Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
lie detector
دستگاه کشف دروغ
Other Matches
perjurer
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
rouser
دروغ شاخدار دروغ خیلی بزرگ
fibbing
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fib
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibs
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbed
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
perjury
قسم دروغ گواهی دروغ
synchro
دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
attitude director indicator
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
rawin
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
meteorograph
دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
transponder
فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator
دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
semaphore
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
all mains set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
ac dc set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
printed
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
prints
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
print
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
quad density
تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
equilibrator
دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
compressors
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressor
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
pulmotor
دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
facsimile recorder
دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
falsehoods
دروغ
false accusation
دروغ
lie
دروغ
equivocation
دروغ
lies
دروغ
fibbing
دروغ
fib
دروغ
fibs
دروغ
fibbed
دروغ
falsity
دروغ
lied
دروغ
fibster
دروغ گو
falsehood
دروغ
fables
دروغ
false
دروغ
perjurious
دروغ
untrue
دروغ
fable
دروغ
calumny
دروغ
calumnies
دروغ
belie
دروغ گفتن
disinformation
دروغ پراکنی
jactation
دعوی دروغ
taradiddle
دروغ کوچک
belies
دروغ گفتن
white lies
دروغ سفید
falsehood
سخن دروغ
white lies
دروغ مصلحتآمیز
white lie
دروغ سفید
fairy tale
دروغ شگفتانگیز
it proved false
دروغ بود
belied
دروغ گفتن
fairy tales
دروغ شاخدار
fairy tales
دروغ شگفتانگیز
it proved false
دروغ درامد
A transparent (blatant)lie.
دروغ شاخدار
lie detector
دروغ سنج
lay to
دروغ گفتن
fairy tale
دروغ شاخدار
thumper
دروغ شاخدار
they suspect him of lying
دروغ باومیبرند
falsely
بطور دروغ
to forge a lie
دروغ بافتن
belying
دروغ گفتن
to tell a lie
دروغ گفتن
A pack of lies .
یک مشت دروغ
to lie in one's throat
دروغ شاخدارگفتن
to give the lie to
دروغ در اوردن
in reproof of lying
درنکوهش دروغ
jack o' lantern
دروغ نور
jactitation
دعوی دروغ
tarradiddle
دروغ کوچک
fiction
وهم دروغ
equivocated
دروغ گفتن
equivocate
دروغ گفتن
gab
دروغ گفتن
whiff
دروغ گفتن
weasel
دروغ گفتن
weasels
دروغ گفتن
bung
ساقی دروغ
bunged
ساقی دروغ
bunging
ساقی دروغ
bungs
ساقی دروغ
pseudology
دروغ گویی
pseudologia fantastica
دروغ پردازی
fictions
وهم دروغ
leasing
دروغ گویی
pathometer
دروغ سنج
equivocates
دروغ گفتن
equivocating
دروغ گفتن
lied
:دروغ گفتن
falsehoods
سخن دروغ
lies
:دروغ گفتن
swearword
قسم دروغ
fictitiousness
بخودبستگی دروغ
to spin yarns
دروغ ساختن
lie
دروغ گفتن
prevaricating
دروغ گفتن
to invent stories
دروغ ساختن
prevaricates
دروغ گفتن
falseness
دروغ بودن
prevaricate
دروغ گفتن
prevaricated
دروغ گفتن
ruise
اخبار دروغ
false oath
قسم دروغ
false oath
سوگند دروغ
peripheral device
دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
magnetometer
مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
bouncers
دروغ بزرگ وفاحش
perjures
قسم دروغ خوردن
bouncer
دروغ بزرگ وفاحش
travellers tell fine tales
جهاندیده بسیارگوید دروغ
perjures
سوگند دروغ خوردن
perjures
گواهی دروغ دادن
forswears
سوگند دروغ خوردن
manswear
سوگند دروغ خوردن
perjure
سوگند دروغ خوردن
perjure
گواهی دروغ دادن
to swore falsely
سوگند دروغ خوردن
to lie like a gasmeter
دروغ بزرگ گفتن
perjure
قسم دروغ خوردن
forswear
سوگند دروغ خوردن
forswearing
سوگند دروغ خوردن
perjure
شهادت دروغ دادن
perjures
شهادت دروغ دادن
perjuring
سوگند دروغ خوردن
falsism
سخن دروغ و بی مزه
he lied to me
بمن دروغ گفت
false witness
گواهی یاشهادت دروغ
A white lie .
دروغ مصلحت آمیز
white lie
<idiom>
دروغ مصلحت آمیز
whiff
دروغ در چیزی گفتن
he scorns to lie
از دروغ گفتن عاردارد
fabulously
بشکل افسانه یا دروغ
white lie
دروغ مصلحت آمیز
plumper
دروغ صرف سقوط
perjuring
گواهی دروغ دادن
perjuring
قسم دروغ خوردن
to persuade oneself
به خود دروغ گفتن
perjuring
شهادت دروغ دادن
to forswear oneself
سوگند دروغ خوردن
it sounds false
دروغ بنظر میرسد
he tipped me the traveller
دروغ بمن گفت
gun slide
دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
rheostatic
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostat
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
cold swaging machine
دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
performance factor
ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
arresting gear
دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
plumper
فربه کننده دروغ محض
one or other of you lies
یکی از شما دو تن دروغ می گوید
belie
دروغ دراوردن خیانت کردن
belied
دروغ دراوردن خیانت کردن
belies
دروغ دراوردن خیانت کردن
perjured
نقص عهد کرده دروغ
perjury
سوگند شکنی گواهی دروغ
forsworn
سوگند دروغ یاد کرده
disbelieves
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
mythomania
جنون دروغ یا اغراق گویی
pseudologer
کسیکه مرتبا دروغ میگوید
disbelieve
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieving
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieved
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
pseudologist
کسیکه مرتبا دروغ میگوید
it seems to me he is lying
بنظرم میرسد دروغ میگوید
he lied to my face
توی چشم من دروغ گفت
to scruple lying
از دروغ گفتن بیم داشتن
She is a habitual liar.
روی عادت دروغ می گوید
jactitation of marriage
دعوی دروغ نسبت به زناشویی
trump up
دروغ بافتن تهمت زدن
belying
دروغ دراوردن خیانت کردن
polygraph
ماشین کپی سازی دروغ فاش کن
Dont spin such yarns . Dont tell lies.
دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
polygraphs
ماشین کپی سازی دروغ فاش کن
i would sooner die than lie
مردن را به دروغ گفتن ترجیح میدهم
pseud
پیشوند بمعنی "کاذب " و " ساختگی " و "دروغ "
pseudo
پیشوند بمعنی " کاذب " و "ساختگی " و " دروغ "
pseuds
پیشوند بمعنی "کاذب " و " ساختگی " و "دروغ "
thumper
ادم یا چیز گنده دروغ بزرگ
data transceiver
دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
plate milling stand
مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
transducer
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
now this man was lying
باید دانست که این مرد دروغ میگفت
only death does not tell lies
تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
perjurer
کسیکه در دادگاه مغایرباسوگند خود دروغ بگوید
perjured
سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
lazy
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
knight of the post
کسیکه معاشش ازگواهی دروغ دادن فراهم میشد
it is u.for him to tell a lie
دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
suborn
به وسیله تطمیع به کار بد یاگواهی دروغ وادار کردن
dial test indicator
دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
fraud
پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com