Total search result: 201 (14 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
transducer |
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری |
|
|
Other Matches |
|
power plant |
دستگاه مولد نیرو |
power plants |
دستگاه مولد نیرو |
engine |
موتور ماشین دستگاه مولد نیرو |
service peculiar |
امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو |
data transceiver |
دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری |
which transponder |
علامت رمزی است به معنی چه نوع دستگاه گیرنده وفرستنده رمزی روی دستگاه شناسایی دشمن و خودی پدافند هوایی یا برج مراقبت یا برج رادار شناسایی سوارشده است |
intercept receiver |
دستگاه گیرنده مخصوص استراق سمع دستگاه استراق سمع رادیویی |
receivers |
دستگاه گیرنده |
receiver |
دستگاه گیرنده |
receiving set |
دستگاه گیرنده |
printing receiving apparatus |
دستگاه گیرنده ثبات |
mains receiving set |
دستگاه گیرنده شبکه |
receivers |
دستگاه گیرنده بی سیم |
receiver |
دستگاه گیرنده بی سیم |
transceiver |
دستگاه گیرنده فرستنده |
receptor |
دستگاه گیرنده وان حمام |
receptors |
دستگاه گیرنده وان حمام |
responsor |
دستگاه گیرنده و جواب دهنده الکترونیکی |
high fidelity |
دستگاه گیرنده عالی وخوش صدا |
pointer |
اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری |
clocking |
روشی برای همزمان کردن دو دستگاه فرستنده و گیرنده مخابراتی |
pointers |
اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری |
transpondor |
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد |
transponder |
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد |
synchro |
دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه |
attitude director indicator |
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند |
rawin |
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو |
meteorograph |
دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی |
transponder |
فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات |
directional gyro indicator |
دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی |
interlocks |
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن |
interlock |
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن |
interlocking |
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن |
interlocked |
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن |
prints |
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی |
all mains set |
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال |
printed |
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی |
print |
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی |
ac dc set |
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال |
semaphore |
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده |
quad density |
تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند |
equilibrator |
دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه |
facsimile recorder |
دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل |
compressor |
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده |
compressors |
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده |
pulmotor |
دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن |
synchroreceiver |
دستگاه گیرنده خودکار یا بستن خودکار فرامین کنترل اتش به توپ ضد هوایی |
cascade connection |
دو یا چندین دستگاه مشابه که پشت سر هم مرتب شده اند وخروجی یکی به ورودی دیگری وصل میشود |
reel-to-reel |
ماشین ضبط نور مغناطیسی که از دستگاه گیرنده نوار برای یک چرخ استفاده میکند و آنرا به یک نوار دیگر می فرستد |
reel to reel |
ماشین ضبط نور مغناطیسی که از دستگاه گیرنده نوار برای یک چرخ استفاده میکند و آنرا به یک نوار دیگر می فرستد |
peripheral device |
دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی |
magnetometer |
مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان |
arresting gear |
دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما |
cold swaging machine |
دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد |
performance factor |
ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه |
gun slide |
دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ |
rheostat |
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت |
rheostatic |
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت |
plate milling stand |
مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه |
cipher device |
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن |
lazy |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم |
laziest |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم |
lazier |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم |
line of force |
خط نیرو |
letter of attorney |
نیرو |
equipotential |
هم نیرو |
sapless |
بی نیرو |
equipollent |
هم نیرو |
zip |
نیرو |
zipping |
نیرو |
pep |
نیرو |
zips |
نیرو |
zipped |
نیرو |
life blood |
نیرو |
powering |
نیرو |
troop carrier |
نیرو بر |
energy |
نیرو |
leverage |
نیرو |
tonus |
نیرو |
energies |
نیرو |
power |
نیرو |
materials |
نیرو |
vigour |
نیرو |
fibreless |
بی نیرو |
powers |
نیرو |
thrusts |
نیرو |
thrusting |
نیرو |
thrust |
نیرو |
material |
نیرو |
powered |
نیرو |
sinewless |
بی نیرو |
forces |
نیرو |
blood |
نیرو |
strengths |
نیرو |
forcing |
نیرو |
tucks |
نیرو |
tucking |
نیرو |
tuck |
نیرو |
vim |
نیرو |
force |
نیرو |
high-powered |
پر نیرو |
vis |
نیرو |
gutting |
نیرو |
guts |
نیرو |
gut |
نیرو |
load |
نیرو |
PR |
نیرو |
loads |
نیرو |
puissance |
نیرو |
strength |
نیرو |
vigor |
نیرو |
dial test indicator |
دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج |
incapacitating |
بی نیرو ساختن |
incapacitate |
بی نیرو ساختن |
incapacitates |
بی نیرو ساختن |
on one's/its last legs <idiom> |
نیرو وسودمندی |
application of a force |
فرود نیرو |
torque |
گشتاور نیرو |
superpowers |
ابر نیرو |
superpower |
ابر نیرو |
generations |
تولید نیرو |
instinct with force |
نیرو یافته |
refreshment |
نیرو بخشی |
field of force |
میدان نیرو |
extend |
باحداکثر نیرو |
mechanics |
نیرو برد |
extending |
باحداکثر نیرو |
extends |
باحداکثر نیرو |
world power |
جهان نیرو |
prosternation |
تحلیل نیرو |
afforce |
نیرو دادن |
incapacitated |
بی نیرو ساختن |
application of a force |
کاربرد نیرو |
invigorate |
نیرو دادن |
entireforce |
کلیه نیرو |
impoverishes |
بی نیرو کردن |
impoverishing |
بی نیرو کردن |
resultant of force |
برایند نیرو |
force |
بردار نیرو |
bandeung ryouic |
نیرو- واکنش |
energised |
نیرو بخشیدن |
energises |
نیرو بخشیدن |
power down |
قطع نیرو |
impoverished |
بی نیرو کردن |
army |
نیرو زمینی |
armies |
نیرو زمینی |
power system |
شبکه نیرو |
powerlessly |
با نداشتن نیرو |
energy production |
تولید نیرو |
power mains |
شبکه نیرو |
impoverish |
بی نیرو کردن |
dynamometer |
نیرو سنج |
force constant |
ثابت نیرو |
force field |
میدان نیرو |
energising |
نیرو بخشیدن |
ti lift one's head |
نیرو گرفتن |
breath |
نیرو جان |
ground state |
کمترین نیرو |
breaths |
نیرو جان |
heam yoei vooly |
نظریه نیرو |
forcing |
بردار نیرو |
weakens |
کم نیرو شدن |
pound force |
پوند نیرو |
weakening |
کم نیرو شدن |
energize |
نیرو بخشیدن |
energizes |
نیرو بخشیدن |
energizing |
نیرو بخشیدن |
forces |
بردار نیرو |
generating plant |
پست نیرو |
generation |
تولید نیرو |
weaken |
کم نیرو شدن |
weakened |
کم نیرو شدن |
load factor |
ضریب نیرو |
refreshments |
نیرو بخشی |
tucking |
نیرو روحیه |
moment of a force |
گشتاور یک نیرو |
moment of force |
گشتاور نیرو |
couple |
زوج نیرو |
emphasizes |
نیرو دادن به |
couple |
جفت نیرو |
coupled |
جفت نیرو |
emphasized |
نیرو دادن به |
super power |
ابر نیرو |
coupled |
زوج نیرو |
powers |
توان نیرو |
emphasizing |
نیرو دادن به |
tucks |
نیرو روحیه |
powered |
قدرت نیرو |
tuck |
نیرو روحیه |
powering |
قدرت نیرو |
powered |
توان نیرو |
couples |
زوج نیرو |
mechanical disadvantage |
نیرو گیری |
couples |
جفت نیرو |
mecanical advantage |
نیرو دهی |
powering |
توان نیرو |
power |
توان نیرو |
emphasises |
نیرو دادن به |
powers |
قدرت نیرو |
lines of force |
خطوط نیرو |