Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
To wash ones hands of somebody (something).
دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
Other Matches
to wash something up
بکنار ساحل شستن چیزی
to wash something ashore
بکنار ساحل شستن چیزی
up to someone to do something
<idiom>
مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
to take the fall
[American English]
مسئولیت چیزی
[کاری یا خطایی]
را پذیرفتن
thermodynamics
مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
collective guarantee
مسئولیت دسته جمعی مسئولیت تضامنی
custody
مسئولیت کنترل و انتقال ودسترسی به جنگ افزارها مسئولیت حفافت و کنترل جنگ افزارها و اسناد انها
launder
شستن
laundering
شستن
leach
شستن
to purge a way
شستن
to wash up
شستن
elutriate
با اب شستن
elute
شستن
deterge
شستن
launders
شستن
scour
شستن
rinses
شستن
rinse
با اب شستن
rinsed
شستن
rinsed
با اب شستن
rinse
شستن
scours
شستن
laundered
شستن
rinses
با اب شستن
wash
شستن
washed
شستن
washes
شستن
scoured
شستن
saponification
با صابون شستن
wash up
دست و رو شستن
carpet washing
شستن فرش
to sponge off
با اسفنج شستن
to sponge down
با اسفنج شستن
make flush
شستن با جریان سریع
slush
باچلپ وچلوپ شستن
bleaches
سفید کردن شستن کامل
bleached
سفید کردن شستن کامل
bleach
سفید کردن شستن کامل
maundy
ایین شستن پای بی نوایان
to do the dishes
[to wash up]
[to give dishes a rinse]
[to wash the dishes]
شستن
[تمییز کردن]
ظرف
to give somebody a ticking-off
<idiom>
کسی را شستن وکنار گذاشتن
[ پر خاش]
to give somebody a roasting
<idiom>
کسی را شستن وکنار گذاشتن
[ پر خاش]
scullery
جای شستن فروف کثیف اشپزخانه
sculleries
جای شستن فروف کثیف اشپزخانه
bleaches
سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
bleach
سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
bleached
سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
pay d.
خاک زرداریاسیم دارکه شستن ان صرف داشته باشد
amenableness
مسئولیت
liability
مسئولیت
responsibly
با مسئولیت
responsibilities
مسئولیت
liability to disease
مسئولیت
irresponsible
بی مسئولیت
menage
مسئولیت
onus
مسئولیت
unresponsive
بی مسئولیت
trusts
مسئولیت
burthen
مسئولیت
trust
مسئولیت
responsibility
مسئولیت
trusted
مسئولیت
liabilities
مسئولیت
posts
مقام مسئولیت
posted
مقام مسئولیت
charge
بار مسئولیت
post-
مقام مسئولیت
post
مقام مسئولیت
cark
بار مسئولیت
loads
فشار مسئولیت
constructive trust
مسئولیت قهری
charges
بار مسئولیت
in common
<idiom>
مسئولیت داشتن
implied trust
مسئولیت فرضی
load
فشار مسئولیت
law of tort
مسئولیت مدنی
imputability
مسئولیت اخلاقی
liability
الزام مسئولیت
liabilities
الزام مسئولیت
irresponsible
عاری از حس مسئولیت
responsible
مسئولیت دار
on one's shoulders
<idiom>
مسئولیت شخصی
onmy own responsibility
به مسئولیت خودم
product liability
مسئولیت محصول
primary interest
مسئولیت اصلی
office
مسئولیت احرازمقام
offices
مسئولیت احرازمقام
irresponsibly
بدون حس مسئولیت
amenability
احساس مسئولیت
area of responsibility
منطقه مسئولیت
sector of responsibility
منطقه مسئولیت
lavabo
ایین دست شستن کشیش هنگام پیش بردن عشاه ربانی
limited liability company
شرکت با مسئولیت محدود
unlimited company
شرکت با مسئولیت نامحدود
without engagement
بدون تقبل مسئولیت
over worked man
مهره شطرنج پر مسئولیت
sponsor
مسئولیت راقبول کردن
To assume responsibility .
قبول مسئولیت کردن
privity of contract
مسئولیت طرفین قرارداد
sponsoring
مسئولیت راقبول کردن
irresponsibly
بدون داشتن مسئولیت
law of torts
قانون مسئولیت مدنی
perils
بیم زیان مسئولیت
peril
بیم زیان مسئولیت
sponsors
مسئولیت راقبول کردن
law of tort
قانون مسئولیت مدنی
The responsibility lies with you.
مسئولیت با شما است.
liability for damages
مسئولیت در برابر خسارت
tied down
<idiom>
مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن
What do I care?
چطور این مسئولیت من است؟
Responsibility weighed him down
بار مسئولیت کمرش را خم کرد
disclaimers
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
loosest
از قید مسئولیت ازاد ساختن
looser
از قید مسئولیت ازاد ساختن
loose
از قید مسئولیت ازاد ساختن
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
disclaimer
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
amoral
بدون احساس مسئولیت اخلاقی
solidarity
بهم پیوستگی مسئولیت مشترک
caveat subscriptor
مسئولیت به عهده عضو میباشد
see to it
<idiom>
مسئولیت انجام کاری را برعهده گرفتن
sinecure
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
to take the fall for somebody
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
sinecures
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
(in) charge of something
<idiom>
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
broad shoulders
نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
ignorance of law is no excuse
جهل به قانون رافع مسئولیت نیست
to shuffle off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
to shift off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
accountability
ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
I wI'll do it on my own responsibility .
به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
to pass the buck
<idiom>
مسئولیت ناخوشایند
[تقصیر یا زحمت]
را به دیگری دادن
to pass the buck to somebody
مسئولیت ناخوشایند
[تقصیر یا زحمت]
را به کسی دادن
buck passer
شخصی که مسئولیت خود را بدیگران محول میکند
frankpledge
مسئولیت دسته جمعی افراد مالیات پرداز یک ناحیه
pick up
واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
One insust not step aside and diclaim responsibility .
نبا ید کنا ررفت واز خود سلب مسئولیت کرد
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
profit centre
قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
flushing
شستن با جریان سریع جاری شدن سرخ شدن رویانیدن
flushes
شستن با جریان سریع جاری شدن سرخ شدن رویانیدن
flush
شستن با جریان سریع جاری شدن سرخ شدن رویانیدن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
misrepresentation
در CL وقتی قلب واقعیت میتواند در محدوده مسئولیت مدنی موضوع دعوی قرار گیرد که ناشی از عمد وقصد باشد تدلیس
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
limited company
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
screw up
<idiom>
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changing
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com