing method روش صرفه جویی
scrounges صرفه جویی کردن
saves صرفه جویی کردن
saved صرفه جویی کردن
save صرفه جویی کردن
scrounged صرفه جویی کردن
scrounge صرفه جویی کردن
economy factor ضریب صرفه جویی
economises صرفه جویی کردن
economised صرفه جویی کردن
cut corners <idiom> صرفه جویی کردن
economising صرفه جویی کردن
parsimony صرفه جویی کم خرجی
spareable قابل صرفه جویی
economized صرفه جویی کردن
gas saving صرفه جویی در مصرف بنزین
economizer صرفه جویی کننده انرژی
time saver صرفه جویی کننده در وقت
an economist of time متخصص در صرفه جویی وقت
providence صرفه جویی اینده نگری
to save up for something برای چیزی صرفه جویی کردن
austerity package بسته صرفه جویی [اقتصاد] [سیاست]
an economist of time کسی که میتواند در وقت صرفه جویی کند
I'm saving up for a new bike. من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
laborsaving تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
cut corners <idiom> [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
economizing صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
libraries و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
library و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
hitting داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
economic نزدیک به صرفه مقرون به صرفه
penny wise صرفه جو
beta leonis صرفه
advantage صرفه
thrifty صرفه جو
behoof صرفه
frugal صرفه جو
providential صرفه جو
denebola صرفه
economical صرفه جو
economizer صرفه جو
housewifely صرفه جو
inadvisable بی صرفه
parsimonious صرفه جو
synchro دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
attitude director indicator دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
meteorograph دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
rawin دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
transponder فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
gained صرفه استفاده
he is a bad husband صرفه جو نیست
chariness صرفه جوئی
frugally با صرفه جوئی
gain صرفه استفاده
economical مقرون به صرفه
economization صرفه جوئی
thrift صرفه جوئی
frugal با صرفه اندک
cost-effective مقرون به صرفه
costings مقرون به صرفه
gains صرفه استفاده
inexpensive معقول صرفه جو
backstop technology تکنولوژی با صرفه
print دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
printed دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
ac dc set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
prints دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
all mains set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
semaphore دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
spillover benefits صرفه جوئیهای خارجی
To save . To economize. صرفه جوئی کردن
economizing صرفه جوئی کردن
sparing مضایقه کننده صرفه جو
thriftily از روی صرفه جوئی
provident صرفه جو اینده نگر
economies of scale صرفه جوئیهای مقیاس
external economies صرفه جوئیهای خارجی
consumption economies صرفه جوئیهای مصرفی
internal economies صرفه جوئیهای داخلی
It is not economical. مقرون به صرفه نیست.
quad density تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
economies of scale صرفه جوئیهای تولید انبوه
penny wise and pound foolish صرفه جو در پنی و ولخرج درلیره
internal diseconomies عدم صرفه جوئیهای داخلی
diseconomies of scale عدم صرفه جوئی به مقیاس
advantageously با داشتن صرفه یا سود سودمندانه
compressor دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
pulmotor دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
compressors دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
facsimile recorder دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
equilibrator دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
housewifely از روی خانه داری یا صرفه جوئی
peripheral device دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
incalescence گرما جویی
cavilled عیب جویی
malignancy کینه جویی
hedonism لذت جویی
pacifism صلح جویی
adventurism حادثه جویی
cavil عیب جویی
termagancy ستیزه جویی
caviling عیب جویی
caviled عیب جویی
censoriousness عیب جویی
interrogations باز جویی
pugnacity ستیزه جویی
currishness ستیزه جویی
disputatiousness ستیزه جویی
predacity طعمه جویی
barretry مرافعه جویی
interrogation باز جویی
dissociability انزوا جویی
reproaching عیب جویی
sedition فتنه جویی
rocket [British E] عیب جویی
peaceableness صلح جویی
avarice زیاده جویی
poll رای جویی
scrappiness فتنه جویی
polls رای جویی
cavils عیب جویی
sociality جامعه جویی
polled رای جویی
reproached عیب جویی
offishness کناره جویی
reproaches عیب جویی
reproach عیب جویی
equilibration تعادل جویی
magnetometer مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
to pull to pieces عیب جویی کردن از
to seek a remedy for something چاره جویی کردن
to seek adventures مخاطره جویی کردن
goings-over عیب جویی شدید
going-over عیب جویی شدید
revenges کینه جویی کردن
impugned عیب جویی کردن
vituperate عیب جویی کردن
wrathful کینه جویی کردن
impugns عیب جویی کردن
centripetal force قوه مرکز جویی
carp عیب جویی کردن
disputatiously ازروی ستیزه جویی
To seak a remedy. چاره جویی کردن
revenge کینه جویی کردن
nemesis کینه جویی انتقام
reproaches عیب جویی کردن از
reproach عیب جویی کردن از
revenged کینه جویی کردن
avenge کینه جویی کردن
avenged کینه جویی کردن
avenges کینه جویی کردن
avenging کینه جویی کردن
revenging کینه جویی کردن
reproaching عیب جویی کردن از
impugn عیب جویی کردن
errantry دربدری حادثه جویی
domineer سلطه جویی کردن
impugning عیب جویی کردن
the primrose path عیش و نوش جویی
reproached عیب جویی کردن از
blames عیب جویی کردن از
cavilled عیب جویی کردن
competitions هم چشمی سبقت جویی
competition هم چشمی سبقت جویی
caviling عیب جویی کردن
blamed عیب جویی کردن از
blame عیب جویی کردن از
to pick on عیب جویی کردن از
to make inquires into a matter چیز ی را باز جویی
to inquire into a matter مطلبی را باز جویی
caviled عیب جویی کردن
cavil عیب جویی کردن
cavils عیب جویی کردن
crambo بازی قافیه جویی
blaming عیب جویی کردن از
etymology ریشه جویی صرف
peaceably ازروی صلح جویی
etymologies ریشه جویی صرف
shrewishly از روی ستیزه جویی
cold swaging machine دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
gun slide دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
arresting gear دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
performance factor ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
query تحقیق و باز جویی کردن
queried تحقیق و باز جویی کردن
finger-wagging عیب جویی [اصطلاح روزمره]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com